جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » عرفان مصطلح چه نسبتی با قرآن و سنّت دارد

عرفان مصطلح چه نسبتی با قرآن و سنّت دارد

download

عرفان مصطلح چه نسبتی با قرآن و سنّت دارد

 فصلنامه سمات دریچه‌ای برای مباحث نقادانه و منتقدانه نسبت به فلسفه و عرفان اسلامی گشوده است. طبیعی است انتظار باشد که نوشته‌ها و گفتارها در آن فارغ از جهت‌گیری شخصی، سطحی‌نگری، احساسی و یا بر اساس دلبستگی‌ها و علایق بوده، و از دایره روشنگری و مباحث علمی خارج نشود. ضرورت چنین امری علاوه بر اصل بودن نقد و بررسی عالمانه، عاقلانه و منطقی هر موضوع اندیشه‌ای و علمی، به اوضاع نابسامان فکری و علمی رایج در جامعه باز می‌گردد که تلاشی بسیار می‌خواهد تا بسامان شود.

متأسفانه هم در نشریه سمات و هم در مناظره و مباحثه‌ای که با شرکت آقایان نصیری و رهدار (و شاید برنامه‌های دیگری که این جانب ملاحظه  نکرده‌ام) دیده می‌شود این اصل به حاشیه می‌رود. بدین معنا که مدافع عرفان اسلامی با روشی دور از انتظار به ارائه نظر می پردازد. نگارنده در فلسفه و عرفان تبحر و تخصص ندارد اما به آسانی دریافته که این شیوه دفاع در موضوع پر مسأله عرفان اسلامی در طول تاریخ، نه تنها برای عالمان که حتی برای دارندگان اطلاعات سطحی قابل قبول نیست. با این مقدمه، چند نکته را متذکر می‌گردد:

اول: در بررسی یک اندیشه یا مکتب فکری، علمی و اعتقادی بدیهی است با استناد به قوت مبنایی، منطق استدلالی و قدرت درستی کارکرد آن، به دفاع باید پرداخت. دو راه پیش‌روی در این راستا، یکی آن است که صرف آن اندیشه یا مکتب یا سلوک فارغ از «مروج» آن به بحث گذارده شود و درستی و نادرستی، حق یا باطل بودن آن نتیجه‌گیری گردد. راه دوم آن است که اندیشه و اندیشه‌گر و سلوک و سالک توأمان لحاظ شوند. در هر دو راه، فرار از نقصان‌ها و خطاها، توجیه تناقضات و تعارض‌ها، اغماض ضعف‌ها و حتی تباهی‌های یک اندیشه یا مکتب، به صرف تأیید و قبول و علاقمندی به مروج و مبلغ آن، خردمندانه نبوده و درمان دردی نخواهد شد. متهم نمودن مخالف و منتقد به بدبینی، تحجر، عدم فهم و غیره نیز اگر درکوتاه مدت مشکل‌ گشا باشد، که نیست، در زمان دراز، مشکل آفرینی بیشتری هم خواهد داشت.

دوم: اندیشه‌ها و موضوعات مرتبط با اسلام یا دارای پسوند و پیشوند اسلامی، دایره‌ای خطیرتر و جدی‌تر دارند. سیاست اسلامی، اقتصاد اسلامی، فلسفه و عرفان اسلامی، تصوف اسلامی و حتی تاریخ اسلام، از این مقولات هستند. اسلام آخرین و کاملترین دین الهی است با پیامبر و کتاب و امامان بر حق خود، که هزار و چند سال است نسل‌های بشری را به خود می‌خواند و تا آخرالزمان پابرجا خواهد بود. کتاب و سنت آن بر مبنای تفکر و تعقل و قابل بحث و دفاع توسط عالمان و اندیشه‌گران اصیل است و این امر برای دوران مدرن جاذبه فراوان پیدا کرده است. به همین جهت نمی‌توان با میل و گرایش فردی و شیوه‌های عامیانه و غیرمنطقی از موضوعی در این عرصه دفاع کرد و به عنوان مباحث علمی و کارشناسانه، آن موضوع را حقیقتی از متن تفکر و مکتب اسلام و قرآن و سنت معصوم علیه السلام اعلان نمود.

سوم: بدیهی است از منظر شیعی برای هر طالب واقعی فهم موضوعات و مفاهیم و اندیشه‌های مرتبط با اسلام ، «کتاب و سنت» ۲ حقیقت، ۲ اصل و ۲ مبنای غیرقابل انکار است که در حقیقت «اساسی واحد» می‌باشد. هیچ عالم و پژوهشگری  نمی‌تواند به مسایل و مباحث مرتبط با اسلام بپردازد، بدون آن که منشأ آن را، مقصد و متن و حاشیه آن را (یا حداقل یکی از آنها را) در کتاب یا سنت نیابد. در جایی که ویل دورانت مورخ آمریکایی رفتار صلاح‌الدین ایوبی فرمانده فاتح بیت‌‌المقدس در جنگهای صلیبی با زنان و اسیران دشمن را به توصیه‌ها و رفتار عملی حضرت ختمی‌ مرتبت در غزوات، مستند می‌کند،‌ چگونه پذیرفتنی است که پژوهشگر مدافع عرفان اسلامی، جدای از کتاب و سنت چنین بحثی را دنبال نماید؟ یا آن که عدم ارتباط و انطباق گفتار و رفتار عرفا و دستورات و متون عرفانی با قرآن کریم و احادیث معصومین‌ علیهم السلام و سیره آن بزرگواران را عین اسلام بداند؟ یا آن که عدم هم‌خوانی، تناقض و تضاد در این مقوله را حمل بر صحت کند؟

چهارم: از مسایل مهم که در مباحث عرفان اسلامی، طرح می‌شود، گفتار و رفتار عرفای بنام است. این مسأله که از سوی مدافعان ، عامیانه، و شاید در مواردی فریبکارانه دنبال می‌گردد، تبعات خاصی داشته که یقیناً با هدف خاص هم انجام گرفته است. ممکن است برخی حامیان و مدافعان عرفان اسلامی از روی جهل به چنین امری روی آورند، ولی به هر حال «مصداق» را جایگزین «موضوع» کردن، یک جابجایی مبنایی و انحراف از اصل است که فقط عوام را راضی می‌کند. با چنین روشی، اصل ابهام و شبهه و تردید و نفی در مورد عرفان اسلامی در منظر مخالفان باقی‌مانده، بلکه عدم استدلال و یا ضعف استدلال و نبود حرف و چاره علمی و نظری از سوی مدافعان، نتیجه‌ای جز تایید درستی نظر مخالفان نخواهد داشت.

در این راهکار عامیانه، چند فرد شهرت یافته به عارف در دوران ما، محور واقع شده، با تأکید بر عدم تردید در درستی اعمال، عبادات، ایمان و… آنان، حریف تخطئه گردیده ، و اصل موضوع شبهه در عرفان در بحث کمرنگ یا محو شود. این روش در مناظرات تلویزیونی، مقالات و مصاحبه‌های مکتوب، پی در پی و به صورت یکسان قابل مشاهده است .

پنجم : باید توجه داشت برخی افرادی که در زمانه ما می‌زیسته و نام و عملشان جایگزین مسایل تردیدآفرین عرفان می‌گردد، از سوی عوام به «عارف» شهرت یافته‌اند. حال آنکه آنان نه خود مدعی عرفان بوده‌اند، و نه در مان حیات به عرفان بازی روی آورده و نه حلقه‌های ویژه تشکیل داده بودند. هم چنین آنها خود معمولاً مدعی کشف و شهود نیز نبوده‌اند. این که فلان چهره روحانی در عبادت و زهد و تقوی و دنیاگریزی سلوک داشته، معنای «عارف» در مباحث عرفانی را نمی‌دهد. تمسک به نام این افراد در بحث‌های عرفان اسلامی همانگونه که ذکر شد راهکاری عوام‌پسند یا فریبکارانه است. علاوه بر آنکه اولاً این افراد در  کسوت روحانیت بوده و بعضاً جایگاه فقاهتی داشته‌اند، و ثانیاً آنها خود در ترویج مکتب اهل بیت علیهم‌‌السلام و تأکید بر عزاداری آنها در تئوری و عمل تلاش بسیار نموده‌اند.

چگونه می‌توان چنین افرادی را در توجیه و تفسیر گفته‌ها و کردار محی‌الدین عربی، مولوی، شمس و شبستری و غیره مصداق قرار دارد یا آنها را بدیل یکدیگر نمود؟‌

نتیجه یا هدف ۲ گانه چنین شیوه ای را می‌توان:‌

۱- اجبار مخالف و منتقد به سکوت یا تأیید مصداق دید و آن را خلع سلاح شدن در برابر استدلالهای مدافعان اعلان کرد. هیچ آشنای به شیوه عالمانه، محققانه و منطقی، چنین امری را پذیرا نخواهد بود و تنها داستان عوام‌فریبی در «مار و مار» را تداعی   می شود.

۲- انسداد و تخطئه اندیشه‌گری و تفکر و تعقل با حربه‌ای انحرافی خواهد بود که مخالف را در ورود به بحث با مانع روبرو می‌کند. چنین امری به دلیل برخورد ابزاری، با شیوه عالمانه مرسوم در حوزه‌های علمیه ناسازگار و غیرقابل قبول است.

ششم: کاربرد واژگان و تعابیری چون «کسی تردید ندارد»، «شکی در آن نیست»، «آیا شما تردید دارید» درباره ایمان نظری و عملی همین مصداقها، در واقع خلع سلاح اجباری و به تسلیم وا داشتن غیر خردمندانه  مخالف عرفان به اصطلاح اسلامی است که از منطق و استدلال مبنایی تهی می باشد. علاوه بر آن، این تعابیر و واژه‌ها، مصادیق را تا حد معصوم و حتی بالاتر از آن، وصف می‌نمایند که امر نخست با علم و عقل ناسازگار است و امر دوم با اعتقادات شیعی و اسلامی مغایرت دارد. در حالی که «غلو» در مورد مقام معصوم علیه السلام جایز نیست، و «غلات» از جرگه مسلمین خارج به شمار می‌روند، چگونه برخی شهرت یافتگان به عارف را می‌توان به درجاتی توصیف نمود که از هر گونه «تردید» در امان باشند تا اصل موضوع عرفان تأیید و تثبیت شود؟

هفتم : در عرفان مصطلح، شبهه اساسی آن است که این اندیشه، مکتب یا روش با سنت معصومین علیهم السلام  که تبیین قرآن کریم است همخوانی ندارد. اگر مدافعان مدعی مستند چنین همخوانی ای هستند ، آیا در مفاهیم، متون و آموزه‌های نظری می توان به آن دست یافت یا در رفتار و گفتار مروجان و مبلغان و الگوهای اصلی و اولیه؟

مشکل‌سازترین مسایل در گفتار و رفتار نوشته‌های عرفایی بنام همچون محی‌الدین عربی است که برای خواننده و شنونده جز ستیز با دین، تخطئه احکام، انانیت گویندگان و نویسندگان و حداقل اباحه‌گری اعتقادی، پیامی ندارد. چنین مسأله‌ای با کدام راه و کلام معصوم‌ علیه السلام مطابقت یا همنوایی دارد؟

نکته مهم آن است که آیا فهم و درک و عبودیت و سلوک این عارفان از مقام معصوم علیه السلام  درجه‌ای بالاتر داشته و دارد؟ آیا گِل آنها از گِل انبیاء و اولیاء جدا بوده و بر آن امتیاز دارد؟ چرا در سخنان پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله ، امیر مومنان‌ و دیگر ائمه علیهم‌السلام جمله‌ای شبیه به سخنان و نوشته‌های این افراد دیده نمی‌شود؟ چرا هیچ یک از ادعاهای الوهیت این افراد از سوی معصومین‌ علیهم السلام ابراز نشده، بلکه «بندگی محض» تکرار همیشگی در کلام الهی آنان است؟‌

هشتم : مدافعان عرفان به اصطلاح اسلامی، مخالفان را به «گزینشی» برخورد کردن با مطالب سرآمدان عرفان متهم می‌کنند، یا آنکه این مطالب خلاف را با اتهام «عدم ظرفیت»، «عدم فهم» و تحجر مخاطبان و جامعه توجیه می‌نمایند. پرسش آن است که آیا چهارده نور الهی که اشرف مخلوقات بوده‌اند، در طراز مخاطبان و جامعه قرار داشته‌اند که سخنانی مشابه سخنان و نوشته‌های عرفا از آنان وجود ندارد؟ بر همگان روشن است که در سخنان، احادیث و ادعیه چهارده معصوم علیهم‌السلام تأکید و تصریح بر «عبودیت» محوریت دارد. در ادعیه آنان که برجسته‌ترین و رساترین مانیفست اعتقادی- علمی مسلمانان و شیعیان است، مکرر بر «عبد ذلیل، خاشع، خاضع» تأکید می‌شود. هم‌طرازی با خداوند، هم سخنی با او و دیگر ادعاها فقط در سخنان و نوشته‌های عرفا است و بس.

تضرع ائمه هدی در پیشگاه خداوند برای مغفرت، پناهجویی از حضرت حق در غفلت ها   و لغزش ها و اظهار عجز نسبت به مقام ربوبی، محور تمام ادعیه امامان بر حق ما است. این امر اساسی کجا و اناالحق گویی عرفای بنام کجا؟

آیا ادعیه‌ای، سخنی، حدیثی از امامان بر حق بر جای مانده که به دلیل گمراهی شنونده و خواننده، امام بعدی به تفسیر و توضیح و کالبدشکافی آن نیاز دیده باشد؟

نهم : به طور کلی دریافتن حقیقت یک اندیشه یا مکتب فکری و سیره عملی آن، به ویژه منسوب به اسلام، قطعاً سیر تطور آن باید مورد دقت و تأمل قرار گیرد. عرفان مصطلح از ابتدا تاکنون چه سیری داشته، منشأ و مبدأ آن چه بوده، در گذر زمان چه نتایجی داشته است؟ آیا تصوف از همین عرفان سر برون نکرده و فرقه شیخیه که از دل آن ضلالت بابیت متولد شد از این مسلک یا مکتب نشأت نگرفته است؟ رفتار عرفا در طول تاریخ چگونه بوده است؟

دهم: در صورتی که عرفان مصطلح و عرفا، سخن و روشی جدای از اسلام مبتنی بر قرآن و سنت نداشته و ندارند، چرا همواره در طول تاریخ با مخالفت جدی و شدید فقهای وارسته مواجه بوده‌اند؟ چرا همواره عرفا سفره‌ای جداگانه پهن کرده و دکانی باز نموده‌اند که مشتریانش  به شدت مساله دار و اهل چون و چرا در برابر شریعت و دیانت بوده‌اند؟ نمونه‌هایی چون «حسن بصری» در مواجهه با مولای متقیان علیه السلام و «سفیان ثوری» در برخورد با امام صادق علیه السلام به تنهایی برای مؤمنان کفایت می‌کند. در روزگار ما عرفان و عرفا مورد مخالفت و طرد فقیهان عالیقدر می‌باشند این مخالفت دلیل چیست؟ آیا نمی‌توان مسیر عرفان و عرفا را جدای از شریعت و بالاتر از آن در تقابل و تعارض با شریعت دانست؟ واقعیت‌ها چه می‌گویند؟

یازدهم: یک حلقه مفقوده در سیر تطور عرفان و زندگی عارفان وجود دارد که یافتن آن کارگشایی بسیار خواهد داشت. به همین منظور می‌توان تأمل در این امر نمود که از چه روی در طول تاریخ تشیع ، نه فقه و نه فقیهان وارسته که عابدان و زاهدان عملی بوده‌اند، به «دنیاگریزی» و «زاهد مسلکی» مشهور نگردیده، اما تعدادی مجهول‌الهویه و معلوم‌الحال عنوان «عارف» و زاهد و… گرفته و به جمع مرید پرداخته‌اند؟

از متقدمان وحید بهبهانی، سید بحرالعلوم، شیخ انصاری و دیگرانی که از حد شمارش فزونترند، و از معاصران شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، سید محمد‌تقی خوانساری که نماز بارانش در تاریخ ثبت شده، آیت‌الله العظمی بروجردی و در دورانی نزدیکتر، آیت‌الله العظمی سید احمد خوانساری که در جراحی بدنش، به دلیل شبهه در بیهوشی، با تمام حواس بدان تن داد، و سید احمد زنجانی وآیت الله العظمی گلپایگانی و در حال حاضر  آیات عظام صافی گلپایگانی و سیستانی و… همگی به تقوای عملی و دوری از دنیا‌طلبی و مادیات شهره بوده و هستند اما هیچ یک جایگاه عارف را در میان عوام نیافته‌اند، که البته این امتیاز برجسته الهی آنان است.

دوازدهم: دکتر سید‌حسین نصر کارشناس اسلامی دلبسته عرفان مصطلح، مطالب بسیار زیادی در این زمینه نگاشته است. مرور چند فراز از او جالب توجه است. او می‌نویسد:

در قرن ششم هجری نخست در آثار غزالی و عین‌القضات همدانی، و سپس به نحوی گسترده‌تر در رسایل متعدد محی‌الدین عربی که در قرن هفتم به رشته‌ی تحریر درآمد، و به سرعت در سراسر جهان اسلام گسترش یافت، باب جدیدی در تاریخ تصوف آغاز شده و عرفان نظری مورد توجه بسیاری از بزرگان تصوف قرار گرفت و محور تعالیم گروهی معتنابه از مشایخ صوفیه واقع شد. اگر چه مورد قبول تمام طرق تصوف نبود.

او در مورد سیر تطور عرفان به اصطلاح اسلامی بر این عقیده است:

عرفان نظری که کم و بیش از تعالیم شیخ اکبر سرچشمه گرفت، توسط صدرالدین قونوی و جنیدی و عبدالرزاق کاشانی، و داوود قیصری اشاعه یافت، و به سرعت در سراسر بلاد شرقی اسلام و مخصوصاً ایران شکوفا شد و تمام جهان اسلام را از فلسفه گرفته تا کلام، تحت تأثیر خود قرار داد، و برخی از بزرگترین شعرا مانند فخرالدین عراقی و شیخ محمود شبستری و شاه نعمت‌الله ولی و عبدالرحمن جامی را به قلمرو خود کشانید.

در این اشارات منشأ عرفان مصطلح هیچ ارتباط و پیوند با مبانی اسلامی و سنت معصوم ندارد.

آیا مدافعان کنونی عرفان مصطلح با توجه به چنین نکاتی به دفاع می‌پردازند؟

نکته پایانی: اساسی‌ترین مطلب، عدم تطبیق و پیوند و هم‌خوانی عرفان مصطلح و گفتار و رفتار عرفای بنام، با سنت معصوم علیه السلام است و بالاتر تضاد و تعارض آن ها که پیشتر نیز اشاره شد. استناد چنین ادعایی همان گونه که آمد، سخنان و ادعیه ائمه هدی‌ علیهم السلام است که بارزترین آموزه‌های دینی در تبیین مبانی قرآنی می‌باشند، و امام‌المتقین علیه السلام در دعای صباح می‌فرماید:

وَ إن خذلنی نَصرک عند محارَبَهِ النفس و الشیطان، فقد وَکَلنی خذلانک الی‌النصب والحرمان.

در دعای سراسر معرفت بندگی به خداوند عرض می‌کند:

اللهم انی اسئلک سؤال خاضع متذللٍ خاشع، أن تسامحنی و ترحمنی و تجعلنی بقسمک راضیاً قانعاً‌ و فی جمیع الأحوال متواضعاً

آن امام‌العارفین سپس عرضه می‌دارد:

اللهم عظم بلائی و افرط بی سوء حالی و قصرت اعمالی … و حبسنی عن نفعی بعد املی و خدعتنی الدنیا بغرورها…

سرور آزادگان حسین‌بن‌ علی علیه السلام در دعای عرفه، که اگر عرفان اسلامی از حقیقتی اسلامی بهره‌مند بود، باید این دعا منشأ آن واقع می‌شد، با اشک و زاری خطاب به پروردگار عرض می‌نماید:

اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک و اسعدنی بتقویک و لا تُشقنی بمعصیتک

و نیز :

اللهم اجعل غنای فی نفسی و یقینی فی قلبی و الاخلاص فی عملی و النور فی بصری والبصیره فی دینی

سپس عرض می‌کند:

أنت کهفی حین تعیینی المذاهب فی سعتها، و تَضیقُ بی الارضُ بِرُحبها، ولو لا رحمتک لکنتُ من الهالکین

سرور شهیدان در زیر تیغ شمر  لعین این دعا را زمزمه می‌فرماید:

اللهم متعالی المکان عظیم ‌الجبروت شدید‌المحال غنیٌ عن الخلائق عریض الکبریاء… صبراً علی قضائک یا رب لا اله سِواک یا غیاث‌المستغیثین مالی ربّ سواک و لا معبود غیرک…

بدیهی است نمی‌توان در این نوشته از انبوه معارف حقیقی در ادعیه ائمه هدی علیهم‌السلام به اشارت یاد کرد و به نتیجه مطلوب رسید که در این اقیانوس، هر قطره خود دریا است. صحیفه سجادیه و به ویژه مناجات‌های شاکین و توابین و… امام سجاد علیه السلام نیز همین گونه است. تکرار می‌شود چرا در همه این معارف روشن و صریح، هیچ ابهام و کلمه و کلام دو پهلو و ابهام‌آمیز وجود ندارد؟ حال چگونه می‌توان به عرفان مصطلح اعتماد داشت در حالی که یکی از دست پروردگان این مسلک در حال حاضر، صراحتاً «شمر» را مستوجب لعن نمی‌داند و می‌گوید:

«اگر شمر نبود و کربلا پیش نمی‌آمد، مردم در کوچه و خیابان نبودند. و می‌گوید: تولی و تبری ظاهری است. ما با لعن بر شمر او را دور می‌کنیم. مگر ما بخیل هستیم که لعن می‌کنیم. بگذاریم شمر جلو بیاید»

و… اعوذبالله من الشیطان الرجیم. که اگر کلام محی‌الدین عربی و شبستری و… در صدها سال پیش ادا شده و نیاز به تفسیر دارد، دفاع از شمر و منع لعن بر او در همین روزها چه تفسیر و توجیهی دارد. والعاقبه للمتقین.

نوشته شده توسط فاطمه رجبی

منبع :    http://www.sematmag.com/index.php/2010-07-05-03-52-41/256-2013-07-25-02-29-21

 

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*