دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » رابطه ی دین و فلسفه (قسمت سوم) – متن «مصاحبه» شادروان «پروفسور عبدالجوادفلاطوری‌» و مجله «دانشگاه انقلاب»

رابطه ی دین و فلسفه (قسمت سوم) – متن «مصاحبه» شادروان «پروفسور عبدالجوادفلاطوری‌» و مجله «دانشگاه انقلاب»

مرحوم پروفسور فلاطوری

مرحوم پروفسور فلاطوری

رابطه ی دین و فلسفه (قسمت سوم)

انسان امروز، انسان فوق‌العاده پیچیده‌ای است. یکی از مشکلاتی که داریم این است که الآن نمی‌دانیم که در کدام مقطع تاریخی هستیم. ما نه غربی هستیم، نه شرقی. اصلاً وجود ما همه‌اش مورد تهاجم و حمله غرب است. مثلاً همین رادیو، همین میز، مگر تهاجم غربی فقط در حیطه‌ی فکر است؟

به قول یکی از متفکران این تکنیک غرب، یک نوع تجسم فلسفه‌ی کانت است و در آن جا اندیشه و صنعت از هم جدایی ندارند؛ ولی در نزد ما چه طور؟

*  فرمودید که در اروپا فلسفه‌ی کانت در تمدن امروز متجلی است، آیا فلسفه‌ی صدرایی نیز ـ که مثلاً اوج فلسفه سنتی ماست ـ نمود اجتماعی داشته و بر اندیشه اجتماعی ما تأثیر نهاده است؟

واقع این است که فلسفه اسلامی در ساختار جوامع اسلامی هیچ گونه دخالتی نداشته است. مثلاً در زمان ابن سینا، در حیات ما نقش قرآن بیشتر بوده است. اخلاق ارسطو و اخلاق دیگران هم تا آن حد که با ارزش‌های اسلامی خوانده، تأثیر داشته، ولی در عین حال نقش واعظ بالای منبر بسیار بیشتر بوده است. حیات ما و زندگی ما را همین وعاظ ساخته‌اند. او دخالت داشته و او هیچ وقت نمی‌رفته بحثی از صدرالمتألهین را مطرح کند. آن قدر این‌ها پیچیده است که باید رفت نشست نزدِ استادی و خط به خط آن‌ها را خواند. این چگونه می‌تواند حیات ما را تأمین کند؟ این هم که فلسفه در حال حاضر رواج دارد مقداری مرهون خدمات علامه طباطبایی در قم است، چون فقها و دیگران همیشه فیلسوفان را به دیده‌ی افرادی که خیلی متدین نیستند می‌نگریسته‌اند. بنابراین آن‌ها نمی‌توانستند در زندگی فردی ما دخالت داشته باشند. اما پاکی و تقوای علامه طباطبایی(ره) از یک طرف و تجسم فلسفه صدرایی در وجود ایشان از طرف دیگر مؤثر افتاد و کم کم کسانی مثل آقای جوادی آملی، و آقای مطهری و دیگران را پروراندند و این‌ها آن کفر فلسفه را از آن گرفتند. الآن ذوق و اشتیاق جوان‌ها نسبت به فلسفه خیلی خوب است و تا همین حد به آن‌ها کمک می‌کند که به آن‌ها شوق بدهد که فکر کنند، زیرا در فلسفه صدرایی فکر هست و چه قدر هم دقیق است و این‌ها دو مطلبند؛ یکی خود قالب فکر است که وجود دارد و هر چه آدمی در آن عمیق‌تر شود چیزهای بیشتری را می‌فهمد، ولی مطلب دیگر این است که این فلسفه بازگوی یک واقعیت و حقیقتی نیست که اگر خدای نکرده لطمه‌ای به آن بخورد به اسلام برخورد، نه چنین چیزی نیست.

* الآن در این موقعیتی که قرار داریم، پاره‌ای از علمای ما قائلند به این که باید به ترجمه متون فلسفه اسلامی همت گماریم و این کتب را در سایر کشورها نیز انتشار دهیم، شما با این مسأله مخالفید؟

به نظر من، قبل از این که بنشینند این‌ها را ترجمه کنند، باید به تفصیل بگویند اصلاً مبانی فلسفه ما چیست؟ فلسفه ما چه می‌گوید؟ بعد، ترجمه کنند و آن‌ها هم آن را به عنوان یک فلسفه می‌خوانند، نه به عنوان یک چیز خوبی که از آسمان نازل شده و آن‌ها می‌آیند و آن را می‌گیرند و متدین می‌شوند. نه، این‌ها خیالات است. مسأله‌ی قابل توجه و تذکر دیگر این است که: اصلاً یک فرنگی پرستی است که در میان علمای روحانی ما هست؛ مثلاً چون یک فرنگی اروپایی از فلسفه ما تعریف کرده، ‌به نظر او توجه می‌کنند در حالی که این‌ها نه اسمی دارند و نه رسمی. اصلاً در اروپا چیزی را به عنوان واقعیت مسلّمی تلقی نمی‌کنند. در اروپا کسانی که الآن مثلاً ارسطویی هستند، به این معنا نیست که آن‌ها معتقدند هر چه ارسطو گفته تماماً واقعیت دارد. فلسفه‌ای بوده، طرز فکری بوده، آن‌ها می‌پسندند و می‌روند رویش تحقیق می‌کنند و حتی نوآوری هم می‌کنند.

* با این فرض که پاره‌هایی از مبانی فلسفه صدرایی را باطل بدانیم و نپذیریم آیا می‌توانیم آن پاره‌ها را تغییر دهیم و این فلسفه را ترمیم کنیم یا نه؟

چرا نپذیریم؟ برای این که حقیقت را بیان نمی‌کند؟

* برای این که استدلال‌ها درست نیست.
نه، استدلال‌ها درست است. اما امروز نمی‌توان آن مبانی را با دلایل امروزی اثبات کرد. در عین حال اگر آن فلسفه با همان مبانی در درون خود دارای انسجام باشد، آن هم نوعی فکر است. از باب مثال، به فلسفه‌ی افلاطون توجه کنید. فلسفه‌ی افلاطون، بر مُثُل یا ایده‌ها مبتنی است و مُثُل چیزی نیست که اکنون بتوان وجود آن‌ها را اثبات کرد و هیچ فیلسوفی هم نیست که امروز به وجود آن‌ها معتقد باشد، ولی در عین حال هنوز هم فلسفه‌ی افلاطون با همان مبانی‌اش، فکر منسجمی است و ما هنوز فلسفه‌ی افلاطون را درس می‌دهیم و خیلی هم با آب و تاب به آن می‌پردازیم. اما نه به این معنا که آن فلسفه حقیقت را بیان می‌کند. فلسفه صدرایی هم به همین اندازه اهمیت دارد.

مجله ی نورالصادق شماره ی ۹

 منبع : http://daralsadegh.ir/bank-majallat-nooralsadegh/780-1390-07-26-07-32-18

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*