اولاً شیطنت تکامل شناسان در گنجاندن اسب های متوسط الجثه ی امروزی در توالی فسیلی اسب ها، و عدم اشاره به تنوع جثه ای در نژادهای کنونی اسب ها، از نظر علمی، کاملاً مذموم و ناپسند بوده و حاکی از عدم صداقت تکامل شناسان در ارایه ی واقعیات علمی می باشد؛ به نحوی که آن ها هر اطلاعاتی که به نفعشان باشد را در مقالات و کتب و فیلم های به اصطلاح مستند خود به خورد مخاطب داده و اطلاعاتی را که ممکن است به ضررشان باشد، بایکوت نموده و تا حد امکان به آن ها اشاره ای نمی نمایند
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد تکامل در سوء استفاده از فسیل های ما قبل تاریخ
نقد کلی
در مقاله ی قبلی، با منابع و مستندات قوی و محکم علمی، اشاره کردیم که محاسبه ی طول عمر فسیل های مکشوفه بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating »، بر پایه ی مفروضات غلط و نادرست بوده و مطابق کشفیات دو دهه ی اخیر، طول عمرهای محاسبه شده در مورد فسیل ها، با چالش ها و علامات سوال جدی مواجه بوده و می بایست مورد بازبینی کامل قرار بگیرد.(۴) (البته در بعضی از موارد هنوز هیچ روش مطمئنی جهت اصلاح خطاهای « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » وجود ندارد!)
در این مقاله نیز به موارد متعددی اشاره کردیم که بر اثر بروز بیماری های متفاوت، تفاوت های فردی در افراد سالم از جنس ها، سنین و نژادهای متفاوت، تفاوت های درون گونه ای بین نژادهای مختلف، وجود هیبریدیزاسیون (دو رگه سازی) و …، افراد و جانورانی با تفاوت های بسیار واضح اسکلتی و ساختاری، نسبت به افراد و جانوران هم گونه پدید می آید. مثال هایی همچون بیماری های « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » (به اختصار AIS) یا (Testicular Feminization)(10) ، « آکندروپلازی : Achondroplasia »(۱۹)، « بیماری پاژه ی استخوان :Paget’sdisease of bone » یا « استئیت دفورمانس : Osteitis deformans »(۲۲) ، بیماری هایی همچون « ژیگانتیسم (غول پیکری) : Gigantism »(۲۳)، « کوتولگی : Dwarfism »(۲۴) و « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly »(۲۵)، انواع ناهنجاری های جمجمه ای از جمله « سر قایقی (اسکافو سفالی) : Scaphocephaly »(۲۹) یا به عبارت دیگر « دولیکو سفالی : Dolichocephaly »(۳۰)، « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly »(۳۱)، « سر مثلثی (تریگونو سفالی) : Trigonocephaly »(۳۲)، « سر پهن (براکی سفالی) : Brachycephaly »(۳۳)، « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly »(۳۴)، « هیدروسفالی : Hydrocephaly»(۳۵) و « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly »(۳۶)، « چند انگشتی (پلی داکتیلی) : Polydactyly »(۲۷) و « به هم پیوستن انگشتان (سین داکتیلی) : Syndactyly »(۲۸) از جمله بیماری هایی هستند که تغییرات جدی اسکلتی و ظاهری ایجاد می نمایند.
از سوی دیگر، حتی در افراد سالم نیز، تفاوت های جدی و قابل توجهیبین اندام ها و اعضای بدن وجود دارد. برای مثال، فرم لگن زنان در انسان ها، می تواند به ۴ فرم اصلی و ۱۲ فرم فرعی باشد.(۳۹) همچنین ساختار جمجمه از نژادی به نژاد دیگر، می تواند بسیار متفاوت باشد.(۴۰)
علاوه بر موارد فوق، امکان تولد حیوانات دو رگه (هیبرید) حاصل از آمیزش دو گونه، می تواند موجب ایجاد جانداری نازا با ساختار بدنی متفاوت گردد، بدون این که گونه ی جدیدی ایجاد کند.(۴۴)
تمامی مثال های فوق، این نکته را به ما یادآوری می کنند که احتمال بسیار زیادی وجود دارد که آن چه که تکامل شناسان به ما به عنوان « جانوران حد واسط » و « توالی فسیل ها » ارایه می کنند، تنها جانورانی هستند که به دلیل ابتلا به بیماری های مختلف، هیبریدیزاسیون (دو رگه سازی)،تفاوت های فردی درون گونه ای و … با سایر فسیل های مشابهشان تفاوت داشته باشند، نه این که واقعاً فسیل حد واسط بین چند جاندار باشند!
این انتقاد اگر چه در وهله ی اول ساده به نظر می رسد، اما بسیار سنجیده و پر مغز می باشد. برای درک بهتر و دقیق تر این انتقادات، مخاطبان محترم را به بخش « نقد جزء به جزء » ارجاع می دهیم.
نقد جزء به جزء
در این بخش از مقاله، به مهمترین ادعاهای تکامل شناسان پیرامون فسیل های مکشوفه پرداخته و یک به یک آن ها را نقد می نماییم:
۱ – توالی فسیلی اسب ها
یکی از مباحث مطرح در فسیل شناسی که به شدت مورد علاقه ی تکامل شناسان بوده و بر روی ان مانور زیادی می دهند، توالی فسیلی موسوم به « توالی فسیلی اسب ها » است.(۴۸) در این توالی مورد ادعای تکامل شناسان، تعدادی از فسیل های مکشوفه از دوران سوم زمین شناسی تا به امروز، به صورت زنجیره وار به دنبال یکدیگر قرار گرفته تا ادعا شود که فسیل های ابتدای زنجیره، جداسب های نسل بعد می باشند. بدین ترتیب این زنجیره تا اسب های امروز ادامه یافته و ادعا می گردد که اسب های کوچکتر ابتدایزنجیره، اجداد اسب های بزرگ امروزی هستند. (۴۹) در تصاویر زیر، توالی مورد ادعای « تکامل شناسان » را به صورت خلاصه ملاحظه می فرمایید:
توالی فسیلی اسب ها که به شدت مورد علاقه ی تکامل شناسان می باشد. این توالی فسیلی، یکی از معروف ترین و پر استفاده ترین مستندات فسیلی تکامل شناسان برای اثبات تکامل می باشد. لازم به ذکر است که تصویر ساده شده ی این توالی فسیلی، در کتاب زیست شناسی پیش دانشگاهی کشورمان نیز تدریس می شود.
دراین توالی که طی نگاه کلی و برخورد اولیه، بسیار باورپذیر و منطقی می نماید، ملاحظه می گردد که فسیل های قدیمی تر ارایه شده در این توالی فسیلی، جثه های کوچکتر، جمجمه ی کوچکتر، دندان های ریزتر و مسطح تر، و تعداد انگشتان بیشتری داشتند و فسیل های جدیدتر، جثه های بزرگتر، جمجمه ی بزرگتر، دندان های درشت تر و تعداد انگشتان کمتری دارند. با استناد به این تغییرات، تکامل شناسان نتیجه می گیرند که اسب ها، از موجودات اسب گونه ی قصیر الجثه، چند انگشته و دارای جمجمه های کوچک، در طول زمان به اسب های عظیم الجثه، تک انگشته (تک سم) و دارای جمجمه های بزرگ تر تکامل یافته اند.(۴۹) آن ها این توالی را یکی از شواهد بسیار مهم فسیل شناختی وقوع تکامل در موجودات زنده عنوان می کنند.(۴۹)
البته اگر با دیدگاه عوامانه و ساده انگارانه به توالی فسیل های مربوطه بنگریم، به راحتی سخن تکامل شناسان را در مورد توالی فسیلی اسب ها پذیرفته و آن را به عنوان یک شاهد محکم برای تکامل خواهیم پنداشت؛ اما اگر با دید عمیق و علمی به مسئله نگاه کنیم، خواهیم دید که این توالی فسیلی، با اشکالات و ابهامات محکم و بی شماری رو به رو است. برخی از مهم ترین ایرادات و ابهامات رو به روی این توالی فسیلی عبارتند از:
۱ – اولین ایراد وارده به توالی فسیل های اسبی، غلط و ناصحیح بودن یا ابهام داشتن زمان های مربوط به فسیل های کشف شده است. همان گونه که در قسمت ۴ این سلسله مقالات ذکر کردیم، طول عمر فسیل های مکشوفه عمدتاً بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » محاسبه شده است. متاسفانه طول عمرهای محاسبه شده بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » بر این فرض قدیمی که سرعت « واپاشی هسته ای : Radiactive Decay » برای هر عنصر ثابت بوده و تحت تاثیر فاکتورهای محیطی نیست، محاسبه شده است؛(۴) اما همان گونه که در قسمت ۴ این سلسله مقالات ملاحظه کردیم، در طی ۱۰ سال اخیر شواهد متعدد و متقنی ارایه شده است که نشان می دهد بر خلاف مفروضات قبلی، که سرعت « واپاشی هسته ای : Radiactive Decay » را ثابت و مستقل از شرایط محیطی می دانستند، این سرعت واپاشی، تحت تأثیر فشار محیط، وضعیت شیمیایی محیط و حتی فعالیت شراره هایخورشیدی قرار دارد! (۴و۵۰) با توجه به این که فسیل های کشف شده در مکان های گوناگون از نظر حضور در شرایط مختلف محیطی، از جمله فشار و محیط شیمیایی و اثر شراره های خورشیدی و … با یکدیگر متفاوت می باشند،(۴و۵۰) می بایست تأثیرات محیطی نامبرده، مورد توجه قرار گرفته و طول عمر هر فسیل بر اساس شرایط محیطی محاسبه شود که البته با توجه به این که ما فعلاً اطلاعات کافی و دقیقی از شرایط فشار و شراره های خورشیدی بر فسیل های مختلف نداریم، عملاً محاسبه ی دقیق طول عمر فسیل ها فعلاً غیر ممکن می باشد! علی رغم وجود شواهد متقن در این زمینه(۴و۵۰) (برای دستیابی به شواهد و مستندات علمی این مسئله، به مقاله ی ۴ از همین سلسله مقالات رجوع فرمایید)، متاسفانه تکامل شناسان در این مباحث، سیاست سکوت و بایکوت و فریب را در پیش گرفته و کماکان طول عمر فسیل ها را بر اساس مفروضات غلط قبلی محاسبه می نمایند و به خورد مخاطب می دهند!!!
با عنایت به این که طول عمرهای محاسبه شده ی توالی فسیلی اسب ها نیز بر اساس مفروضات غلط و ناقص قبلی محاسبه شده است، باید گفت که طول عمر های منسوب به فسیلهای اسبی قدیمی مانند « مزوهیپوس : Mesohyppus »، « مریکیپوس : Merichyppus » و …(۴۹) از نظر علمی و بر اساس یافته های جدید، مبهم و تقریباً فاقد اعتبار می باشند. چرا که زمان هایی که این فسیل ها به آن ها منسوب شده اند، بر اساس مفروضات غلط قبلی می باشند. در واقع اگر بخواهیم مطابق کشفیات جدید فیزیکی امروز، اثرات محیطی همچون فشار و شرایط شیمیایی و … را در محاسبه ی طول عمر فسیل ها وارد کنیم، ممکن است در واقعیت، فسیل منسوب به « مزوهیپوس: Mesohyppus »(۴۹)، قدیمی تر از فسیل منسوب به « مریکیپوس : Merichyppus »(۴۹) بوده باشد و با پس و پیش شدن زمان های منسوب به این فسیل ها، توالی فسیلی اسب ها کاملاً به هم بخورد!!! بدین ترتیب کشفیات جدید علوم فیزیک و زمین شناسی، کاملاً به ضرر توالی های فسیلی بوده و با زیر سوال قرار دادن زمان های محاسبه شده برای این فسیل ها، توالی های فسیلی را کاملاً متزلزل می نماید!
تزلزل توالی فسیلی اسب ها در اثر کشفیات جدید علم فیزیک!!! در طی ۱۰ سال اخیر شواهد متعدد و متقنی ارایه شده است که نشان می دهد بر خلاف مفروضات قبلی، سرعت « واپاشی هسته ای : Radiactive Decay» تحت تأثیر فشار محیط، وضعیت شیمیایی محیط و حتی فعالیت شراره های خورشیدی قرار دارد!با توجه به این که فسیل های کشف شده در مکان های گوناگون از نظر حضور در شرایط مختلف محیطی، از جمله فشار و محیط شیمیایی و اثر شراره های خورشیدی و … با یکدیگر متفاوت می باشند، می بایست تأثیرات محیطی نامبرده، مورد توجه قرار گرفته و طول عمر هر فسیل بر اساس شرایط محیطی محاسبه شود که البته با توجه به این که ما فعلاً اطلاعات کافی و دقیقی از شرایط فشار و شراره های خورشیدی بر فسیل های مختلف نداریم، عملاً محاسبه ی دقیق طول عمر فسیل ها فعلاً غیر ممکن می باشد! در واقع اگر بخواهیم مطابق کشفیات جدید فیزیکی امروز، اثرات محیطی همچون فشار و شرایط شیمیایی و … را در محاسبه ی طول عمر فسیل ها وارد کنیم، در واقعیت، ممکن است فسیل منسوب به « پلیوهیپوس : Pliohyppus » قدیمی تر از فسیل منسوب به « مزوهیپوس : Mesohyppus » بوده، و یا فسیل منسوب به « مریکیپوس : Merichyppus » قدیمی تر از فسیل منسوب به « هیراکوتریوم : Hyracotherium » بوده باشد و با پس و پیش شدن زمان های منسوب به این فسیل ها، توالی فسیلی اسب ها کاملاً به هم بخورد!!! (زمان های منتسب شده از سوی تکامل شناسان در این توالی، بر اساس مفروضات ناقص و غلط قبلی ارایه شده و علی رغم کشفیات جدید، هیچ تغییر و بازنگری در این زمان ها ارایه نشده و سیاست بایکوت و سکوت در پیش گرفته شده است!!!)
با توجه به مطالب گفته شده، اولین سد محکم در برابر ادعاهای تکامل شناسان پیرامون توالی فسیلی اسب ها، کشفیات جدید علم فیزیک در زمینه ی روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » می باشد و با توجه به این کشفیات، اعداد مربوط به طول عمرفسیل های مکشوفه می بایست تحت بازنگری جدی قرار گیرد(۴و۵۰) و بالطبع طول عمرهای مربوط به توالی فسیلی اسب ها نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد.
۲ – توالی فسیلی مورد نظر تکامل شناسان، بسیار ساده انگارانه و البته عوام فریبانه به نمایش در آمده است؛ به نحوی که بسیاری از واقعیات موجود در عالم طبیعت کهمی توانسته در ترسیم توالی اختلال ایجاد نماید، سهواً یا عمداً نادیده گرفته شده است. برای مثال، برای این که مخاطب بیش از پیش توالی مورد ادعای تکامل شناسان را باور کند، در ارائه ی تصاویر اسب های امروزی (اکوئوس : Equus) تنها به ارایه ی تصاویر مرسوم ترین نژاد های مربوط به اکوئوس پرداخته اند.(۴۹) این در حالی است که در بین نژادهای مختلف اسب های عصر حاضر نیز، تنوع جثه ای بسیار بسیار زیادی به چشم می خورد. تا جایی که برخی از اسب های عصر حاضر از برخی نژاد های خاص که در زبان انگلیسی با عنوان های « پونی : Pony »(۵۱) و « فالابلا : Falabella »(۵۲) نامیده می شوند، همگی جثه های بسیار کوچکی دارند. در تصاویر زیر، نژادی از « پونی ها » با عنوان « Shetland Pony »(۵۱) و تصاویری از اسب های « فالابلا » را ملاحظه می فرمایید:
چند تصویر از اسب « Shetland Pony ». بجز تصویر پایین راست که متعلق به یک کره اسب از این نژاد می باشد، بقیه ی تصاویر، مربوط به اسب های بالغ می باشند.
چند تصویر از اسب نژاد « فالابلا : Falabella ». تصاویر، مربوط به اسب های بالغ می باشند.
چند تصویر از اسب نژاد « فالابلا : Falabella ».
تصاویر، مربوط به اسب های بالغ می باشند.
اما در سوی دیگر، نژادهای دیگری از اسب ها وجود دارند که تنومند و غول پیکر بوده و به همین دلیل بیشتر در جهت استفاده در باربری و فعالیت های سنگین، مورد استفادهقرار می گیرند. برای مثال، اسب های مختلف از نژادهای گوناگون با عنوان انگلیسی « Heavy Draught » مانن« (Draft)Dutch Heavy Draught » و « (Draft) Belgian Heavy Draught » جثه های بسیار تنومندی دارند.(۵۳)
چند تصویر از اسب نژاد « Dutch Heavy Draught » تصاویر، مربوط به اسب های بالغ می باشند.
با دقت در تصاویر بالا، دو نکته به ذهن متبادر میگردد:
الف) اولاً شیطنت تکامل شناسان در گنجاندن اسب های متوسط الجثه ی امروزی در توالی فسیلی اسب ها، و عدم اشاره به تنوع جثه ای در نژادهای کنونی اسب ها، از نظر علمی، کاملاً مذموم و ناپسند بوده و حاکی از عدم صداقت تکامل شناسان در ارایه ی واقعیات علمی می باشد؛ به نحوی که آن ها هر اطلاعاتی که به نفعشان باشد را در مقالات و کتب و فیلم های به اصطلاح مستند خود به خورد مخاطب داده و اطلاعاتی را که ممکن است به ضررشان باشد، بایکوت نموده و تا حد امکان به آن ها اشاره ای نمی نمایند:
شیطنت تکامل شناسان در گنجاندن اسب های متوسط الجثه ی امروزی در توالی فسیلی اسب ها، و عدم اشاره به تنوع جثه ای در نژادهای کنونی اسب ها، از نظر علمی، کاملاً مذموم و ناپسند بوده و حاکی از عدم صداقت تکامل شناسان در ارایه ی واقعیات علمی می باشد؛ برای مثال، به منظور باورپذیرتر کردن توالی فسلی اسب ها، تنها به اسب های متوسط الجثه ی کنونی در توالی نامبرده اشاره کرده اند و از اشاره به اسب های کوچک امروزی خودداری نموده اند. چرا که این اسب های کوچک کنونی، تا حدودی در مقابل افزایش جثه ی مورد ادعای تکامل شناسان در سیر زمانی فسیل های اسبی، علامت سوال ایجاد می نماید.
دو اسب بالغ امروزی از نژادهای مختلف، در کنار هم. با این کهاین دواسب از یک گونه بوده و بالطبع توانایی تولید مثلی زایا را دارند، اما از نژادهای متفاوت بوده و به همین دلیل جثه های کاملاً متفاوتی دارند؛ اما متاسفانه آن چه که در توالی فسیلی اسب ها می بینیم، تنها اشاره به گونه های بزرگ و عدم اشاره به گونه های کوچکتر است تا بدین ترتیب، توالی فسیلی اسب ها، باورپذیر تر به نظر برسد!
تنوع اسکلتی و ساختاری در اسب های امروزی از نژادهای مختلف.
ب) نکته ی دومی که از تنوع ظاهری و جثه ای اسب های امروزی و نیز گونه های مشابه آن ها همچون « الاغ »(۵۴)، « گور خر آفریقایی : Zebra »(۵۵) و « گورخر آسیایی : Onager »(۵۶) به ذهن می رسد، ایناست که از کجا معلوم برخی از آن چه که امروزه تکامل شناسان به عنوان فسیل اسب های « مزوهیپوس : Mesohyppus »، « مریکیپوس : Merichyppus » و …(۴۹)نام می برند، اسکلت برخی از گونه های کوچک جثه ی اسب ها و دارای ناهنجاری هایژنتیکی و یا گونه هایی از حیوانات مشابه اسب ها نبوده باشند که امروزه به دلیل انقراض شاهد آن ها نیستیم؟ بنابراین همان گونه که ما امروزه تنوع جثه ای را در نژادهای مختلف اسب ها شاهد هستیم، ممکن است فسیل های کوچک یافت شده در ادوار مختلف زمین شناسی، نه فسیل اسب های حد واسط، بلکه فسیل نژادهای مختلفی از جانورانیاز خانواده ی اسب ها و اسبیان باشند که در زمان های گوناگون زیسته اند که برخی از آن ها هنوز رنده اند و برخی دیگر منقرض شده اند.
تنوع اسکلتی و ساختاری در اسب های امروزی از نژادهایمختلف.
۳ – یکی از موارد دیگری که تکامل شناسان دراین میاننادیده گرفته اند، این مسئله است که نیافتن فسیل یک گونه در برهه های زمانی خاص، به معنای وجود نداشتنآن حیوان در برهه ی زمانی مذکور نیست. برای مثال اگر تکامل شناسان نتوانسته اند فسیل های منسوب به اسب های امروزی (اکوئوس : Equus)(49) را در دوره های قبل تر زمین شناسی مانند (میوسن :Miocene)(49) یا (ائوسن : Eocene)(49) بیابند، لزوماً به معنای آن نیست که « اکوئوس : Equus » یا همان اسب امروزی در دوره های مذکور وجود نداشته است. همچنین نیافتن فسیل اسب های قدیمی تر مانند « هیراکوتریوم : Hyracotherium»(۴۹) در دوره های جدید تر مانند (پلئیستوسن : Pleistocene)(49) یا (ائوسن : Eocene)(49) به معنای این نیست که لزوماً « هیراکوتریوم : Hyracotherium »(۴۹) در این دوره ها نمی زیسته است. در واقع نیافتن یک فسیل به معنای نبودن آن فسیل نیست! مثال بسیار مهم زیر، اهمیت اینسخن ما را بیش ازپیش مشخص می نماید:
ماهی « سیلاکانت : Coelacanth»(۵۷) یک نوع ماهی است که در ابتدا تصور می شد، حدود ۴۰۰ میلیون سال قبل پا به عرصه ی حیات گذاشته و حدود ۶۵ الی ۷۰ میلیون سال قبل، نسلش منقرض شده باشد.(۵۷) چرا که فسیل های مربوط به آن، صرفاً در همان بازه ی زمانییافت شده و بعد از آن تا دوره ی معاصر، فسیلی از آن پیدا نشده بوده است.(۵۷) (البته تمامی اعداد نامبرده بر اساس همان فرضیات غلط مورد استفاده در روش زمان سنجی رادیومتریک محاسبه شده است! بگذریم!) به هر حال، فسیلی از این نوع ماهی از ۶۵ میلیون سال قبل در دسترس نبوده و دیرینه شناسان، معتقد به انقراض ماهی « سیلاکانت : Coelacanth » همزمان با انقراض دایناسورها در ۶۵ میلیون سال قبل بوده اند.(۵۷) جالب تر این که بدانیم دیرینه شناسان طرفدار « فرضیه ی تکامل »، « سیلاکانت : Coelacanth » را به عنوان موجود حد واسط بین ماهیان و « چهار اندامان : Tetrapods » بالاخص خزندگان و دوزیستانمیدانستند!(۵۷)
اما اتفاقی در سال ۱۹۳۸ میلادی رخ داد که موجب بهت شدید دیرینه شناسان شد و آن اتفاق، صید یک ماهی« سیلاکانت :Coelacanth » زنده در سواحل آفریقا بود!!!(۵۷) از آن هنگام به بعد، موارد متعددی از ماهی « سیلاکانت : Coelacanth » به صورت زنده صید گردید(۵۷) و زیست شناسان فهمیدند که « سیلاکانت: Coelacanth » نه یک ماهی منقرض شده ی ماقبل تاریخ، بلکه یک ماهی حی و حاضر در زمان فعلی نیز می باشد؛ به همین دلیل به آن لقب « فسیل زنده » دادند.(۵۷)
تصاویر فسیل های مربوط به ماهی « سیلاکانت : Coelacanth » که آخرین آن ها مربوط به ۶۵ میلیون سال قبل بوده است. (البته بر اساس تخمین ناصحیح روش زمان سنجی رادیومتریک)
از سال ۱۹۳۸، زیست شناسان فهمیدند که « سیلاکانت : Coelacanth » نه یک ماهی منقرض شده ی ماقبل تاریخ، بلکه یک ماهی حی و حاضر در زمان فعلی می باشد!
اما درس مهمی که از قضیه ی « سیلاکانت : Coelacanth » می توان گرفت، این است که عدم یافتن فسیلی از سیلاکانت در طی ۶۵ میلیون سال اخیر، به معنای عدم وجود سیلاکانت نبوده و این ماهی در طی این مدت، به حیات خود ادامه داده است، اما به هر حال فسیلی از این جانور در طی مدت مذکور در دست نبوده است.
در مورد توالی اسب ها نیز چنین امری می تواند صادق باشد؛ یعنی این که نیافتن فسیل شبه اسب هایی همچون « هیراکوتریوم : Hyracotherium »(۴۹) در دوره های جدید تر مانند (پلئیستوسن : Pleistocene)(49) یا (ائوسن : Eocene)(49)به معنای این نیست که لزوماً « هیراکوتریوم : Hyracotherium »(۴۹) در این دوره ها نمی زیسته است؛ همین طور نیافتن فسیل منسوب به اسب های امروزی (اکوئوس : Equus)(49) در دوره های قبل تر زمین شناسی مانند (میوسن : Miocene)(49) یا (ائوسن : Eocene)(49)، لزوماً به معنای آن نیست که « اکوئوس : Equus »(۴۹) یا همان اسب امروزی به اصطلاح تکامل شناسان، در دوره های مذکور وجود نداشته است. با عنایت به این موضوع و با دانستن این مطلب که ممکن است اسب ها و شبه اسب های نامبرده در دوره هایی که فسیلی از آن ها در دست نداریم نیز زنده بوده باشند، بیش از پیش به متزلزل بودن توالی فسیلی اسب ها نزدیک می شویم و بدین ترتیب برهان دیگری در جهت ابهام آمیز بودن و عدم دقت توالی فسیلی اسب ها در دست خواهیم داشت.
۴ – نکته ی دیگری که در ذهن طرفداران « فرضیه ی تکامل » مغفول مانده یا عمداً به آن اشاره ای ننموده اند، وجود بیماری ها یا اختلالات ژنتیکی است که می تواند در درک ما از فسیل ها اختلال ایجاد کند. نمونه هایی از این گونه اختلالات ژنتیکی یا بیماری ها که مصداق این سخن می باشند، اختلال چند انگشتی « پلی داکتیلی : Polydactyly » می باشد.(۲۷)
همان گونه که می دانیم، یکی از ارکان توالی فسیلی اسب ها، تغییراتی است که طبق ادعای تکامل شناسان، در تعداد انگشتان موجودات شبه اسب و اسب پدید آمده است.(۴۹) بدین ترتیب که تکامل شناسان می گویند که در کنار افزایش جثه و افزایش حجم جمجمه، یکی دیگر از مواردی که در توالی اسب ها در طول زمان مشاهده می شود، کاهش تعداد انگشتان می باشد؛(۴۹) به نحوی که اسب های به اصطلاح اولیه، تعداد انگشتان بیشتری داشته و اسب های امروزی تک انگشته (یا به عبارت بهتر تک سمه!) شده اند.(۴۹) تاکید تکامل شناسان بر این مسئله، تا حدی است که در تمامی تصاویر مربوط به توالی فسیلی، از این مسئله بهره برده اند.(۴۹)
توالی فسیلی اسب ها؛ تکامل شناسان علاقه ی زیادی به بحثکاهش تعداد انگشتان اسب ها در طول زمان دارند!
اما تکامل شناسان در این میان یک نکته ی مهم را فراموش کرده اند یا عمداً به آن اشاره ای نمی کنند. آن نکته ی مهم شیوع بالای ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در اسب ها است؛(۵۸) به نحوی که ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly» شایع ترین ناهنجاری ژنتیکی انگشتان در اسب ها می باشد!!!(۵۸)
«
« چند انگشتی : Polydactyly » شایع ترین ناهنجاری ژنتیکی انگشتان در اسب ها می باشد!!!
به گواهی تاریخ، اسب های « اسکندر مقدونی» و یکی از « قیصر های (سزارهای) رومی » مبتلا به ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » بوده اند. تصویر سمت چپ، اسب « سزار روم » را که مبتلا به به ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » بوده است، نمایش می دهد. (البته اسب مذکور، تک شاخ نبوده و نمایش تک شاخ برای وی، شگرد هنریجهت اسطوره سازی می باشد!)
بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، حتی در اسب های امروزی نیز ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly »به وفور به چشم خورده و این ناهنجاریاز جمله شایع ترین ناهنجاری های انگشتان در اسب ها می باشد؛(۵۸) بنابراین آن چه که در اسب های به اصطلاح قدیمی تر به عنوان تعداد انگشتان بیشتر نام برده شده و طبق ادعای تکامل شناسان به عنوان کاهش تدریجی تعداد انگشتان در طول زمان عنوان می شود، ممکن است چندان صحیح نباشد؛ چرا که ممکن است تعدد انگشتان در برخی فسیل های قدیمی تر، به دلیل ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در این موجودات باشد که اتفاقاً در اسب ها و جانوران مشابه، رخ می دهد!، نه این که واقعاً گونه ای جدا از اسب ها با تعداد انگشتان بیشتر وجود داشته باشد! برای مثال فرض نمایید که تعدادی از اسب های کوچک جثه ی نژاد های « فالابلا : Falabella »(۵۲) و « پونی شتلند : Shetland »(۵۱)که در ۲۰ میلیون سال قبل می زیسته اند، مبتلا به ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » بوده باشند! اگر فسیلآن ها را از خاک خارج نماییم، خواهیم دید که هم جثه ی آن ها از اسب های امروزی کوچکتر بوده و هم تعداد انگشتان آن ها بیشتر بوده است! بنابراین اگر مانند تکامل شناسان بخواهیم کوته بینانه نتیجه بگیریم، باید بگوییم که « فالابلا : Falabella »(۵۲) و « پونی شتلند : Shetland »(۵۱) چند انگشته، جد اسب های امروزی می باشند!!! حال آن که می دانیم این دو اسب، نه از گونه ای جدا از اسب های امروزی، بلکه دو نژاد از اسب های امروزی و با قابلیت آمیزش زایا با سایر اسب های امروزی می باشند!
شیوع به نسبت بالای ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در نژادهای مختلف اسب های امروزی، این سوال مهم را پیش روی تکامل شناسان قرار می دهد که آن ها به چه مجوزی بدون توجه و بدون اشاره به احتمال وجود ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در فسیل های مکشوفه ی قدیمی که آن ها این فسیل ها را به شبه اسب های حد واسط ما قبل تاریخ منسوب می کنند، احتمال بروز چنین ناهنجاری را در فسیل های نامبرده، نادیده گرفته و با جسارت و اطمینان تمام، از مجزا بودن گونه ی به اصطلاح شبه اسب های حد واسط، از اسب های امروزی دم می زنند؟!!! از کجا معلوم که فسیل های نامبرده، بعضاً از نژادهای کوچک جثه ی اسب های امروزی مبتلا به ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » نبوده باشند؟!!! از نظر علمی تکامل شناسان به صورتی ناقص و کودکانه و سهل انگارانه با این موضوع برخورد کرده اند!!!
بنابراین ادعای این که اسب های قدیمی تر چند انگشته بوده اند و به مرور زمان تک انگشته (تک سمه) شده اند، به معنای نادیده گرفتن احتمال بروز ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در فسیل های قبلی می باشد که این نادیده گرفتن و سهل انگاری علمی، به هیچ عنوان از سوی تکامل شناسانی که ادعای دقت و صحت در اطلاعات به ظاهر علمی شان می نمایند، قابل پذیرش نیست! در یک کلام باید گفت که این سهل انگاری تکامل شناسان در رابطه با مسئله ی ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در توالی فسیلی اسب ها، خود یکی از عوامل مخدوش بودن چنین توالی فسیلی است. البته با توجه به سفسطه های تکامل شناسان، ممکن است آن ها بگویند که ملاحظه ی « چند انگشتی : Polydactyly » در برخی اسب های امروزی نیز نشان دهنده ی روند تکاملی است که منجر به خاموش شدن ژن های خاص مربوط به رشد و نمو در اسب های امروزی باشد که از اجداد اسب های امروزی به آن ها به ارث رسیده باشد! گرچه این ادعا نیز قابل اعتنا به نظر می رسد، اما ساده ترین پاسخ این است که شواهد کافی مبنی بر چنین ادعایی وجود ندارد، بلکه بر عکس باید این سوال را پرسید که از کجا معلوم، از اول هم فسیل های مربوط به اسب های اولیه، ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » نداشته اند؟!
اما نکته ی جالبی که در یکی از مقالات طرفداران « فرضیه ی تکامل »، به چشم می خورد، وجود تصویری از یک « کره اسب » مبتلا به ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » بود که توضیح نویسنده ی مقاله که « زیست شناس » نیز می باشد، در این خصوص جالب به نظر می رسد! زیرا مولف مقاله، بنا به ۲ دلیل، « چند انگشتی : Polydactyly » ملاحظه شده در اسب های امروزی را صرفآً اختلالات بیولوژیکی می داند (همان گونه که ما نیز به این مسئله واقفیم!)، اما این ناهنجاری ها را چیزی جدا از فرآیندهای تکاملی می شمارد! این ۲ دلیل طبق نظر نویسنده ی مقاله ی مذکور، عبارتند از:(۵۹)
الف) فقط یک انگشت اضافه در تصویر وجود دارد.
ب) انگشت اضافه با مفصل مناسبی، چفت و بست نشده است.
بررسی ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » درمقاله ی مربوط به تکامل اسب ها! در این مقاله، مولف که خود یک بیولوژیست است، به ۲ دلیل ارتباط این انگشت اضافه را با فرآیند های تکاملی مردود دانسته و آن را صرفاً ناهنجاری های تقسیم سلولی عنوان نموده است. این ۲ دلیل، طبق نظر نویسنده ی مقاله ی مذکور، عبارتند از: الف) فقط یک انگشت اضافه در تصویر وجود دارد. ب) انگشت اضافه با مفصل مناسبی، چفت و بست نشده است.
البته موضوع بحث مقاله ی فوق، با موضوعات مورد بحث ما کاملاً متفاوتاست، اما از آن جا که چنین استدلالاتی ممکن است در برخورد با شبهه ی وارد شده از سوی ما در رابطه با ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly »، نیز استفاده شود، ذکر توضیحاتیدر این خصوص، خالی از لطف نیست:
الف) تعداد انگشتان در ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » از یک انگشت اضافه تا چند انگشت اضافه متغیر است. گرچه در اکثر تصاویر فوق، بیشتر تصاویر ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly »، نشان دهنده ی ۱ انگشت اضافه در تنها ۱ پای « اسب ها » بوده اند، اما موارد متعددی از مقالات، تصاویر واقعی و نقاشی های تاریخی وجود دارند که اسب هایی با ۲ انگشت اضافه و ۴ پای مبتلا به ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » را نشان می دهند: (۶۰)
تصویر واقعی یک اسب مبتلا به ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در هر ۴ پا! (تصویر سمت راست) و طراحی هنری قدیمی از یک اسب مبتلا به ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در هر ۴ پا که دو پای عقبی اسب، (تصویر سمت چپ) هر کدام ۲ انگشت اضافه در طرفین دارند!
تصویر نقاشی قدیمی از « شاهزاده آرچبیشاپ سالزبورگ » و « اسبش » که مبتلا به ناهنجاری « چند انگشتی :Polydactyly » در هر ۴ پا بوده است!
بنابراین انواع متعددی از ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در بین اسب ها وجود دارد که در برخی از موارد هر ۴ پا را به صورت ۲ انگشت اضافه درگیر می نماید. به همین دلیل، چنین ناهنجاری هایی در هر ۴ پا، می تواند در اسب ها، شبه اسب ها و سایر اعضای خانواده ی « اسب سانان » می تواند بروز یابد که البته دانشمندانی همچون « ویلسون : Wilson » و « لیندرمن : Linderman » نیز در مطالعات خود به موارد متعددی از « تری داکتیلی (وجود ۲ انگشت اضافه در کنار سم اسب) :Tridactyly » در اندام های اسب های امروزی اشاره کرده اند.(۶۱)
ب) برخلاف مطالب مندرج در مقاله ی مذکور، حالات مختلفی برای اتصال انگشتان اضافه به اندام ها وجود دارد. در واقع در برخی از انواع ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly »، انگشت یا انگشتان اضافه، به مفاصل متناظر خود متصل نشده و به صورت بدفرم و خارج از محل مفصل اصلی متصل می شوند؛ اما در بسیاری از انواع ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly »، حتی انگشت های اضافه نیز به مفصل اصلی و متناظر خود متصل می گردند. تصاویر زیر، به درک این توضیحات کمک می نماید:(۶۲)
تنوع در بروز ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly »! در تصاویر بالا، انواعی از این ناهنجاری دیده می شود که در آن ها، انگشت های اضافه، در مفصل مناسب و متناظر خود، متصل نشده اند. اما در تصاویر پایین، ملاحظه می گرد که در برخی از موارد دیگر ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly »، حتی انگشتان اضافه نیز به مفاصل مناسب و متناظر خود متصل گردیده اند و حتی در وهله ی اول ممکن است، شرایط انگشتان طبیعی به نظر برسد!
با توجه به مثال ها و تصاویر فوق، در می یابیم که ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » می تواند به انواع و اقسام حالات بروز یابد! بدین ترتیب تصاویر مورد اشاره در مقاله ی مذکور، تنها به یک حالت از انواع مختلف آن اشاره نموده و به همین دلیل نمی تواند پاسخی در برابر بحث ما باشد.
ج) اما نکته ی بسیار مهمی که باید به آن اشاره نماییم، این است که موارد ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » مربوط به « اسب ها » که در مقالات و کتب به آن ها اشاره شده است، تنها جزء بسیار بسیار بسیار کوچکی از کل موارد ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » موجود در بین « اسبیان » و « شبه اسب ها » ی عصر حاضر می باشد! چرا که بخش اعظم خانواده ی « اسبیان »، اصولاً به صورت وحشی در طبیعت زندگی می کنند و دور از دسترس همیشگی محققان قرار دارند و بالطبع بخش اعظم ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » موجود در این حیوانات، کشف نگردیده و اصولاً در مقالات و کتب، منتشر نمی گردند! به همین دلیل، باید بگوییم که احتمالاً وقوع ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در « اسبیان »، حتی بسیار بیشتر از آن چیزی است که در مقالات و کتب به آن ها اشاره می شود!
این در حالی است که به دلیل در دسترس بودن « انسان ها » و حتی مراجعه ی خود بیماران، اکثر موارد ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly » در « انسان ها » ثبت می گردد.
تنوع و فراوانی « اسبیان » اعم از انواع « اسب های اهلی »، « اسب های وحشی »، « الاغ ها »، انواع « گور خر های آفریقایی وحشی »، انواع « گورخرهای آسیایی وحشی » و « قاطرها » در طبیعت، که بخش اعظم آن ها در دسترس همیشگی انسان ها نیستند، این نکته را متذکر می گردد که بسیاری از ناهنجاری های کشف شده در « اسب ها » از جمله ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly »، بسیار شایع تر از آن چیزی است که تصور می شود! چرا که بسیاری از موارد رخ داده در طبیعت، اصولاً در دسترس نیستند!
با توجه به مطالب ذکر شده، مشخص می گردد که توجیهات تکامل شناسان پیرامون ناهنجاری « چند انگشتی : Polydactyly» نیز دردی از آن ها دوا نخواهد کرد! چرا که تنوع فراوان انواع مختلف این ناهنجاری در بین « اسب ها » و سایر جانوران، امکان بروز هر الگویی از این ناهنجاری را در حیوانات ممکن نموده و بدین ترتیب، امکان وقوع آن را در فسیل های منتسب به « شبه اسب ها » ی ماقبل تاریخ نیز ممکن می سازد. احتمال وقوع چنین ناهنجاری هایی در « شبه اسب » های ماقبل تاریخ، علامت سوال جدی در مقابل ادعاهای تکامل شناسان پیرامون تغییر تعداد انگشتان این « شبه اسب ها » در طول زمان قرار می دهد که البته در سطور فوق، به آن اشاره گردید.
تذکر بسیار مهم: به دلیل پرهیز از اطاله ی کلام، از بررسی جزئی پیرامون « توالی دندان ها » در توالی فسیلی اسب ها خودداری می نماییم؛ اما به صورت خلاصه اشاره می نماییم که همانند بسیاری از شرایط طبیعی و غیر طبیعی دیگر در جانوران، وضعیت دندان ها نیز در جانوران مختلف متعلق به یک « گونه » نیز با یکدیگر متفاوت خواهد بود. برای مثال تفاوت های دندانی در جانوران بالغ، نابالغ، جنس نر و ماده و … و حتی جانوران متعلق به یک گونه که در نواحی مختلف زندگی می کنند، موجب گوناگونی بسیار در وضعیت دندان های جانوران مختلف می شود. در مورد اسب ها نیز این مسئله به چشم می خورد و بر اساس سن، جنس و حتی نژادهای مختلف اسب ها، وضعیت دندان ها بسیار متغیر می باشد؛ برای مثال، اسب های نژاد های « پونی شتلند : PonyShetland » و « فالابلا : Falabella » و سایر اسب های مینیاتوری از نظر نحوه ی چینش دندان ها و حتی بازه ی زمانی ظهور دندان های مختلف اعم از دندان های آسیاب، نیش و …، با بسیاری از نژادهای مختلف اسبی دیگر، تفاوت دارند.(۶۳) بنابراین، توالی دندان ها در توالی فسیلی اسب ها، ضعیف ترین قسمت مربوط به توالی فسیلی اسب ها بوده و به آسانی زیر سوال می رود. به همین علت و به منظور پرهیز از پراکندگی بیشتر مطالب، از تمرکز بیشتر در این زمینه خودداری خواهیم نمود.
تفاوت های دندانی در جانوران بالغ، نابالغ، جنس نر و ماده و … و حتی جانوران متعلق به یک گونه که در نواحی مختلف زندگی می کنند، موجب گوناگونی بسیار در وضعیت دندان های جانوران مختلف می شود. برای مثال، اسب های نژاد های « پونی شتلند : Pony Shetland » و « فالابلا : Falabella » و سایر اسب های مینیاتوری از نظر نحوی چینش دندان ها و حتی بازه ی زمانی ظهور دندان های مختلف اعم از دندان های آسیاب، نیش و …، با بسیاری از نژادهای مختلف اسبی دیگر، تفاوت دارند.
۵ – یکی دیگر از مواردی که تکامل شناسان به صورت سهوی یا عمدی در ادعاهایشان پیرامون توالی اسب ها نادیده گرفته اند، مسئله ی وجود جانوران « دو رگه (هیبرید) : Hybrid » در عالم طبیعت است که می تواند محاسبات و ادعاهای تکامل شناسان را مورد چالش قرار دهد! همانگونه که در قسمت های قبلی این مقاله، اشاره کردیم، جانورانی در طبیعت وجود دارند که حاصل آمیزش دو گونه ی مجزا بوده و به همین دلیل عمدتاً عقیم می باشند و به عنوان یک گونه ی واقعی و مستقل، طبقه بندی نمی شوند.(۴۴)
معروف ترین مثال در زمینه ی جانوران دو رگه (هیبرید)، « قاطر : Mule » است که حاصل آمیزش الاغ و اسب می باشد. (۴۱) به دلیل این که اکثر قاطرهای حاصل از این آمیزش، عقیم می باشند، به عنوان یک گونه ی واقعی و مستقل، طبقه بندی نشده، و به زبان علمی نیز به صورت ضرب دو گونه نمایش داده می شوند! یعنی « قاطر » از نظر گونه ای به صورت علمی به شکل « اسب × الاغ : Equus asinus × Equus caballus » نشان داده می شود!!!(۴۱) (البته موارد بسیار معدودی از باروری قاطرهای ماده گزارش گردیده که یا فرزندان حاصل شده، خودشان عقیم بودند و یا فرزندان حاصل شده، کاملاً مشابه اسب ها بوده و هیچ ویژگی مزبوط به الاغ ها را نشان نداده اند.)(۴۱)
قاطر به عنوان یک جانور دورگه (هیبرید) حاصل آمیزش دو گونه اسب و الاغ، چه از نظر اسکلتی – استخوانی، چه از نظر جثه، چه از نظر ساختار بدنی و حتی از نظر هوش و ذکاوت، با والدین خود تفاوت های مهمی دارد:(۴۱)
حاصل آمیزش اسب (سمت چپ) و الاغ (وسط)، جانور هیبرید (دورگه ی) قاطر (سمت راست) می باشد.
بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، جانور « دو رگه (هیبرید) » قاطر که به دلیل عقیم بودن، جزء یک گونه ی واقعی و مجزا محسوب نمی شود، از نظر بدنی، تفاوت های مهم و واضحی با والدین خود دارد.
البته بجز قاطر، موارد دیگری از جانوران هیبرید (دو رگه) نیز وجود دارد که « شیببر (لایگر) : Liger »(۴۲) یعنی فرزند شیر نر و ببر ماده از آن جمله می باشد که « شیببر (لایگر) : Liger » نیز از نظر جثه از هر دو والد خود بزرگتر بوده و از نظر جسمی و اسکلتی نیز تفاوت های مهمی با والدین خود دارد:(۴۲)
حاصل آمیزش شیر نر (سمت راست) و ببر ماده (سمت چپ)، شیببر « لایگر : Liger » (پایین) می باشد. اصولاً لایگر ها نسبت به هر دو والد خود جثه ی درشت تری دارند. (به دلیل عدم تعادل ژنی)
با توجه به وجود موارد متعددی از جانوران « دو رگه (هیبرید) » در طبیعت و حتی بدون وجود دخالتی از سوی انسان در بسیاری از این موارد، این پرسش و سوال جدی در مقابل ادعای تکامل شناسان پیرامون توالی فسیلی اسب ها قرار می گیرد که آن ها به چه مجوزی، به احتمال وجود فسیل های « دورگه (هیبرید) » توجه ننموده اند و با خوش خیالی عمدی یا سهوی، و بدون این که به ارگان ها و اندام های درونی، محتوای ژنتیکی، پروتئین های ساختاری و … کامل این فسیل ها پرداخته باشند، آن ها را به عنوان گونه های مجزا که در طول زمان به صورت متوالی آمده اند، پنداشته اند؟! چگونه است که آن ها این احتمال مهم را نادیده گرفته اند؟!!
یکی دیگر از مواردی که تکامل شناسان به صورت سهوی یا عمدی در ادعاهایشان پیرامون توالی اسب ها نادیده گرفته اند، مسئله ی وجود جانوران « دو رگه (هیبرید) : Hybrid » در عالم طبیعت است که می تواند محاسبات و ادعاهای تکامل شناسان را مورد چالش قرار دهد! معروف ترین مثال در زمینه ی جانوران دو رگه (هیبرید)، « قاطر : Mule » است که حاصل آمیزش الاغ و اسب می باشد. به دلیل این که اکثر قاطرهای حاصل از این آمیزش، عقیم می باشند، به عنوان یک گونه ی واقعی و مستقل، طبقه بندی نشده،و به زبان علمی نیز به صورت ضرب دو گونه نمایش داده می شوند! یعنی « قاطر » از نظر گونه ای به صورت علمی به شکل « اسب × الاغ : Equus asinus × Equus caballus » نشان داده می شود!!! در مورد توالی اسب ها نیز برخی فسیل ها که به عنوان گونه های مجزا نام برده شده اند، در عمل ممکن است فقط جانوران هیبریدی فسیل شده باشند که از آمیزش دو گونه ی خانواده ی اسبیان ایجاد شده باشند و به دلیل نازا بودن، گونه ی مجزایی نباشند! (برای مثال ممکن است که آن چه تکامل شناسان به عنوان شیه اسب « مریکیپوس : Merychippus » می شناسند، نه یک شبه اسب واقعی، بلکه هیبریدی از دو شبه اسب مختلف باشد!) با توجه به این که تکامل شناسان به بررسی ژنتیکی این فسیل ها نپرداخته اند، در مقابل این انتقاد، پاسخ مناسبی نداشته و نمی توانند احتمال هیبرید بودن این فسیل ها را رد کنند!
بدین ترتیب، می توان نتیجه گرفت که در نظر نگرفتن و عدم توجه به احتمال وجود فسیل های هیبریدی (دو رگه) در توالی فسیلی اسب ها، یکی از موارد مهم سهل انگاری عمدی یا سهوی تکامل شناسان در بررسی این به اصطلاح توالی فسیلی می باشد و این سهل انگاری مهم علمی، توالی فسیلی اسب ها را به شدت مخدوش می نماید.
۶ – یکی دیگر از مواردی که در مقابل توالی فسیلی اسب ها علامت سوال جدی ایجاد می نماید، احتمال بروز بیماری های متابولیک و هورمونی مانند « غول پیکری (ژیگانتیسم) : Gigantism »(۲۳) ، « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly»(۲۵) و « کوتولگی : Dwarfism »(۲۴) در توالی فسیلی اسب ها است. همانگونه که قبلاً نیز ذکر کردیم، اختلالات هورمونی و به خصوص اختلالات ترشح « هورمون رشد » موجب بروز حالات متفاوت غول پیکری و کوتولگی در انسان و سایر حیوانات می گردد. در تصاویر زیر، مجدداً اشاره ی مختصری به این ناهنجاری ها می نماییم:
اختلال « غول پیکری (ژیگانتیسم) : Gigantism » (راست) و « کوتولگی : Dwarfism » (چپ) در انسان.
یک مرد مبتلا به بیماری « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly » که قبل از ابتلا به بیماری، صورت متناسبی داشته است، اما به مرور زمان و بعد از ابتلا به بیماری، کم کم فرم چهره ی وی تغییر می نماید.
بیماری « ژیگانتیسم (غول پیکری) : Gigantism » که در اثر افزایش ترشح هورمون رشد به وجود می آید، ممکن است در جانوران دیگر (از جمله اسب ها) نیز پدید آید.
بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly » در گربه ها؛ از جمله تغییرات ایجاد شده در گربه های مبتلا، پهن شدن صورت، افزایش فاصله ی دندان ها، جلو آمدن چانه و بزرگ شدن دست و پای آن ها است.
تصاویر بالا، چهره ی یک گربه ی مبتلا به بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly » را نشان می دهند که در آن ها بزرگی صورت، دست ها، پاها و افزایش فاصله ی دندان ها به چشم می خورد. تصویر وسط، رادیوگرافی از دست های گربه ی نامبرده را نشان می دهد که ضخیم شدن انگشتان را نشان می دهد. تصاویر پایینی، تصاویر رادیوگرافیک گربه ی مبتلا به « آکرومگالی » را قبل و بعد از ابتلا، نشان می دهند. (تصویر سمت چپ مربوط به قبل از ابتلا و تصویر سمت راست مربوط به بعد از ابتلا می باشد.) همانگونه که در تصاویر رادیوگرافیک مشخص است، بعد از ابتلا به بیماری، استخوان جمجمه و فک بالا و پایین (به خصوص فک پایین) بزرگ تر شده و فاصله ی دندان ها از یکدیگر افزایش یافته است.
با علم به این که اختلالات فوق می تواند در بسیاری از جانوران بروز یابد، این علامت سوال در مقابل توالی فسیلی اسب ها ایجاد می شود که از کجا معلوم آن چه که امروزه به عنوان شبه اسب های مختلف در توالی فسیلی اسب ها مورد اشاره قرار می گیرد، در عمل اسب ها یا شبه اسب های نژاد های مختلف مبتلا به « غول پیکری (ژیگانتیسم) : Gigantism »(۲۳)، « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly »(۲۵) و « کوتولگی : Dwarfism »(۲۴) نباشند؟!!:
با علم به وجود ناهنجاری های هورمونی مختلف حیوانات، این علامت سوال در مقابل توالی فسیلی اسب ها ایجاد می شود که از کجا معلوم آن چه که امروزه به عنوان شیه اسب های مختلف در توالی فسیلی اسب ها مورد اشاره قرار می گیرد، در عمل اسب های نژاد های مختلف مبتلا به « غول پیکری (ژیگانتیسم) : Gigantism»، « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly » و « کوتولگی : Dwarfism » نباشند؟!!
همچنین وضعیت هایی مانند ناهنجاری « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly »، می توانند موجب بروز تغییرات واضح جمجمه ای شده و تفاوت های جمجمه ای را در فسیل های منتسب به رده های مختلف توالی اسب ها را توضیح دهند:(۲۵)
تصاویر بالا راست و بالا وسط، چهره ی یک گربه ی مبتلا به بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly» را نشان می دهند که در آن ها بزرگی صورت، دست ها، پاها و افزایش فاصله ی دندان ها به چشم می خورد. تصویر بالا چپ، رادیوگرافی از دست های گربه ی نامبرده را نشان می دهد که ضخیم شدن انگشتان را نشان می دهد. تصاویر پایینی، تصاویر رادیوگرافیک گربه ی مبتلا به « آکرومگالی » را قبل و بعد از ابتلا، نشان می دهند. (تصویر سمت چپ مربوط به قبل از ابتلا و تصویر سمت راست مربوط به بعد از ابتلا می باشد.) همانگونه که در تصاویر رادیوگرافیک مشخص است، بعد از ابتلا به بیماری، استخوان جمجمه و فک بالا و پایین (به خصوص فک پایین) بزرگ تر شده و فاصله ی دندان ها از یکدیگر افزایش یافته است.
یک مرد مبتلا به بیماری « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly » که قبل از ابتلا به بیماری، صورت متناسبی داشته است، اما به مرور زمان و بعد از ابتلا به بیماری، کم کم فرم چهره ی وی تغییر می نماید.
دانستن این مسئله که ناهنجاری های « غول پیکری (ژیگانتیسم) : Gigantism »، « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly » می تواند اختلالات جمجمه ای واضح و شدیدی ایجاد کند نیز ابهام و علامت سوال جدی مقابل ادعای تکامل شناسان پیرامون توالی جمجمه ای اسب ها در توالی فسیلی اسب ها پدید می آورد؛ زیرا تغییرات مورد ادعای تکامل شناسان در مورد تفاوت جمجمه ها در فسیل های مختلف، می تواند به دلیل وجود اختلالات نامبرده باشد، نه ایجاد یک گونه ی جدید! تکامل شناسان در مقابل این انتقاد نیز پاسخ مناسبی نخواهند داشت!!!
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، احتمال وجود « غول پیکری (ژیگانتیسم) : Gigantism »(۲۳)، « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly »(۲۵) و « کوتولگی : Dwarfism »(۲۴) یکی از مواردی است که در مقابل توالی فسیلی مورد ادعای تکامل شناسان، علامت سوال جدی ایجاد می نماید و سهل انگاری تکامل شناسان در این خصوص، ادعاهای به ظاهر علمی آنان را به چالش می طلبد. بدین ترتیب این مسئله نیز یکی از موارد و موانع پذیرفتن توالی فسیلی اسب ها از سوی تکامل شناسان خواهد بود.
۷ – نادیده گرفتن سرده ها و گونه های جانوری دیگر موجود در عالم طبیعت و برخورد سلیقه ای با این سرده ها گونه ها، یکی دیگر از موارد مخدوش کننده ی توالی فسیلی اسب ها می باشد. این مسئله از چند جهت قابل بررسی است:
الف) در عصر حاضر جانورانی مانند سرده ی « تاپیر : Tapir »(۶۴) وجود دارند که از نظر اسکلتی و جسمانی، شبیه برخی از فسیل های موجود در توالی فسیلی اسب ها می باشند.
نژاد های گوناگون « تاپیر : Tapir ».
« تاپیر مالایی : Malayan Tapir » در سمت راست و نوزاد تاپیر در سمت چپ.
تصاویری از اسکلت و استخوانبندی « تاپیر : Tapir ». به انگشتان، جمجمه و ساختار کلی بدن توجه فرمایید.
با مقایسه ی استخوان بندی و اسکلت « تاپیر : Tapir »(۶۴) با اسکلت فسیل های موجود در توالی اسب ها، در می یابیم که شباهت بسیار زیادی بین اسکلت « تاپیر » های امروزی با فسیل ها منسوب به اسب های ما قبل تاریخ وجود دارد. همچنین اگر نوزادان و جوانان گونه ی « تاپیر » را در نظر بگیریم، این شباهت حتی در بحث ابعاد و جثه نیز دو چندان خواهد شد:
شباهت بسیار زیاد اسکلت « تاپیر : Tapir » اعم از بالغ، نابالغ و نوزاد با فسیل های منسوب به شیه اسب های ماقبل تاریخ اعم از « هیراکوتریوم »، «مزوهیپوس » و « مریکیپوس »!!! این شباهت علاوه بر ساختار کلی اسکلتی، در فرم جمجمه و حتی پتجه ها نیز ملاحظه می گردد!!!
بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، اسکلت « تاپیر های » امروزی، شباهت زیادی با اسکلت فسیل های منسوب به اسب های به اصطلاح اولیه همچون « هیراکوتریم » (۴۹)، « مزوهیپوس »(۴۹) و « مریکیپوس »(۴۹) دارند و این شباهت در محدوده ی تعداد انگشتان پا نیز بعضاً به چشم می خورد؛ به خصوص اگر اسکلت « تاپیرها » ی نوزاد و نابالغ را نیز در نظر بگیریم، از نظر جثه نیز اسکلت « تاپیرهای » نوزاد و نابالغ، در حد و اندازه ی « هیراکوتریم » (۴۹) و « مزوهیپوس » (۴۹) خواهد بود.
این مسئله خود یک علامت سوال جدی در مقابل ادعای تکامل شناسان پیرامون توالی فسیلی اسب ها قرار می دهد؛ چرا که با توجه به شباهت فراوان اسکلتی « تاپیر های » امروزی با فسیل های منسوب به اسب های به اصطلاح اولیه همچون « هیراکوتریم »(۴۹)، « مزوهیپوس » (۴۹) و « مریکیپوس » (۴۹)، این سوال پیش می آید که چه تضمینی وجود دارد که آن چه تکامل شتاسان امروزه به عنوان اسب های اولیه ی « هیراکوتریم »(۴۹)، « مزوهیپوس »(۴۹) و « مریکیپوس »(۴۹) می شناسند، در عمل اسکلت « تاپیر ها » ی نوزاد، بالغ و نابالغ آن دوران نباشند؟!!! البته اگر ناهنجاری های ژنتیکی و هورمونی مانند « غول پیکری (ژیگانتیسم) »(۲۳)، « درشت پایانکی (آکرومگالی) »(۲۵)، « آکندروپلازی : Achondroplasia »(۱۹) و … را که در بخش های قبلی و درباره ی حیوانات دیگر، مورد بحث قرار گرفت را مجدداً در این جا نیز مطرح کنیم، مسئله بغرنج تر شده و علامت سوال و ابهامات به مراتب بیشتری در مقابل ادعاهای تکامل شناسان پیرامون توالی فسیلی اسب ها قرار می گیرد!!!
اما مطالعه ی اسکلت « تاپیر ها » ۲ مسئله ی بسیار جالب و مهم را نمایان می سازد که به بحث ما ما نیز مربوط می شود:
A) اولین نکته ی جالبی که از بررسی اسکلت « تاپیرها » به دست می آید، این است که اسکلت جانوران، آینه ی مناسبی از آناتومی و ساختار کلی بدن آن ها نیست؛ زیرا همان گونه که در تصاویر ملاحظه می گردد، « تاپیر ها » دارای خرطومی هستند که تنها اجزای بافت نرم دارد و هیچ جزء استخوانی در آن یافت نمی شود!(۶۴) به همین دلیل، صرفاً از روی اسکلت « تاپیر ها » نمی توان وجود « خرطوم » را در آن ها حدس زد؛ چرا که « خرطوم » موجود در « تاپیر ها »، بخشی از جمجمه ی آن ها را تشکیل نمی دهند.(۶۴)
اسکلت جانوران، آینه ی مناسبی از آناتومی آن ها نیست؛ زیرا همان گونه که در تصاویر ملاحظه می گردد، « تاپیر ها » دارای خرطومی هستند که تنها اجزای بافت نرم دارد و هیچ جزء استخوانی در آن یافت نمی شود؛ به همین دلیل، صرفاً از روی اسکلت « تاپیر ها » نمی توان وجود « پوزه » و « خرطوم » را در آن ها حدس زد!
این مسئله نیز خود علامت سوال دیگری در مقابل ادعاهای تکامل شناسان پیرامون فسیل ها (به طور عام) و در مقابل توالی فسیلی اسب ها (به طور خاص) قرار می دهد و آن این است که همان گونه که اسکلت « تاپیر ها » انطباق کاملی با ویژگی های ظاهری آن ها ندارد و به طور مثال وجود یا عدم وجود « خرطوم » را در آن ها نمی توان از روی اسکلت آن ها فهمید(۶۴)، چه تضمینی وجود دارد که از روی فسیل های جانوران ماقبل تاریخ، بتوان ویژگی های ظاهری آن ها را اعم از وجود پوزه، خرطوم، بافت های نرم سایر نقاط و … را حدث زد؟!!! تصاویر تخیلی که تکامل شناسان و هنرمندان مرتبط با آن ها ارایه می دهند، واقعاً چقدر با وضعیت واقعی جانوران مذکور مطابقت دارد؟!!! آیا عدم اشاره به این مشکل بزرگ، خود نوعی فریب مخاطب نیست؟!!! از کجا معلوم که « هیراکوتریوم »(۴۹) یا « مزوهیپوس »(۴۹) موسوم به اسب ماقبل تاریخ، « خرطوم » یا « پوزه » ی بلند یا مثلاً بافت نرم در نواحی پشتی یا دمی نداشته باشند؟!!! چه تضمینی وجود دارد که این جانوران بافت های نرم کاملاً متفاوت و متمایز با اسبیان و غیر قابل انعکاس در اسکلت هایشان نداشته باشند؟!!! این مسئله چالش بزرگی است که تکامل شناسان باید در مقابل آن، پاسخگو باشند!!!
B) مقایسه ی بین جمجمه های « گونه » های مختلف موجود در سرده ی « تاپیر : Tapir » ها، حاوی نکته ی بسیار ارزشمندی است:(۶۴)
مقایسه ی بین جمجمه های « گونه » های مختلف موجود در سرده ی « تاپیر : Tapir » ها؛ به تنوع و گوناگونی فرم های جمجمه ی « تاپیر » های مناطق مختلف، توجه نمایید!
با ملاحظه ی تنوع و گوناگونی شکل و ساختار جمجمه ی « تاپیر ها » ی مناطق مختلف(۶۴)، در می یابیم که حتی در درون یک « سرده » از جانوران نیز ممکن است تنوع واضح ساختاری اسکلتی و جمجمه ای وجود داشته باشد، آن هم بدون این که لزوماً یکی از این جانوران، جد جانور دیگر یا حد واسط بین آن جانور با جانور دیگری باشند! در واقع « تاپیر ها » یی که جمجمه ی آن ها در تصویر فوق نشان داده شده است، شانس آورده اند که در عصر فعلی زندگی می کنند(۶۴)، وگر نه معلوم نبود اگر جمجمه ی آن ها از زیر خاک و در زمان های گوناگونی خارج می شد، تکامل شناسان چه دروغ و فریبی در مورد آن ها به کار می بستند و با خزعبلات خود، صاحب برخی از این جمجمه ها را اجداد برخی دیگر یا حد واسط بین چند گونه معرفی می نمودند! این تنوع فسیلی « تاپیر ها » ی عصر فعلی نیز سد بزرگی در مقابل یاوه گویی های تکامل شناسان ایجاد می نماید!
ب) بجز « تاپیر » که در عصر حاضر زندگی می کند، فسیل های متعددی از برخی گونه های شبه اسب ما قبل تاریخ به دست آمده است که به دلیل عدم سازگاری با توالی فسیلی اسب ها، عمداً از این توالی فسیلی، کنار گذاشته شده اند. یکی از این گونه شبه اسب های ما قبل تاریخ، « موروپوس : Moropus »(۶۵) است.
فسیل های به دست آمده از « موروپوس : Moropus » نشان می دهد که وی جثه ای به مراتب بزرگتر از اسب های امروزی داشته و دارای چند انگشت بوده است و جمجمه ی وی نیز شباهت به اسب های امروزی داشته است:(۶۵)
جانور شبه اسب موسوم به « موروپوس : Moropus » که بر اساس محاسبات نه چندان دقیق زمان سنجی رادیومتریک، در دوره ی میوسن می زیسته است. به پنجه ها، فرم جمجمه، و فرم کلی اسکلتی آن توجه فرمایید
وجود فسیل اسکلت « موروپوس : Moropus »(۶۵) در بین فسیل های مکشوفه، این علامت سوال بزرگ را در مقابل توالی فسیلی اسب ها قرار می دهد که طرفداران فرضیه ی تکامل، به چه مجوزی از قرار دادن فسیل « موروپوس » در سیر توالی خطی فسیلی اسب ها خودداری نموده اند؟!!!
نگاهی به وضعیت پنجه ها، سایز اسکلت و دوره ی زمین شناسی که فسیل موروپوس به آن منسوب شده است، علت این پنهانکاری تکامل شناسان را به خوبی نشان می دهد؛ چرا اگر تکامل شناسان می خواستند فسیل « موروپوس » را نیز در توالی فسیلی اسب ها قرار دادند، کل توالی فسیلی اسب ها زیر سوال می رفت!!! به عبارت دیگر از آن جا که «موروپوس » دارای چنگال (چند انگشت) بوده و جثه ای بزرگتر از اسب های امروزی داشته است، توالی فسیلی اسب ها را به هم زده و سدی جدی در مقابل پذیرفتن آن ایجاد می کرده است:
مقایسه ی تقریبی بین سایز اسب های امروزی و « موروپوس : Moropus ».
برای مقایسه ی بهتر اندازه ی اسب های امروزی با « موروپوس » ما قبل تاریخ، لطفاً فیلم زیر را ملاحظه فرمایید:
« موروپوس : Moropus » جانور شبه اسبی که در دوره ی میوسن می زیسته است. (فلش آبی رنگ، دوره ی زمانی منسوب به فسیل های « موروپوس » را نشان می دهد که بین فسیل های منسوب به « مزوهیپوس » و « مریکیپوس » قرار می گیرد). سایز اسکلت « موروپوس » (که حتی از اسب های سنگین وزن امروزی نیز بزرگتر بوده است) و چند انگشته بودن وی، موجب بر هم ریختن توالی فسیلی اسب ها می شود! به همین دلیل تکامل شناسان از اشاره به « موروپوس » در توالی فسیلی اسب ها خودداری نموده اند!!!
« موروپوس : Moropus » جانور شبه اسبی که در دوره ی میوسن می زیسته است. (فلش آبی رنگ، دوره ی زمانی منسوب به فسیل های « موروپوس » را نشان می دهد که بین فسیل های منسوب به « مزوهیپوس » و « مریکیپوس » قرار می گیرد). سایز اسکلت « موروپوس » (که حتی از اسب های سنگین وزن امروزی نیز بزرگتر بوده است) و چند انگشته بودن وی، موجب بر هم ریختن توالی فسیلی اسب ها می شود! به همین دلیل تکامل شناسان از اشاره به « موروپوس » در توالی فسیلی اسب ها خودداری نموده اند!!
بدین ترتیب عدم اشاره به فسیل « موروپوس : Moropus »(۶۵) در توالی فسیلی اسب ها، شاهد مهمی است که نشان می دهد تکامل شناسان، با رویکردی غیر علمی، غیر اخلاقی و غیر صادقانه، از بین فسیل های کشف شده، تنها فسیل هایی را در توالی های فسیلی قرار می دهند که با اهدافشان سازگار باشد و با رویکردی کاملاً سلیقه ای، فسیل های مغایر با نظراتشان را از توالی های فسیلی کنار می گذارند!
البته برخی اعتراضات و انتقادات مطرح شده در این زمینه، موجب شده است تا تکامل شناسان در حرکتی به ظاهر زیرکانه و با تبدیل توالی های خطی به توالی های شاخه ای، تلاش کنند تا به نحوی از این گونه تناقض ها فرار کنند، اما در ادامه خواهیم گفت که این ترفند نیز نه تنها دردی از آنان دوا نمی کند، بلکه بعضاً موجب تناقضات و اشکالات بزرگتری نیز می شود!
ج) اما نکته ی مهمی که باید به آن اشاره کرد، این مسئله ی مهم است که تکامل شناسان عمداً یا سهواً فراموش کرده اند که اصولاً ممکن است جانوران شبه اسب دیگری نیز در زمان های مختلف زمین شناسی وجود داشته باشند که به دلیل انقراض نسلشان امروزه دیگر وجود ندارند، اما حضور آن ها در قرن ها و هزاره های قبل، در کنار اسب ها، تاپیرها و … رخ داده و آن ها گونه ای حیوانی مانند میلیون ها گونه ی دیگر بوده باشند، نه این که اجداد اسب های امروزی باشند! به مثال زیر در این زمینه توجه فرمایید:
« دودو : Dodo »(۶۶) پرنده ای بزرگ و ناتوان در پرواز بوده که در جزایر « موریس » در اقیانوس « هند » می زیسته است. اولین بار وجود « دودو : Dodo » توسط ملوانانی که در سال ۱۵۹۸ میلادی به جزیره ی « موریس » پا گذاشته بودند، اعلام گردید؛(۶۶)اما به مرور زمان و با استفاده ی مکرر ملوانان از گوشت « دودو » ی بی دفاع و ناتوان از پرواز، تخریب لانه ها و زیستگاه « دودو » ها توسط حیواناتی همچون خوک، سگ، گربه و … که به جزیره ی « موریس » پا گذاشته بودند و سایر دلایل شناخته و ناشناخته، نسل « دودو » سریعاً رو به کاهش گذاشت و در کمتر از ۱۰۰ سال، نسل این جانور منقرض گردید؛(۶۶) تا جایی که از سال ۱۷۰۰ میلادی به بعد، هیچ گزارشی از رویت « دودو » ارائه نگردید.(۶۶)
اسکلت واقعی و مجسمه ی بازسازی شده از جانور منقرض شده با عنوان « دودو : Dodo ». این جانور در جزایر « موریس » و در محدوده ی زمانی « ۱۵۹۸ الی ۱۷۰۰ میلادی » رویت شده است و پس از آن انقراض یافته است. « دودو : Dodo » یک مثال معروف برای گونه های در حال انقراض بوده و در فرهنگ مردم اروپا، به دلیل ظاهر خاص و انقراض زود هنگامش، نماد « کودنی »، « حماقت » و « تنبلی » است.
اسکلت واقعی و مجسمه ی بازسازی شده از جانور منقرض شده با عنوان « دودو : Dodo ». این جانور در جزایر « موریس » و در محدوده ی زمانی « ۱۵۹۸ الی ۱۷۰۰ میلادی » رویت شده است و پس از آن انقراض یافته است. « دودو : Dodo » یک مثال معروف برای گونه های در حال انقراض بوده و در فرهنگ مردم اروپا، به دلیل ظاهر خاص و انقراض زود هنگامش، نماد « کودنی »، « حماقت » و « تنبلی » است.
وجود « دودو » و انقراض آن در قرون اخیر، از جهات متعدد و متفاوتی حائز اهمیت است. « دودو » جانوری است که در عصر حاضر و در « جزیره ی موریس » می زیسته است و چه گونه های زنده و چه فسیل های آن در همین جزیره به دست آمده است.(۶۶) بنابراین علی رغم این که « دودو » هم عصر با انسان ها می زیسته، اما انسان ها فقط در ۵۰۰ سال قبل از حضور آن مطلع شدند و فقط ۱۰۰ سال زندگی « دودو » ها را توانستند ببیند.(۶۶) این مسئله از نقطه نظر بحث ما، چند نکته را متذکر می گردد:
۱ – نیافتن رد یا فسیلی از یک جانور به معنای نبود یا عدم وجود آن جانور نیست؛ همان گونه که « دودو » هم عصر انسان می زیسته، اما انسان ها تا مدت ها از این جانور یا فسیل وی اطلاع نداشتند.
۲ – همان گونه که « دودو » ها هم عصر با جانوران کنونی می زیسته اند و امروزه دیگر منقرض شده و وجود ندارند، در گذشته نیز جانوران متعددی وجود داشته اند که امروزه به دلیل انقراض دیگر وجود ندارند. شبه اسب هایی همچون « مزوهیپوس »(۴۹)و « مریکیپوس »(۴۹) که در توالی اسب ها قرار داده شده اند، ممکن است جانورانی از گونه های دیگر بوده اند که در کنار سایر جانداران می زیسته اند، نه این که گونه های حد واسط و اجداد اسب های امروزی بوده باشند!
این گونه تصور کنید که ۱ میلیون سال بعد، « شتر مرغ ها »(۶۷) و « امو : Emu »(۶۸) ها کماکان زنده باشند، و فسیل های جانوران امروزی از خاک خارج شوند و در بین فسیل های کشف شده، فسیل « دودو » ها در عصر فعلی، و فسیل جانوران دیگری همچون « کبوتر نیکوبار : Nicobar Pigeon » در دوره ای قدیمی تر از دوره ی فعلی (مثلاً ۲۰۰ هزار سال قبل) یافت شود، اما فسیل « شتر مرغ ها »(۶۷) و « امو : Emu »(۶۸) های امروزی در آن ها یافت نشود. آیا انسان های آن دوران حق دارند که چنین توالی را در نظر بگیرند و « دودو » را گونه ی حد واسط و جد « شترمرغ ها »(۶۷) و « امو : Emu »(۶۸) ها بدانند؟!!
سوء برداشتی که انسان های ۱ میلیون سال بعد ممکن است به آن دچار شوند؛ اگر انسان های آینده همچون « تکامل شناسان » عصر حاضر با فسیل ها برخورد کنند، ممکن است از فسیل های کشف شده، چنین برداشت نمایند که « کبوتر نیکوبار : Nicobar Pigeon » جد « دودو : Dodo » و « دودو : Dodo » گونه ی حد واسط و جد « امو : Emu » ها و « شتر مرغ : Ostrich » ها باشند. آن ها ممکن است چنین تصور کنند که به مرور زمان و در اثر شرایط محیطی، کم کم انتخاب طبیعی موجب شده تا « کبوترهای نیکوبار »، جای خود را به پرندگان بلند قد تر و عظیم الجثه ی « دودو » دهند (با انتخاب پرندگان بزرگ تر به جای پرندگان کوچکتر)، و کم کم این روند موجب پدید آمدن « امو : Emu » ها و « شتر مرغ : Ostrich » ها شده است!!! در واقع همه چیز بستگی به این دارد که تا آن موقع چه جانورانی هنوز زنده باشند و چه فسیل هایی در چه زمان هایی به دست انسان های آینده بیفتد! حال آن که ما امروزه می دانیم این ۳ گونه، در کنار یکدیگر می زیسته اند و هیچ کدام جد دیگری نیستند! (البته امروزه به قدری اطلاعات در موزه ها و کتب وجود دارد که بروز چنین اشتباهی در آینده غیر محتمل خواهد بود، اما فسیل هایی که ما امروزه کشف کرده ایم، هیچ راهی برای دفاع از خود ندارند و هیچ اطلاعاتی را به همراه خود یدک نکشیده اند تا از خود در مقابل ادعاهای تکامل شناسان دفاع نمایند!)
با توجه به مثال « دودو » که برای جانوران دیگر نیز قابل استفاده و قابل تکرار است، بسیاری از فسیل های کسب شده ی منسوب به جانوران ما قبل تاریخ، ممکن است گونه هایی کاملاً مجزا باشند که بعضاً در کنار یکدیگر می زیسته اند، اما تکامل شناسان امروز، به دلیل این که برخی از فسیل های بعضی گونه های منقرض شده ی قبلی را در برخی زمان های خاص و بعضی فسیل های دیگر را در برخی زمان های دیگر یافته اند، دقیقاً همان اشتباه مثال زده شده در بالا را مرتکب شده اند.
البته این سخن ما صرفاً لجبازی، سخت گیری یا بدبینی همراه با توهم نیست! ذکر مثال های زیر نشان می دهد که چنین اشتباهی به صورت کاملاً ملموس رخ داده است:
۱ – ماهی « سیلاکانت: Coelacanth »(۵۷) که قبلاً به آن اشاره شد، از مواردی است که تصور می شد حدود ۶۵ میلیون سال قبل منقرض شده و در ابتدا جزء جانوران حد واسط ماهی ها و « چهاراندامان : Tetrapods » شمرده می شد(۵۷)، اما با کشف نمونه های زنده در عصر حاضر(۵۷)، افسانه ی حد واسط بودن آن زیر سوال رفت! (این مسئله نشان داد که نیافتن یک فسیل به معنای نبودن آن جاندار نبوده، بلکه به خاطر ضعف اطلاعاتی خود دانشمندان بوده است!)
۲- ماهی « تیکتالیک : Tiktaalik »(۷۰) یک ماهی منقرض شده از ماهی های گوشتی باله است که ابتدا تصور می شد در حدود ۳۷۵ میلیون سال قبل می زیسته است.(۷۰) به همین دلیل تکامل شناسان این ماهی را حد واسط بین ماهی « پاندریکتیس : Panderichthys » در ۳۸۰ میلیون سال قبل و چهار اندامانی (تتراپودهایی) همچون « ایکتیوستگا : Ichthyostega» و « آکانتوستگا : Acanthostega » که حدود ۳۶۵ میلیون سال پیش می زیسته اند، می دانستند.(۷۰) (البته توجه فرمایید که تمامی اعداد ذکر شده بر مبنای روش پر اشکال زمان سنجی رادیومتریک می باشند!!!) با توجه به این مسئله، تکامل شناسان تأکید فراوانی بر حد واسط بودن ماهی « تیکتالیک : Tiktaalik » داشته و آن را به عنوان یکی از فسیل های حد واسط تأیید کننده ی « فرضیه ی تکامل » می پنداشتند. تصویر زیر، به صورت خلاصه، تصورات ابتدایی تکامل شناسان را پیرامون ماهی « تیکتالیک : Tiktaalik » نشان می دهد:(۷۰)
تصورات اولیه ی « تکامل شناسان » پیرامون ماهی « تیکتالیک : Tiktaalik » (فلش قرمز رنگ) ؛ تکامل شناسان،ماهی « تیکتالیک : Tiktaalik » (فلش قرمز رنگ)را که ابتدا تصور می شد حدود ۳۷۰ میلیون سال پیش می زیسته است، حد واسط بین ماهی « پاندریکتیس : Panderichthys » (فلش آبی رنگ) در ۳۸۰ میلیون سال قبل و چهار اندامانی (تتراپودهایی) همچون « ایکتیوستگا : Ichthyostega » (فلش سیاه رنگ) و « آکانتوستگا :Acanthostega » (فلش سیز رنگ) که حدود ۳۶۵ میلیون سال پیش می زیسته اند، می دانستند. (البته توجه فرمایید که تمامی اعداد ذکر شده بر مبنای روش پر اشکال زمان سنجی رادیومتریک می باشند!!!) اما امروزه این تصور با یافتن فسیل های جدیدتر، مخدوش شده است!
اما یافتن رد پای فسیل شده ی منسوب به ماهی « تیکتالیک : Tiktaalik » در صخره های ۳۸۵ میلیون ساله ی واقع در لهستان (که در مقاله ای منتشر شده به سال ۲۰۱۰ میلادی در نشریه ی Nature، به آن اشاره شده است)(۷۱)، علامت سوال جدی در مقابل تصورات قبلی ایجاد نموده و « حد واسط » بودن « تیکتالیک : Tiktaalik » را با علامت سوال جدی رو به رو نموده است!(۷۱) (هر چند که احتمالات دیگری نیز در این زمینه مطرح شده است.)
یافتن رد پای فسیل شده ی منسوب به ماهی « تیکتالیک : Tiktaalik » در صخره های ۳۸۵ میلیون ساله ی واقع در لهستان (که در مقاله ای منتشر شده به سال ۲۰۱۰ میلادی در نشریه ی Nature ، به آن اشاره شده است)، علامت سوال جدی در مقابل تصورات قبلی ایجاد نموده و « حد واسط » بودن « تیکتالیک : Tiktaalik » را با علامت سوال جدی رو به رو نموده است!
یافتن رد پای فسیل شده ی منسوب به ماهی « تیکتالیک : Tiktaalik » در صخره های ۳۸۵ میلیون ساله ی واقع در لهستان (که در مقاله ای منتشر شده به سال ۲۰۱۰ میلادی در نشریه ی Nature ، به آن اشاره شده است)، علامت سوال جدی در مقابل تصورات قبلی ایجاد نموده و « حد واسط » بودن « تیکتالیک : Tiktaalik » را با علامت سوال جدی رو به رو نموده است.
با توجه به مثال های ذکر شده، در می یابیم که اصولاً ممکن است آن چه که تکامل شناسان به عنوان شبه اسب های حد واسط « مزوهیپوس »(۴۹)، « مریکیپوس »(۴۹)، « پلیوهیپوس »(۴۹) و … می شناسند، اصولاً موجوداتی حد واسط نباشند، بلکه گونه هایی باشند که در کنار یکدیگر و تا مدت های طولانی زیسته باشند (مانند همزمانی کیوی(۷۲)، دودو(۶۶)، کبوتر نیکوبار(۶۹) و …) اما به دلیل این که فسیل های آن ها در زمان های متفاوتی به دست آمده است، تکامل شناسان نتیجه گیری کاملاً غلطی داشته اند!!! شاید اگر در طی سال های آتی، فسیل های بیشتری به دست آید، توالی های فسیلی اسب ها نیز با چالش بیشتری مواجه شود!
یک آزمون خود آزمایی؟!!!
به نظر شما جمجمه های زیر، مربوط به توالی فسیلی چه جانوری است؟
الف) سگ ب) گربه ج) خوک د) خرس ه) هیچکدام
پاسخ این سوال هیچکدام است! البته اگر از تکامل شناسان می پرسیدید و اگر اطلاعات بشر در مورد جمجمه های گربه های کنونی و ناهنجاری های آنان در حد مناسبی نبود، ممکن بود تکامل شناسان آن ها را به عنوان توالی فسیلی « گربه ها » به شما معرفی نمایند، چرا که ظاهر جمجمه ها نشان دهنده ی تغییرات تدریجی فک ها و دندان ها می باشد و این توالی جمجمه ای، در باور پذیر بودن، دست کمی از توالی فسیلی اسب ها ندارد؛ اما واقعیت چیز دیگری است!!!
جمجمه های ارایه شده، همگی مربوط به گربه های امروزی مبتلا به درجات متفاوتی از ناهنجاری « براکی سفالی :Brachycephaly » می باشند!:(۷۳)
ابتلای گربه های امروزی به درجات متفاوتی از ناهنجاری « براکی سفالی : Brachycephaly »، موجب تغییرات جدی جمجمه ای در فک و دندان آن ها می شود!
حال تصور بفرمایید که اگر گربه ها تا ۱ میلیون سال بعد منقرض شوند و انسان های ۱ میلیون سال آینده، جمجمه های فسیل شده ی فوق را در زمان های متفاوتی از خاک خارج نمایند، می توانند ادعا کنند که سیر تکاملی گربه ها به صورت فوق بوده است و به مرور زمان، تغییرات فوق در فک و دندان گربه ها پدید آمده است. این مسئله کاملاً به این بستگی دارد که انسان های آینده، جمجمه های فسیل شده ی فوق را در چه زمان هایی بیابند!
بنابراین بهتر است مراقب چشمان خود باشید! و فریب ادعاهای تکامل شناسان را نخورید! توالی ساختن از روی فسیل ها چندان کار سختی نیست! به خصوص اگر از هر فسیل به میزان محدود و در زمان های خاص وجود داشته باشد.
همچنین فراموش نکنید که: اولاً زمان سنجی رادیومتریک که طول عمر فسیل های موجود در توالی ها بر اساس آن ها اندازه گیری می شود، بر اساس یافته های جدید به شدت مخدوش می باشد (به مقاله ی ۴ از این سلسله مقالات مراجعه فرمایید)(۴و۵۰) و به همین دلیل ترتیب زمانی مورد ادعا در توالی ها، به شدت مورد تردید قرار دارد. ثانیاً نیافتن یک فسیل در یک دوره ی زمانی، به معنای نبودن آن موجود در آن دوره ی زمانی نیست. (مانند اتفاقی که برای ماهی سیلاکانت (۵۷) افتاد.)
خادم الامام عج -وعده صادق
ادامه دارد …
قسمت بعدی: توالی فسیلی شاخه ای اسب ها …
منابع و مآخذ
Orlando L, Metcalf J, Alberdi MT, Telles-Antunes M, Bonjean D, Otte M, Martin F, Eisenmann V, Mashkour M, Morello F, Prado JL, Salas-Gismondi R, Shockey BJ, Wrinn PJ, Vasil’ev SK, Ovodov ND, Cherry MI, Hopwood B, Male D, Austin JJ, Hänni C, Cooper A. Revising the recent evolutionary history of equids using ancient DNA. Proc. Natl. Acad. Sci. USA ۱۰۶(۵۱):۲۱۷۵۴-۲۱۷۵۹ (۲۰۰۹)
http://en.wikipedia.org/wiki/Evolution_of_the_horse
http://en.wikipedia.org/wiki/Evolution_of_the_horse
http://chem.tufts.edu/science/evolution/horseevolution.htm
http://www.answers.com/topic/horse
Chih-An Huh. Dependence of the Decay Rate of ۷Be on Chemical Forms. Earth and Planetary Science Letters 171 (1999): 325-28
Liu L, Huh C. Effect of pressure on the decay rate of ۷Be. Earth Planet. Sci Lett, 2000, 180: 163-۱۶۷٫
Jenkins, J.H., Fischbach, E., Buncher, J.B., Gruenwald, J.T., Krause, D.E. & Mattes, J.J.,Evidence of Correlations Between Nuclear Decay Rates and Earth-Sun Distance. Astroparticle Physics, 2009. ۳۲(۱): p. 42-46.
Jenkins, J.H. and E. Fischbach, Perturbation of nuclear decay rates during the solar flare of 2006 December 13. Astroparticle Physics, 2009. ۳۱(۶): p. 407-411
http://news.stanford.edu/news/2010/august/sun-082310.html
D.E. Alburger, G. Harbottle, E.F. Norton,Half Life of ۳۲Si. Earth Planet Sci. Lett. 78 (1986) 168.
H. Siegert, H. Schrader, U. Schِtzig, Half-Life Measurements of Europium Radionuclides and the Long-Term Stability of Detectors. Appl. Radiat. Isot. 49 (1998) 1397.
E. D. Falkenberg, “Radioactive Decay Caused by Neutrinos?” Apeiron, Vol. 8, No. 2, 2001, pp. 32-45.
http://www.answers.com/topic/shetland-pon
http://en.wikipedia.org/wiki/Shetland_Pony
http://www.answers.com/topic/falabell
http://en.wikipedia.org/wiki/Falabella
http://www.answers.com/topic/dutch-heavy-draft
http://en.wikipedia.org/wiki/Dutch_Heavy_Draft
http://en.wikipedia.org/wiki/Belgian_horse
http://www.answers.com/topic/belgian-horse
http://www.answers.com/topic/donkey
http://en.wikipedia.org/wiki/Donkey
http://www.answers.com/topic/zebra
http://en.wikipedia.org/wiki/Zebra
http://www.answers.com/topic/onager
http://en.wikipedia.org/wiki/Onager
http://animals.nationalgeographic.com/animals/fish/coelacanth/
http://ngm.nationalgeographic.com/2011/03/fossil-fish/coelacanth-text
http://www.answers.com/topic/coelacanth
http://en.wikipedia.org/wiki/Coelacanth
Carstanjen B, Abitbol M, Desbois C. Bilateral Polydactyly in a foal. J. Vet. Sci. 2007, 8 (2) : 201-3.
Stanek, C; Hantak, E: Bilateral atavistic polydactyly in a colt and its dam. Source: Equine Vet J. 1986; 18(1):76-79
http://www.messybeast.com/poly-species.html
http://www.equinestudies.org/evolution_horse_2008/intro_to_horse_evolution_2008_pdf2.pdf
karlshuker.blogspot.com/2013_10_01_archive.html
www.pinterest.com/olilag/teratology/
Stanek, C; Hantak, E: Bilateral atavistic polydactyly in a colt and its dam. Source: Equine Vet J. 1986; 18(1):76-79.
http://www.karatenmotion.com/images/.c/2/2/polydactyly.html
midwestrocklobster.blogspot.com/2005_07_01_archive.html
http://www.answers.com/topic/horse-teeth
http://en.wikipedia.org/wiki/Horse_teeth
http://www.answers.com/topic/tapir
http://en.wikipedia.org/wiki/Tapir
tapirgallery.blogspot.com/2008/07/bairds-tapir-skeleton.html
http://www.karencarr.com/portfolio-images/Museum-Graphics/Miocene/Gray-Fossil-Museum/Composite-tapir-skeleton/180
http://www.answers.com/topic/moropus
http://en.wikipedia.org/wiki/Moropus
http://www.answers.com/topic/dodo
http://en.wikipedia.org/wiki/Dodo
http://www.answers.com/topic/ostrich
http://en.wikipedia.org/wiki/Ostrich
http://www.answers.com/topic/emu
http://en.wikipedia.org/wiki/Emu
http://www.answers.com/topic/nicobar-pigeon
http://en.wikipedia.org/wiki/Nicobar_Pigeon
http://www.answers.com/topic/tiktaalik
http://en.wikipedia.org/wiki/Tiktaalik
Niedźwiedzki G., Szrek P., Narkiewicz K., Narkiewicz M., Ahlberg P.E., 2010 – Tetrapod trackwaysfrom the early Middle Devonian period of Poland, Nature, 463, 43-48.
http://www.answers.com/topic/tiktaalik
http://en.wikipedia.org/wiki/Tiktaalik
http://www.answers.com/topic/kiwi
http://en.wikipedia.org/wiki/Kiwi
http://www.messybeast.com/brachycephaly.htm
http://www.icatcare.org/advice/cat-health/severe-brachycephalia-persian-and-related-breeds
http://vetbook.org/wiki/cat/index.php/Brachycephalic_syndrome
منبع: http://www.alvadossadegh.com/fa/vijhe-13/16106-1-q-16106.html
۱- این چیزهایی که تکامل شناسان گفتن، همه اش فرضیه است و خودشون هم همین رو میگن. هیچ کس ادعا نکرده که به طور صد در صد و قطعی حرف هاش درسته.
۲- روش هایی که شما اون ها رو غلط میدونید و میگید که باید مورد بازنگری قرار بگیره، در حال حاضر بهترین روش های موجود هستن و چاره ی دیگه ای نیست جز اینکه از همین روش ها استفاده بشه. مگر اینکه بخوایم از این روش های ناقص استفاده نکنیم و منتظر بشینیم تا شاید یه روزی یک روش کامل از ناکجا کشف بشه.
۳- شما فرض هایی که در روش ها در نظر گرفته میشه رو نادرست در نظر گرفتید و میگید که کشف حقیقت و با این فرض ها غیرممکنه و میگید که با فرض های درست هم کشف حقیقت غیر ممکنه. در این مورد دو نکته ی کوچک رو میگم. اول اینکه، این فرض ها برای ساده سازی روش ها و امکان پذیر کردن تحقیقات هستن، نه برای تحریف. اینکه شما این فرض ها رو غلط میدونید، اینطور به نظر میرسه که شما با مدل سازی علمی آشنا نیستید. مدل سازی علمی به زبان ساده و ابتدای اینه که پدیده ها رو ساده تر کنیم تا بتونیم اون ها رو بررسی کنیم. دوم اینکه آیا شما روش بهتری بلدید؟
۴- متنی که نوشتید خیلی متعصبانه هست و تعصب شما رو نشون میده.
با سلام و تشکر فراوان از بذل توجه جنابعالی
احتراما مطلب زیر به اطلاع می رسد
? #غیر_علمی_بودن_فرگشت_در_فلسفه_علم
✍«کارل پوپر»
??فیلسوف شهیر «علم»
قرن بیستم معیاری برای تمییز علم از غیر علم ارائه داد
که با اعمال این معیار می توان علم را از #شبه_علم تشخیص داد❗️
?برای اینکه نظریه ایی علمی محسوب شود باید بتوان صدق و کذب آن را آزمود و آن را در معرض آزمایش و ابطال قرار داد.
?به نظر « پوپر » هدف علم رسیدن به نظریه ها و جملات ” درست “درباره جهان است.
?از دید پوپر ما نظریاتی را مقایسه می کنیم که” تبرئه” شده باشند .
?از نگاه پوپر تمامی تلاش دانشمندان باید در جهت طراحی آزمایشهایی باشند که نتیجه آنها به ابطال نظریه مورد آزمون منجر می شود.
?مورد کسوف ?سال ۱۹۱۹ وضعیتی را فراهم کرد که نظریه نسبیت عام انیشتن می توانست،
مورد چالش قرار گیرد?اما مشاهدات « ادینگتون » نظریه نسبیت عام را؛ ? ( که طبق آن نور در #میدان_های_گرانشی تغییر مسیر می دهد)
✘تکذیب نکرد بلکه حکمِ تبرئه آن را صادر کرد.✘
???هر گاه نظریه ایی در مَعرض آزمایش جدی قرار گیرد و ابطال نشود آن نظریه تبرئه شده است.
?تبرئه نظریه به معنای درستی آن نیست ؛بلکه بدین معناست که بطلان نظریه در دادگاهِ آزمونها جدی تر آماده کرد,هر چه نظریه ایی آزمونهای بیشتری را با موقیت پشت بگذارد ,درجه برائت آن بیشتر می شود. (۱)
✅ ابطال پذیری یعنی ? باید بتوان گفت که نظریه در چه شرایطی ابطال می شود مثلا نظریه گرانشِ نیوتن می گوید
که اگر ماده ای پیدا شود که جذب مواد دیگر نشود و عدم جذب آن نیز ناشی از یک نیروی مزاحم نباشد
?درآن صورت قانون جاذبه عمومی ازعمومیت می افتد?
⇇ ⇈یا نسبیت خاصّ انیشتین مدعی است که اگر ذره ای مادی یافت شود که بالاتر از سرعت نور حرکت کند در آن صورت نسبیّت خاص باطل می شود ⇉ ⇊
?یعنی از خصوصیّات نظریه ی علمی یکی هم این است که بتواند موارد نقض خود را بیان کند.
┄┅┅┄┅┄┅✶?✶┄┅┄ ┅ ┅┅┅┄┅┄┅✶?✶┄┅┄ ┅ ┅
? #غیر_علمی_بودن_فرگشت_در_فلسفه_علم
✍اما نظریه تڪا مل انواع با هر فرضی سازگار است؛
♨️و نمی گوید که در چه شرایطی ابطال می شود . مثلا زرّافه الآن گردن دراز است. نظریه تکامل مدّعی است که شرایط ویژه ای باعث گردن دراز شدن زرّافه شده است اگر گردن زرافه کوتاه بود باز نظریه تکامل می گفت که شرایط ویژه ای باعث کوتاهی گردن آن شده است ؛ ♨️
✅لذا این نظریه نمی گوید که چرا موجودات چنین هستند که می بینیم بلکه می گوید چون موجودات چنین هستند پس در گذشته چنان بوده اند آن هم با حدس و گمان نه بر اساس مشاهده ی واقعی و تجربه.
?کارل پوپر ?از فلاسفه علم و مبدع ابطال پذیری در تمیز دادن علم از شبه علم می گوید:
?داروینیسم یک نظریه آزمون پذیر نیست اما یک برنامه تحقیقاتی متافیزیکی می تواند باشد و شامل مجموعه ای از قوانین و اصول روش شناختی که پژوهش های زیست شناختی را هدایت می کند اما با هیچ شواهد خاصی یا بهتر است بگوییم شواهد زیست شناختی خاصی موجه نشده است ?.(۲)
???پوپر در آثار نخست خود، به ویژه کتاب فقر تاریخیگرى از نظریه داروین به عنوان نمونهاى از شبهعلم که فاقد معیار ابطالپذیرى است یاد مىکند و به شدّت آن را مىکوبد. نقدهاى اصلى او بر داروینیسم را مىتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱???- پوپر ابطالپذیرى را معیار علمیت نظریه ها مىداند.
? بر اساس این معیار، نظریهاى علمى است که رویدادهاى خاصّى را منع کند؛ به گونهاى که اگر چنین رویدادهایى تحقّق یابند، آن نظریه باطل شود.
امّا داروینیسم هیچ رویدادى را در مورد گونه خاصّى منع نمىکند و چه انسان در آینده منقرض شود و چه باقى بماند، فرضیه داروین باطل نمىشود.
? از نظر پوپر، این مطلب نشان مىدهد: داروینیسم محتواى تجربى ندارد و صرفا بیانگر آن است که اگر گونه خاصّى باقى بماند، پس صلاحیت بقا داشته و اگر منقرض شود، فاقد چنین صلاحیتى بوده است.
۲???- داروین جداى از باقى ماندن، معیارى براى تشخیص اصلح ارائه نمىکند. در این صورت، داروینیسم نوعى اینهمانگویى خواهد بود که بر اساس آن، بقاى اصلح یعنى بقاى آنچه باقى است.
۳???- بخش زیادى از پژوهشهاى داروین و طرفداران او به طبقهبندى موجودات و بیان سلسله مراتب نسلهاى گذشته اختصاص دارد. این پژوهشها، گرچه ماهیتى تجربى دارند، امّا صرفا توصیفى از گذشته طبیعت به شمار مىروند و نمىتوان آنها را قانون نامید یا ماهیتى نظرى براى آنها قائل شد. پوپر در این مورد مىنویسد: «آنچه ما فرضیه تکاملى مىنامیم توضیحى است درباره مشتى مشاهدات زیستشناختى… این فرضیه یک قانون کلّى نیست.۳)
?〰?〰?〰?〰?〰?
✹⇘او به شجره نامه خود انسانها مثال مىزند و استدلال مىکند که همانگونه که شجره نامه داروین که متضمّن بیان نام و خصوصیت اجداد اوست بخشى از قوانین علم نیست، شجره نامه حیوانات ?? ? ? ? و گیاهان??? نیز بخشى از تاریخ طبیعت به شمار مىرود و به خودى خود متضمّن یک نظریه یا قانون کلّى نیست. ➦
?به همین دلیل، اگر سیاره دیگرى شبیه زمین? وجود داشته باشد، امکان دارد شجرهنامه جانورى و گیاهى متفاوتى داشته باشد. ?بنابراین، با اینکه داروین را «نیوتن علوم زیست شناسى» نامیده اند، امّا پوپر با صراحت
‼️مىنویسد: مقایسه داروین و نیوتن خطاست و چیزى به نام «قوانین داروینى براى تکامل وجود ندارد.(۴)‼️⁉️
♻️مصادر و منابعی برای مطالعه بیشتر♻️
۱?- آشنایی با فلسفه علم,حسین شیخ رضایی,ص۱۰۰
۲?-.Unended Quest (Revised ed.), La Salle p. 168 Popper
[Asimov and Gish, p. 82]
۳?- کارل پوپر، فقر تاریخیگرى، ترجمه احمد آرام، ص ۱۱۵
۴?- کارل پوپر، شناخت عینى: برداشتى تکاملى، ص ۲۹۶
Popper, Conjectures and Refutations. London: Routledge and Kegan Paul, p. 340;
?http://creationwiki.org/Evolution_can't_be_falsified_(Talk.Origins)
philosophy of biology: a contemporary introduvtion,2008,rosenberg
┄┅┅┄┅┄┅✶?✶┄┅┄ ┅┅┅┄┅┄┅✶?✶┄┅┄ ┅
با تشکر مجدد