آیا فسیلهای مکشوفه آیینه ی مناسبی از موجودات ادوار گذشته هستند؟
اگر از یک طرفدار فرضیه ی تکامل بپرسید، آن ها می گویند که : بله! فسیل ها و سنگواره ها، آیینه ی مناسبی از موجودات صاحب آن ها هستند! اما پاسخ ما به این پرسش چنین است: خیر! فسیل های مکشوفه، به هیچ عنوان نمی توانند به عنوان یک شاخص قابل اعتماد برای اظهار نظر در مورد صاحبانشان به کار روند! قبل از ورود کامل به این بحث
بسم الله الرحمن الرحیم
فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!!
توجه : لطفا قبل از مطالعه این بخش از مقاله (قسمت پنجم ) را مرور کنید. دستاویزی به نام فسیل ها (سنگواره ها)!!! – بخش دوم در بخش های قبلی مقاله، بنا بر دلایل متعدد دریافتیم که « فرضیه ی تکامل »، به دلیل این که فاقد اسناد و مدارک دقیق و معتبری است که تمام ابعاد آن را پوشش دهد و اثبات نماید، در بهترین حالت، تنها یک « فرضیه » بوده و به هیچ وجه واجد شرایط « نظریه »، « واقعیت » یا « قانون » نیست!(۱) همچنین در قسمت قبلی مقاله، بر اساس مستندات دقیق و به روز علمی، این مسئله اثبات گردید که طول عمرهای ارائه شده در مورد فسیل های مکشوفه، بر پایه ی مفروضات غلط، ناقص و ناصحیح محاسبه شده و طول عمرهای منسوب به فسیل های مورد ادعای تکامل شناسان، عمدتاً پرابهام، غلط و غیر قابل اعتماد می باشند!(۲) چرا که در قسمت ۴ همین سلسله مقالات، اشاره گردید که با استفاده از همین محاسبات رادیومتریک مورد استفاده در فسیل شناسی، برای صخره ی ۱۱ ساله، طول عمری حدود ۵/۸ میلیون سال تخمین زده شده است!(۳) این گونه اشتباهات فاحش محاسباتی، به کرات توسط دانشمندان زمین شناس، مورد بررسی قرار گرفته است که حدود ۱۶ مورد از این اشتباهات، در جدولی در قسمت ۴ این سلسله مقالات، ارایه شده است.(۴) در این بخش از مقاله، به بحث در مورد برخی دیگر از ادعاهای تکامل شناسان پیرامون فسیل های مکشوفه می پردازیم: آیا فسیل های مکشوفه آیینه ی مناسبی از موجودات ادوار گذشته هستند؟ اگر از یک طرفدار فرضیه ی تکامل بپرسید، آن ها می گویند که : بله! فسیل ها و سنگواره ها، آیینه ی مناسبی از موجودات صاحب آن ها هستند! اما پاسخ ما به این پرسش چنین است: خیر! فسیل های مکشوفه، به هیچ عنوان نمی توانند به عنوان یک شاخص قابل اعتماد برای اظهار نظر در مورد صاحبانشان به کار روند! قبل از ورود کامل به این بحث، می بایست به یادآوری برخی اطلاعات مقدماتی بپردازیم: مباحث مقدماتی ۱ – اسکلت و استخوان بندی یک فسیل، آیینه ی مناسبی از شرایط فیزیولوژیک یا پاتولوژیک آن موجود نیست. بیماری ها و وضعیت های غیر طبیعی بسیاری هستند که بدون ایجاد تغییر جدی در ساختار اسکلتی و استخوانی، موجب ایجاد ناهنجاری های جدی عملکردی در جاندار می شوند. برای مثال، در انسان بیماری موسوم به سندرم (Mayer-Rokitansky-Kuster-Hauser syndrome : MRKH) یا به صورت خلاصه، سندرمراکی تانسکی، موجب عدم پیدایش رحم (زهدان) در جنس مونث می شود، حال آن که افراد مبتلا، از نظر ظاهری، فرم استخوان بندی و عملکرد سایر نقاط بدن، تفاوت چندانی با زنان سالم ندارند. این زنان به صورت طبیعی به دلیل نداشتن رحم، نازا می باشند.(۵) بدین ترتیب ساختار ظاهری و استخوانی بدن این افراد، معرف شرایط فیزیولوژیک و پاتولوژیک درونی آن ها نیست. چرا که اگر استخوان همین افراد در ۱۰۰۰۰۰۰ سال بعد از خاک خارج شده و مورد بررسی قرار گیرد، شواهدی از بیماری که به آن مبتلا بوده اند، یافت نشده و تفاوتی با استخوان بندی زنان دیگر ندارند. مثال دیگر در این زمینه، بیماری قلبی ژنتیکی (کاردیومیوپاتی هایپرتروفیک انسدادی : Hypertrophic Obstructive Cardiomyopathy) یا به اختصار (HOCM) می باشد که موجب مرگ ناگهانی قلبی در جوانان، به خصوص جوانان ورزشکار می گردد. در این بیماری، ماهیچه های بطن قلب، ضخیم تر از حد معمول بوده و افراد مبتلا به آن، به دلیل احتلال ریتم قلب (آریتمی) دچار اختلال فعالیت الکتریکی قلب و مرگ ناگهانی می گردند.(۶) این بیماری علی رغم مهلک بودن، اختلال واضح اسکلتی یا ظاهری در فرد مبتلا ایجاد نمی کند، بلکه حتی افرادی که در اثر این بیماری ژنتیکی فوت شده اند، جوانان رشید و ورزشکار بوده اند.(۷) یکی از راه های شناخت این بیماری، استفاده از اکو (اکوکاردیوگرافی) و راه دیگر، بررسی های ژنتیکی در فرد مبتلا می باشد.(۸) تصویر شماتیک (راست) و اکوکاردیوگرافیک (چپ) قلب بیماران مبتلا به بیماری (کاردیومیوپاتی هایپرتروفیک انسدادی : Hypertrphic Obstructive Cardiomyopathy) یا به اختصار (HOCM).« میکلوس فهر : Miklós Fehér » (بالا) فوتبالیست لهستانی مبتلا به بیماری قلبی (کاردیومیوپاتی هایپرتروفیک انسدادی : HOCM) که در سال ۲۰۰۴ میلادی حین مسابقه ی فوتبال در گذشت. « مارک ویوین فو: Marc-Vivien Foé » (پایین) فوتبالیست اهل کامرون مبتلا به بیماری قلبی (کاردیومیوپاتی هایپرتروفیک انسدادی : HOCM) که در سال ۲۰۰۴ میلادی حین مسابقه ی فوتبال در گذشت.لازم به ذکر است که بیماری HOCM در حیواناتی مانند گربه ها و گربه سانان دیگر و برخی گوریل ها نیز شناسایی شده است.(۹) همان گونه که ملاحظه فرمودید، بیماران مبتلا به HOCM از نظر جسمانی، ظاهری و استخوانی کاملاً نرمال به نظر می رسند، ولی بیماری مهلکی دارند که بقا و حیات آنان را نیز مورد تهدید قرار می دهد. بدین ترتیب ساختار ظاهری و استخوانی بدن این افراد، معرف شرایط فیزیولوژیک و پاتولوژیک درونی آن ها نیست. چرا که اگر استخوان همین افراد در ۱۰۰۰۰۰۰ سال بعد از خاک خارج شده و مورد بررسی قرار گیرد، شواهدی از بیماری که به آن مبتلا بوده اند، یافت نشده و تفاوتی با استخوان بندی افراد دیگر ندارند. البته بیماری های متعدد دیگری نیز وجود دارند که وضعیت مشابهی را پدید می آورند، اما به منظور پرهیز از اطاله ی کلام، از اشاره به آن ها خودداری می نماییم. خلاصه ی کلام این که وضعیت ظاهری و اسکلتی هیچ موجودی، از احوال فیزیولوژیک وی اخبار دقیقی به ما نمی دهد. ۲ – از سوی دیگر، عدم تطابق ژنوتیپ بیمار با وضعیت فنوتیپی (ظاهری) بیمار، می تواند به طرز خیره کننده و عجیبی، غیر قابل پیش بینی باشد. در این میان، مثال های متعددی وجود دارند، اما مهم ترین آن ها، ابتلا به وضعیتی به نام « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » (به اختصار AIS) یا (Testicular Feminization) می باشد. در این بیماری، مبتلایان زنانی با اندام، رفتار و احساساتی کاملاً زنانه هستند که گهگاه تا سنین باروری و حتی تا زمان ازدواج از بیماری خود خبر ندارند و در حین بررسی علت ناباروری خود، متوجه می شوند که اصولاً از نظر ژنتیکی وضعیت کروموزوم جنسی آنان همانند مردان (XY) بوده و مانند زنان دیگر، کروموزوم جنسی آن ها (XX) نمی باشد!(۱۰) همچنین اگر از روش هایی مانند سونوگرافی، MRI یا سایر روش های تصویربرداری استفاده شود، عمدتاً می توان بیضه های نارس را در حفره ی شکمی – لگنی این افراد یافت.(۱۱) جالب این که وضعیت جسمی این افراد، کاملاً شبیه زنان بوده و از هیبت زنانه برخوردارند و از نظر زیبایی ظاهری نیز معمولاً زیبا هستند! در بدن این افراد نیز بجز اختلال در رویش موهای زیر بغل و اختلالات جزئی در دستگاه تناسلی خارجی، عمدتاً تفاوتی با زنان دیگر ندارند(۱۲) و فرم استخوانبندی و اسکلتی آنان (اعم از فرم لگن، فرم استخوان های پا، وضعیت جمجمه، زاویه های موجود در مفاصل آنان و …) کاملاً زنانه می باشد و خود این بیماران و همسرانشان نیز عمدتاً از وضعیت ژنتیکی مردانه (XY) این بیماران زن، کاملاً بی خبرند و در موقع تشخیص توسط پزشک، کاملاً شوکه می شوند. بیمار مبتلا به « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » (به اختصار AIS) یا (Testicular Feminization) که با فلش آبی رنگ مشخص شده است. توجه فرمایید که بیمار از نظر ژنتیکی شبیه به برادر خود (XY) می باشد (حلقه ی قرمز رنگ)! اما از نظر ساختار ظاهری بدنی و جسمی، شبیه خواهر خود می باشد (حلقه ی سبز رنگ)! خانم (E A) خواننده ی مشهور آمریکایی که مبتلا به فرم کامل بیماری « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » (به اختصار AIS) می باشد. وضعیت ژنتیکی وی به صورت (XY) یا مردانه می باشد، اما وضعیت جسمی وی زنانه است.خانم (C S) فعال اجتماعی آمریکایی که مبتلا به فرم کامل بیماری « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » (به اختصار AIS) می باشد. وضعیت ژنتیکی وی به صورت (XY) یا مردانه می باشد، اما وضعیت جسمی وی زنانه است.بیماری « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » صرفاً بیماری مخصوص به انسان نیست، بلکه مطابق مطالعات انجام شده در دهه های اخیر، در حیوانات بالاخص پستانداران نیز دیده شده است. در چند مقاله ی معتبر علمی، به نمونه هایی از این بیماری در سایر حیوانات اشاره شده است:(۱۳)بر اساس مطالعات و تحقیقات انجام شده در طی سال های اخیر، بیماری « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » (به اختصار AIS) در گربه ها و سگ ها نیز دیده شده است.بر اساس مطالعات و تحقیقات انجام شده در طی سال های اخیر، بیماری « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » (به اختصار AIS) در اسب ها نیز دیده شده است.با توجه به مطالبی که ذکر شد، می توان دریافت که « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » (به اختصار AIS) یا (Testicular Feminization) یکی از مثال هایی است که در طی آن، اختلافات فاحشی بین وضعیت ظاهری (فنوتیپ) و وضعیت ژنتیکی (ژنوتیپ) افراد وجود دارد، تا جایی که فردی با ظاهر کاملاً زنانه، وضعیت ژنتیکی مردانه دارد. با این اوصاف، اگر جسد و اسکلت فردی مبتلا به این سندرم، حدود ۱۰۰۰۰۰۰ سال بعد از خاک بیرون آورده شود، بررسی صرفاً ظاهری اسکلت وی، فرد صاحب اسکلت را یک زن نشان داده و با این اوصاف انتظار وجود وضعیت زنتیکی جنسی (XX) در وی می رود، حال آن که آن فرد، در اصل وضعیت ژنتیکی (XY) داشته است! به این ترتیب در می یابیم که وضعیت های متعددی وجود دارند که موجب می شوند وضعیت ژنتیکی فرد با وضعیت فنوتیپی (ظاهری) وی متفاوت باشد و اتکا بر تحلیل های مبتنی بر وضعیت ظاهری، نقص و چالش عمده ای در این خصوص ایجاد خواهد نمود. چه بسا تحلیل های به ظاهر دقیق تکامل شناسانی که در کتاب های خود، به داستان سرایی در مورد فسیل های کشف شده می پردازند، خواب و خیالی افسانه وار بیش نباشد! برای مثال تکامل شناسانی که اسکلت یک « انسان سا : Hominid » از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » را یک « جنوبی کپی عفاری » از جنس « مونث » شمرده اند(۱۴) و درباره ی نحوه ی زندگی وی نیز سخن سرایی نموده اند، معلوم نیست که با چه خوش خیالی، یافته های خود از اسکلت ناقص (% ۴۰ از کل اسکلت جاندار)(۱۵) را به راحتی شاخ و بال داده و در مورد نحوه ی زندگی « لوسی » سخن گفته اند؟ با چه اطمینانی در مورد جنسیت « لوسی » سخن گفته اند؟ حتی اگر احتمال بروز « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » را در این جاندار کمتر از ۱ درصد در نظر بگیریم، باز هم این احتمال به معنای نادیده گرفتن و رد کردن آن نیست و باید برای رد یا تأیید آن چاره ای اندیشه می شد! با توجه به وجود این احتمال و قاعده ی عقلی (اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال :اگر احتمال به جایی وارد شود استدلال فایده ای ندارد)(۱۶)، نمی توان وجود این احتمال را رد کرده و به صورت قطعی در این زمینه سخن گفت و وضعیت ژنوتیپی و قابلیت باروری این موجود را به صورت قطعی تعیین کرد. (ضمن این که ما فقط یک مثال از بیماری های ایجاد کننده ی تفاوت بین ژنوتیپ و فنوتیپ (ظاهر) زدیم، حال آن که بیماری های بسیار دیگری نیز وجود دارند که آن ها نیز می توانند تفاوت ژنوتیپی و فنوتیپی (ظاهری) ایجاد کنند.) در ضمن این نکته نیز جالب است که دانشمندان غربی که در مواجهه با سایر مقالات علمی، مو را از ماست می کشند و به کوچکترین جزییات تحقیق و توجه محقق به فاکتورهای مداخله گر و دردسرساز، توجه ویژه ای نشان می دهند، به راحتی و با خوش خیالی تمام، به داستان سرایی در مورد فسیل های کشف شده (از جمله لوسی) می پردازند! این یکی دیگر از موارد تبعیض قائل شدن برای مقالات تکاملی نسبت به سایر شاخه های علوم است! فسیل متعلق به یک به اصطلاح « انسان سا : Hominid » از گونه ی « جنوبی کپی عفاری :Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy ». جالب این که تکامل شناسان، به صورت خوش باورانه و بدون توجه به فاکتورهای مداخله گر در مورد ارتباط فنوتیپ (ظاهر) جانداران با ژنوتیپ آن ها، صاحب این اسکلت را یک جاندار مونث دانسته و نام آن را « لوسی » نهاده اند!ذکر نکته ی مهم: توجه فرمایید که بیماری « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » یک بیماری واقعی و حقیقی در انسان و سایر پستانداران است و به صورت طبیعی و بدون دستکاری و دخالت انسان پدید می آید. بیماری مذکور، با وضعیتی که در انسان های تراجنس (ترانس س.ک.شوال) وجود دارد، تفاوت فاحشی دارد؛ چرا که افراد ترانس س.ک.شوال مبتلا به نوعی اختلال شناخت جنسی هستند و بدنشان به صورت طبیعی و اساسی به فرم زن طبیعی یا مرد طبیعی است، اما خود این افراد به خاطر اختلال شناخت جنسی، با استفاده از هورمون های جنسی و عمل جراحی های متعدد، بدن خود را به فرم جنس مخالف خود در می آورند.(۱۷) توجه داشته باشید که به دلیل ساختگی و مصنوعی بودن تغییرات اعمال شده در افراد تراجنس، این مسئله در حیوانات ملاحظه نمی گردد. (بر خلاف بیماری « سندرم عدم حساسیت به آندروژن : Androgen insensitivity syndrome » که در حیوانات دیگر نیز ملاحظه می گردد.) ذکر نکته ی مهم: موارد دیگری از بیماری های ایجاد کننده ی تفاوت بین ژنوتیپ و فنوتیپ (ظاهر) در جانداران وجود دارند که بیماری هایی از جمله « سندرم دلاچاپل : de la Chapelle syndrome »(۱۸) و … از آن جمله اند و ما در این مقاله به دلیل ضیق وقت، از اشاره به آن ها خودداری می نماییم. ۳ – موارد متعددی وجود دارند که افراد درون یک گونه، به دلیل بروز بیماری های خاص، یا سایر علل، تفاوت فاحش ظاهری و اسکلتی با افراد دیگر درون همان گونه پیدا می کنند، اما کماکان درون گونه ی مذکور طبقه بندی می شوند. برای فهم بهتر این مسئله، به مثال های زیر توجه فرمایید: الف) بیماری « آکندروپلازی : Achondroplasia » یک بیماری ژنتیکی است که در انسان و برخی از جانوران به وقوع می پیوندد. بیماری آکندروپلازی یکی از علل مهم کوتاهی قد بوده و موجب کوتاهی دست ها و پاها (اندام های فوقانی و تحتانی)، تغییر فرم جمجمه و … در اسکلت انسان می شود، اما افراد مبتلا به این بیماری، از هوش طبیعی برخوردارند.(۱۹) یک پدر و کودک مبتلا به آکندروپلازی.گروهی از افراد مبتلا به بیماری آکندروپلازی که برخی از آن ها با یکدیگر خواهر و برادر هستند.این بیماران که در عرف جوامع به آن ها « آدم کوچولوها » اطلاق می گردد، افرادی بسیار موفق، فعال و اجتماعی می باشند. این بیماری گرچه ممکن است بدون سابقه ی فامیلی رخ دهد، اما به شکل کلاسیک به صورت توارثی در خانواده های مبتلا، به نسل بعد منتقل می شود. به طوری که اگر یک فرد مبتلا به آکندروپلازی با یک فرد سالم ازدواج کند، معمولاً نیمی از فرزندان هر فرد مبتلا، سالم بوده و نیم دیگر مبتلا به این بیماری خواهند بود.(۲۰) بنابراین دیدن تصاویر زیر در خانواده ی افراد مبتلا به آکندروپلازی، چندان دور از ذهن نیست: برادران دوقلوی ناهمسان؛ برادر سمت چپ سالم، و برادر سمت راست مبتلا به آکندروپلازی است.تصویری جالب از فرزندان یک خانواده؛ خواهر ۱۲ ساله ی مبتلا به آکندروپلازی در کنار برادر سالم ۷ ساله و کوچکترش، ایستاده است.اما نکته ی مهم این که افراد مبتلا به آکندروپلازی علیرغم تفاوت های ظاهری و جثه ای با افراد سالم، همانند خود ما از گونه ی انسان هستند و این تفاوت های ظاهری، موجب اطلاق گونه ی دیگری به آن ها نمی شود. چرا که تعریف علمی شناخته شده ی « گونه » که بیش از سایر تعاریف، مورد توافق می باشد، افراد موجود در یک « گونه » شامل گروهی از موجودات زندههستند که میتوانند با هم تولید مثلکنند و فرزندان آنها در آینده قدرت باروری خواهند داشت.(۲۶) نکته ی دیگر این که آکندروپلازی علاوه بر انسان، در جانوران دیگر نیز ملاحظه می گردد. برای مثال، بیماری آکندروپلازی و شرایط پاتولوژیک مشابه آن، در بسیاری از پستانداران دیگر اعم از گربه ها، گاوها، سگ ها و خوک ها نیز ملاحظه شده است:(۲۱) گربه های « مانچکین : Munchkin » (تصاویر بالا) و سگ های « داشهوند : Dachshund » (تصویر وسط راست) و « بستهوند : Basset Hound » (نصویر وسط چپ) مثال هایی از آکندروپلازی در حیوانات می باشند.بدین ترتیب و با توجه به تصاویر فوق، اختلافات ظاهری واضح و قابل توجه، لزوماً به معنای وجود یک جاندار در یک گونه ی مجزا نسبت به سایر اعضای همان گونه نمی باشد. ب) مثال مهم شناخته شده ی دیگر در این زمینه، « بیماری پاژه ی استخوان :Paget’sdisease of bone» یا « استئیت دفورمانس : Osteitis deformans » می باشد که با درگیری استخوان های مختلف، موجب بروز تغییرات شدید اسکلتی در انسان و سایر جانوران می گردد.(۲۲) تصاویر زیر، نمونه هایی از مبتلایان به این بیماری را نشان می دهند: تغییرات واضح اسکلتی و استخوانی در بیماران مبتلا به « بیماری پاژه ی استخوان :Paget’sdisease of bone ». « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’sdisease of bone » علاوه بر انسان، جانوران دیگر از جمله خزندگان را نیز درگیر می نماید.« بیماری پاژه ی استخوان : Paget’sdisease of bone » یا « استئیت دفورمانس : Osteitis deformans » در یک مار پیتون؛ تصویر چپ، مقطع یک مهره ی این مار را با استفاده از CT Scan نشان می دهد.بدین ترتیب بیماری « پاژه ی استخوان » نیز تغییرات اسکلتی جدی و شدید ایجاد می کند، اما فرد مبتلا به آن علی رغم تغییرات شدید ظاهری، در یک گونه ی مجزا، طبقه بندی نمی شود. ج) مثال های دیگری که می توان به آن ها اشاره نمود، بیماری ها و وضعیت های دیگری همچون « ژیگانتیسم (غول پیکری) : Gigantism »(۲۳) و « کوتولگی : Dwarfism »(۲۴) و « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly »(۲۵) می باشند. در این بیماری ها نیز به دلیل برخی اختلالات هورمونی اکتسابی یا ژنتیکی، اختلالات اسکلتی و عملکردی فاحشی در افراد مبتلا پدید می آید. بیماری « ژیگانتیسم (غول پیکری) : Gigantism » به دلیل ترشح بیش از حد هورمون رشد از غده ی هیپوفیز در دوره ی قبل از بلوغ پدید می آید و افراد مبتلا به آن، از قد بسیار بلند و اندام های کشیده برخوردارند و فرم چهره ی آنان نیز ممکن است دستخوش تغییر گردد. (۲۳) دو فرد مبتلا به بیماری « ژیگانتیسم (غول پیکری) : Gigantism » که در اثر افزایش ترشح هورمون رشد به وجود می آید.بیماری « ژیگانتیسم (غول پیکری) : Gigantism » که در اثر افزایش ترشح هورمون رشد به وجود می آید، ممکن است در جانوران دیگر (از جمله اسب ها) نیز پدید آید.بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly » نیز بر اثر افزایش ترشح هورمون رشد از هیپوفیز به وجود می آید؛ با این تفاوت که افزایش ترشح هورمون رشد در این بیماری، بعد از بلوغ رخ می دهد (بر خلاف ژیگانتیسم). در بیماری آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly »، تغییر فرم واضحی در صورت، دست ها و پاها و احشاء پدید می آید و این اعضا، پهن و درشت می گردند.(۲۵) تصاویر فوق، دو بیمار مبتلا به بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly » را در گذر زمان نشان می دهند. در سمت چپ تصاویر بالایی، یک خانم مبتلا به « آکرومگالی » را ملاحظه می فرمایید که قبل از ابتلا به بیماری، صورت متناسبی داشته است، اما به مرور زمان و بعد از ابتلا به بیماری، کم کم فرم چهره ی وی تغییر می نماید (تصاویر بالا – راست). در تصاویر پایینی، یک مرد مبتلا به « آکرومگالی » » را ملاحظه می فرمایید که قبل از ابتلا به بیماری، صورت متناسبی داشته است، اما به مرور زمان و بعد از ابتلا به بیماری، کم کم فرم چهره ی وی تغییر می نماید (تصاویر پایین – راست). تغییرات عمده ی ایجاد شده در این افراد،بزرگ شدن بینی، چانه، استخوان پیشانی، ابروها و گوش ها و نیز زمخت شدن چهره می باشد.بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly » تغییراتی در وضعیت آناتومیک و فیزیولوژیک بدن انسان ایجاد می نماید که از جمله مهمترین آن ها می توان به بزرگ شدن بینی، چانه، استخوان پیشانی، ابروها و گوش ها، ایجاد فاصله بین دندان ها، افزایش ضخامت پاشنه ی پا، ابتلا به دیابت و بیماری های قلبی و نیز زمخت شدن چهره اشاره کرد.بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly » در گربه ها؛ از جمله تغییرات ایجاد شده در گربه های مبتلا، پهن شدن صورت، افزایش فاصله ی دندان ها، جلو آمدن چانه و بزرگ شدن دست و پای آن ها است. تصاویر بالا، چهره ی یک گربه ی مبتلا به بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) :Acromegaly » را نشان می دهند که در آن ها بزرگی صورت، دست ها، پاها و افزایش فاصله ی دندان ها به چشم می خورد. تصویر وسط، رادیوگرافی از دست های گربه ی نامبرده را نشان می دهد که ضخیم شدن انگشتان را نشان می دهد. تصاویر پایینی، تصاویر رادیوگرافیک گربه ی مبتلا به « آکرومگالی » را قبل و بعد از ابتلا، نشان می دهند. (تصویر سمت چپ مربوط به قبل از ابتلا و تصویر سمت راست مربوط به بعد از ابتلا می باشد.) همانگونه که در تصاویر رادیوگرافیک مشخص است، بعد از ابتلا به بیماری، استخوان جمجمه و فک بالا و پایین (به خصوص فک پایین) بزرگ تر شده و فاصله ی دندان ها از یکدیگر افزایش یافته است.مثال دیگر در این زمینه، « کوتولگی : Dwarfism » است که یک بیماری واحد نیست، بلکه کوتاهی قدی است که در اثر سندرم ها و بیماری های خاص ژنتیکی و اکتسابی مختلف به وجود می آید.(۲۴)در تصاویر زیر، تعدادی از بیماران مبتلا به « کوتولگی : Dwarfism » در اثر بیماری های مختلف، به چشم می خورند. بیماران مبتلا به « کوتولگی : Dwarfism » در اثر بیماری های زمینه ای مختلف.مثال های فوق، موارد دیگری هستند که نشان می دهند افراد بسیار متفاوت از نظر ظاهری یا فنوتیپی، لزوماً « گونه » ای جداگانه نیستند، بلکه با ما در یک « گونه » جای می گیرند. د) نقایص دیگری نیز وجود دارند که اختلالات اسکلتی واضحی در موجود زنده به وجود می آورند. برای مثال « چند انگشتی (پلی داکتیلی) : Polydactyly »(۲۷) و « به هم پیوستن انگشتان (سین داکتیلی) : Syndactyly »(۲۸)، نمونه هایی از این گونه نقایص می باشند که اختلالات واضح اسکلتی ایجاد می نمایند. تصاویر زیر، نمونه هایی از این وضعیت ها را نشان می دهد: تصاویر و گرافی های مربوط به بیماران مبتلا به وضعیت « چند انگشتی (پلی داکتیلی) :Polydactyly ». تصویر پایین سمت چپ، « هریتیک روشن : Hrithick Roshan » هنرپیشه ی هندی مبتلا به « پلی داکتیلی » را نشان می دهد.تصاویر و گرافی های مربوط به بیماران مبتلا به وضعیت « به هم پیوستن انگشتان (سین داکتیلی) ». تصویر پایین سمت چپ، یک بیمار مبتلا به « به هم پیوستن انگشتان (سین داکتیلی) : Syndactyly » و « چند انگشتی (پلی داکتیلی) : Polydactyly » را به صورت همزمان نشان می دهد.« چند انگشتی (پلی داکتیلی) : Polydactyly » علاوه بر انسان ها، در جانوران دیگر از جمله گربه ها و اسب ها نیز ملاحظه می گردد.علی رغم تفاوت های فاحش ظاهری، تمامی مبتلایان به بیماری های فوق، جدا از « گونه » ی اصلی، قرار نمی گیرند. ه) علاوه بر مثال های ذکر شده، اختلالات اسکلتی جدی در استخوان های جمجمه وجود دارند که از بدو تولد بروز می یابند و موجب ناهنجاری های واضح در استخوان کاسه ی سر می گردند. حالاتی همچون « سر قایقی (اسکافو سفالی) : Scaphocephaly »(۲۹) یا به عبارت دیگر « دولیکو سفالی :Dolichocephaly »(۳۰)، « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly »(۳۱)، « سر مثلثی (تریگونو سفالی) : Trigonocephaly »(۳۲)، « سر پهن (براکی سفالی) : Brachycephaly »(۳۳)، « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly »(۳۴) و « هیدروسفالی : Hydrocephaly »(۳۵) مثال هایی از این ناهنجاری های اسکلتی جمجمه می باشند: ناهنجاری « سر مثلثی (تریگونو سفالی) : Trigonocephaly » در چند نوزاد.ناهنجاری « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly » در چند نوزاد.ناهنجاری « سر پهن (براکی سفالی) : Brachycephaly »در چند نوزاد.شکل شماتیک مقایسه ی ناهنجاری های « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly » و « سر پهن (براکی سفالی) : Brachycephaly » در ۳ فرم خفیف، متوسط و شدید.ناهنجاری « سر قایقی (اسکافو سفالی) : Scaphocephaly » یا به عبارت دیگر « دولیکو سفالی : Dolichocephaly » در چند نوزاد.ناهنجاری « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly » در چند نوزاد.ناهنجاری « هیدروسفالی : Hydrocephaly » در اشراف زاده ی ایتالیایی فوت شده در قرن ۱۶ میلادی، موسوم به « دن فیلیپینو مدیسی : Don Filippino de Medici ». « دن فیلیپینو » که در سن ۵ سالگی فوت کرده است، بسیار شانس آورد که به واسطه ی اشراف زادگی اش و به دلیل این که شرح حال دقیق و شرح دقیق بیماری وی (اعم از تظاهرات عصبی، تشنج های مکرر و کما) در کتب تاریخی خاندان مدیسی ثبت شده است، از سوی دانشمندان امروز به عنوان یک بیمار مبتلا به « هیدروسفالی : Hydrocephaly » لقب گرفته است؛ به هر حال به نظر می رسد که اگر جنازه ی وی در گورستان مجلل خانوادگی و با تشریفات خاص دفن نمی شد و در بیابان یا جنگل پیدا می شد، احتمالاً تکامل شناسان از جمجمه ی وی سوء استفاده نموده و وی را به عنوان یک هومینید (انسان سا) و گونه ای مجزا از انسان، به خورد مجلات و نشریات می دادند!ناهنجاری « هیدروسفالی : Hydrocephaly » در گاو، سگ و گربه. ناهنجاری های اسکلتی جمجمه، صرفاً مختص انسان نیستند.با توجه به مثال های فوق، می توان دریافت که علی رغم تفاوت های فاحش ظاهری، تمامی مبتلایان به بیماری های فوق، جدا از « گونه ی اصلی »، قرار نمی گیرند. ه) اما تفاوت های ظاهری ناشی از نقایص ژنتیکی، یا سایر بیماری ها، می تواند به صورت بسیار خیره کننده ای، چشمگیر باشد! برای مثال افراد مبتلا به نقایصی همچون « هولوپروزنسفالی :Holoprosencephaly »(۳۶) و نوع شدید آن یعنی « سیکلوپیا : Cyclopia »(۳۷) دچار اختلالات شدید ظاهری، اسکلتی، عصبی و احشایی هستند. تصاویر زیر، نمونه های مختلفی از « هولوپروزنسفالی :Holoprosencephaly » را در انسان و حیوانات نشان می دهد: کودکان مبتلا به درجات مختلف « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly ». نوزادان تک چشمی سمت چپ، مبتلا به « سیکلوپیا : Cyclopia » می باشند.کودکان مبتلا به درجات مختلف « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly ». نوزادان تک چشمی، مبتلا به « سیکلوپیا : Cyclopia » می باشند.چهره ی چند خوک مبتلا به « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly ». تغییر چهره در این خوک ها به حدی شدید است که این خوک ها بیشتر به میمون شبیه شده اند.چهره ی چند گربه ی مبتلا به نوع شدید « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly » یعنی « سیکلوپیا : Cyclopia ». تغییر چهره ی شدید این حیوانات را ملاحظه می فرمایید.چهره ی یک بچه کوسه ی مبتلا به نوع شدید « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly » یعنی « سیکلوپیا : Cyclopia ». تغییر چهره ی شدید این حیوان را ملاحظه می فرمایید. (تصویر سمت چپ، همین یک بچه کوسه ی مبتلا به « سیکلوپیا : Cyclopia » را در کنار برادران و خواهران نرمال و طبیعی اش نشان می دهد.)همانگونه که ملاحظه فرمودید، وضعیت هایی همچون « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly » می تواند اختلالات ساختاری و عملکردی جدی در موجودات مختلف ایجاد کند و تفاوت های واضحی در بدن جانوران مختلف ایجاد نماید، اما این اختلافات فاحش باعث تبدیل شدن این جانوران به « گونه » ی جدید، نمی گردد. با توجه به مثال های فوق، در می یابیم که تفاوت در وضعیت ظاهری دو جاندار، لزوماً به معنای وجود جانداران مذکور در دو گروه مختلف نیست، بلکه بروز بیماری های مختلف، می تواند تفاوت های جدی ظاهری در جاندار ایجاد کند، بدون این که آن جاندار را در گونه ای دیگر قرار دهد. ۴ – بجز بیماری ها که در قسمت قبلی به آن پرداختیم، عوامل دیگری نیز وجود دارند که موجب ایجاد تفاوت های بین فردی می شوند. یکی از این عوامل مسئله ی جنسیت و سن جاندار می باشد؛ به نحوی که اسکلت و ظاهر یک جاندار نر بالغ، با اسکلت و ظاهر یک جاندار ماده ی بالغ و نیز اسکلت جانداران جوان همان « گونه »، ممکن است تفاوت داشته باشد.(۳۸) در اکثر جانوران، تفاوت های بارز جسمانی و اسکلتی بین جنس نر و ماده و نیز بین جانور بالغ و نابالغ وجود دارد. این تفاوت ها را در شیرها ملاحظه می فرماییددر اکثر جانوران، تفاوت های بارز جسمانی و اسکلتی بین جنس نر و ماده و نیز بین جانور بالغ و نابالغ وجود دارد. این تفاوت ها را در ماکیان اهلی ملاحظه می فرمایید.علاوه بر وجود تفاوت های بین جنس نر و ماده و افراد بالغ و نابالغ گونه های جانوری، در درون یک جنس نیز، تفاوت های مهم و چشمگیری وجود دارد که بعضاً پیامدهای مهمی نیز دارد. برای مثال در انسان ها و در جنس زن، وضعیت استخوان های لگنی، از تنوع چشمگیری برخوردار است که این تنوع زیاد، در کتب پزشکی و به خصوص کتب فوق تخصصی زنان و زایمان، به دلیل پیامدهایی که بر زایمان طبیعی می گذارد، به خوبی مورد بحث و کنکاش قرار گرفته است.(۳۹) لگن زنان بر اساس وضعیت قرار گیری استخوان های لگنی، انحنای استخوان های لگنی، وضعیت استخوان های خاجی و دنبالچه ای و سایر عوامل، به چهار فرم اصلی و چند نوع فرعی تقسیم می گردد. نکته ی مهم این که شکل و فرم استخوان های لگنی زنان، نقش مهمی در فرآیند زایمان طبیعی زنان دارد.(۳۹) ابتدا به اشکال متفاوت استخوان های لگنی زنان می پردازیم:(۳۹) استخوان های لگنی زنان، به چهار فرم عمده تقسیم می شود: ۱- فرم زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) :Gynecoid) ۲- فرم مردانه (آندروئید : Android) ۳ – فرم پلاتی پوئید (پلاتی پلوئید : Platypelloid) 4 – فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropid). البته فرم های فرعی متعددی نیز وجود دارند که از ترکیب چهار فرم فوق، پدید می آیند. چهار فرم عمده ی لگن زنان: ۱- فرم زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) 2- فرم مردانه (آندروئید : Android) ۳ – فرم پلاتی پوئید (پلاتی پلوئید : Platypelloid) 4 – فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropid). توجه فرمایید که زنان به طور طبیعی ممکن است دارای لگنی به هر یک از فرم های فوق باشند، اما بهترین فرم لگن برای زایمان طبیعی، فرم لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) می باشد.چهار فرم عمده ی لگن زنان: ۱- فرم زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) 2- فرم مردانه (آندروئید : Android) 3 – فرم پلاتی پوئید (پلاتی پلوئید : Platypelloid) 4 – فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropid). فرم های ترکیبی فرعی حاصل از ترکیب چهار فرم اصلی را نیز ملاحظه می فرمایید. توجه فرمایید که زنان به طور طبیعی ممکن است دارای لگنی به هر یک از فرم های فوق باشند، اما بهترین فرم لگن برای زایمان طبیعی، فرم لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) می باشد.گرچه هر یک از زنان، به طور طبیعی ممکن است فرم لگنی به صورت هر یک از فرم های اصلی و فرعی فوق داشته باشند، اما سهولت انجام زایمان طبیعی، به فرم لگن مادر، بسیار وابسته است؛ به طوری که در شرایط یکسان از نظر وزن و جثه ی جنین، زنان دارای فرم لگنی زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid)زایمان بسیار راحت تری نسبت به زنان دارای فرم لگنی مردانه (آندروئید : Android) و فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropid) دارند و چه بسا ممکن است زنان دارای لگن های مردانه (آندروئید :Android) و فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropid) نتوانند زایمان طبیعی را به خوبی انجام داده و پزشکان معالج مجبور به انجام سزارین شوند تا از وارد شدن آسیب به مادر و نوزاد ممانعت به عمل آورند.(۳۹) با توجه به این که در عمده ی زایمان های طبیعی، سر نوزاد اولین بخش خارج شونده از رحم و فضای لگنی است، از بین انواع فرم های لگنی زنان، فرم لگن (گاینکوئید (ژنیکوئید) :Gynecoid) بیشترین فضا را برای سر نوزاد فراهم می نمایند و اجازه می دهند تا سر نوزاد به خوبی از لگن عبور کرده و زایمان طبیعی به سهولت انجام شود؛ بنابراین بهترین نوع لگن زنان برای انجام زایمان طبیعی، فرم لگن (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) می باشد که این مسئله یک واقعیت مسلم در کتب تخصصی مربوط به زنان و زایمان می باشد.بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، فرم لگن زنان به صورت طبیعی می تواند به هر یک از فرم های چهار گانه ی اصلی فوق، یا سایر فرم های ترکیبی دوازده گانه ی اشاره شده باشد و این فرم های مختلف در زنان هر کشور و هر نژادی ملاحظه می گردد و این تنوع در گونه ی انسان، کاملاً طبیعی می باشد. یعنی زنی که فرم لگن وی به صورت مردانه (آندروئید : Android) و فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropid) باشد، باز هم کماکان یک زن از گونه ی انسان بوده و مرد یا از گونه ی میمون ها و عنترها (میمون های بدن دم) نمی باشد! بلکه وی انسانی طبیعی از جنس زن است که برخی از استخوان های بدن وی شبیه مرد ها یا عنترها است و بجز در مورد زایمان طبیعی، تفاوت عمده ای در وی نسبت به بقیه ی زنان ایجاد نمی کند و چه بسا که همین گونه زنان نیز توانسته اند زایمان های طبیعی موفقی به دفعات زیاد داشته باشند. اما علی رغم مسلم بودن این اصل علمی، متاسفانه ملاحظه می کنیم که تکامل شناسان در کتب خود، به این تفاوت های بین فردی توجه نمی نمایند و توالی های فسیلی خود را بدون توجه به این تفاوت ها می سازند! برای مثال در تصاویر زیر ملاحظه می فرمایید که از بین انواع فرم لگن های انسان، تنها لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) را قرار داده و به مقایسه ی آن با لگن شامپانزه و یک به اصطلاح انسان سا (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » (که در ابتدای مقاله نیز به آن اشاره شد)، اقدام نموده اند. مقایسه ی گزینشی لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) انسان با لگن شامپانزه و لگن یک به اصطلاح (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » از سوی تکامل شناسان (تصویر سمت راست)! تکامل شناسان با این اقدام عوامفریبانه و بدون اشاره به این که لگن طبیعی انسان می تواند به ۳ فرم اصلی دیگر و ۱۲ فرم فرعی دیگر باشد (تصویر سمت چپ) که از بین این انواع حتی گونه ی آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropid) نیز وجود دارد، به صورت گزینشی به مقایسه ی لگن های مذکور پرداخته اند.مقایسه ی گزینشی لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) انسان با لگن شامپانزه و لگن یک به اصطلاح (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » از سوی تکامل شناسان (تصویر سمت راست)! تکامل شناسان با این اقدام عوامفریبانه و بدون اشاره به این که لگن طبیعی انسان می تواند به ۳ فرم اصلی دیگر و ۱۲ فرم فرعی دیگر باشد (تصویر سمت چپ) که از بین این انواع حتی گونه ی آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropid) نیز وجود دارد، به صورت گزینشی به مقایسه ی لگن های مذکور پرداخته اند. البته آن ها با این عوامفریبی عمدی، سعی می کنند تا به مخاطب بقبولانند که فرم لگن، از اجداد مشترک انسان ها و میمون ها (البته به زعم خودشان!) تغییر کرده است! حال آن که آن ها نمی گویند که چرا تنوع موجود در فرم های لگن انسان ها را نادیده نمی گیرند؟البته این تنوع همان گونه که ذکر گردید، به صورت طبیعی و بدون وجود بیماری خاصی در جنس مونث گونه ی انسان پدید می آید؛ حال اگر بیماری هایی که موجب تغییرات استخوانی و اسکلتی در انسان می شوند (همچون بیماری پاژه ی استخوان)(۲۲) را نیز در نظر بگیریم، تنوع استخوان های لگنی انسان، چند برابر خواهد شد! بنابراین سو استفاده ی تکامل شناسان از فرم لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) گونه ی انسان از بین ۱۶ فرم اصلی و فرعی لگن انسانی، و مقایسه ی تنها این نوع لگن با لگن سایر گونه ها همچون شامپانزه ها، نوعی عوامفریبی زیرکانه می باشد! از سوی دیگر، تنوع اشاره شده در استخوان های لگنی، تنها یک مثال کوچک از تنوع وسیع اسکلتی و استخوانی در انسان های سالم می باشد؛ حال آن که در بقیه ی مناطق اسکلت و استخوانبندی بدن انسان، باز هم چنین تنوع وسیعی به چشم می خورد. برای مثال تصویر زیر، جمجمه ی انسان های مختلف از نژاد ها، جنس ها و سنین متفاوت را به نمایش می گذارد:(۴۰) ۶ جمجمه متعلق به انسان های سالم از نژاد های مختلف که در قرون اخیر فوت کرده اند: بالا چپ متعلق به فرد اهل پرو فوت شده در قرن ۱۵، بالا وسط متعلق به فرد میانسال بنگالی، بالا راست متعلق به مرد ساکن جزایر سلیمان (ملانزی) متوفی به سال ۱۸۹۳ میلادی، تصویر پایین چپ متعلق به مرد جوان آلمانی، تصویر پایین وسط متعلق به مرد میانسال اهل کنگو و تصویر پایین راست متعلق به یک مرد میانسال اسکیمو می باشد. به تفاوت های زیاد در اجزای مختلف جمجمه ها توجه فرمایید!بدین ترتیب و با توجه به مطالب فوق، در می یابیم که در بین جانداران یک گونه نیز تفاوت های فاحشی ظاهری و اسکلتی به چشم می خورد و این تفاوت ها لزوماً به معنای حضور در یک گونه ی دیگر نیست. ۵ – اما آخرین مسئله ای که در بخش مقدماتی مقاله باید به آن اشاره شود، این مسئله است که جانورانی با عنوان « دو رگه (هیبرید) : Hybrid » وجود دارند که حاصل جفت گیری دو گونه ی مجزا بوده و خودشان نیز عمدتاً (نه همیشه) نازا می باشند. از مهم ترین این حیوانات می توان به « قاطر : Mule»(۴۱) اشاره کرد که حاصل آمیزش « اسب » و « الاغ » می باشد و بجز چند مورد استثناء، نازا می باشد. حیوانات دیگری همچون « شیببر : Liger »(۴۲) و « ببشیر : Tigon »(۴۳) نیز که اولی حاصل آمیزش شیر نر با ببر ماده و دومی حاصل آمیزش ببر نر با شیر ماده می باشند، از جمله حیوانات هیبرید (دو رگه) می باشند که برخی از آن ها توانایی باروری نیز دارند. بسیاری از زیست شناسان، حیوانات « هیبرید (دو رگه) » را یک گونه ی مجزا نمی دانند؛ چرا که عمده ی هیبرید ها بجز چند استثنای خاص، نابارور می باشند.(۴۴) حاصل آمیزش اسب (سمت چپ) و الاغ (وسط)، جانور هیبرید (دورگه ی) قاطر (سمت راست) می باشد.حاصل آمیزش شیر نر (سمت راست) و ببر ماده (سمت چپ)، شیببر « لایگر : Liger » (پایین) می باشد. اصولاً لایگر ها نسبت به هر دو والد خود جثه ی درشت تری دارند. (به دلیل عدم تعادل ژنی)حاصل آمیزش ببر نر (سمت راست) و شیر ماده (سمت چپ)، ببشیر « تایگون : Tigon » (پایین) می باشد. جثه ی تایگون ها در حد ببرها می باشد.
نکته ی مهم این که اندازه و جثه ی تعداد زیادی از حیوانات « هیبرید (دو رگه) » بزرگتر از هر دو والد و در برخی از موارد، بین جثه ی دو والد می باشد؛(۴۲و۴۳و۴۴) ضمن این که همان گونه که اشاره کردیم، عمده ی حیوانات دو رگه، نازا می باشند. به همین دلایل و دلایل دیگر، اکثر زیست شناسان، حیوانات هیبرید (دو رگه) را یک « گونه » به شمار نمی آورند. بدین ترتیب وجود حیوانات هیبرید (دو رگه) نیز یکی از مواردی هستند که بدون ایجاد یک گونه ی جدید بارور، تفاوت های اسکلتی و استخوانی جدی ایجاد می نمایند. ادامه دارد … قسمت بعدی: توالی فسیلی اسب ها………
منابع و مآخذ:
http://www.alvadossadegh.com/fa/best-article/19369–319369.html
http://www.alvadossadegh.com/fa/best-article/24927–424927.html
http://www.alvadossadegh.com/fa/best-article/24927–424927.html
http://www.alvadossadegh.com/fa/best-article/24927–424927.html
http://emedicine.medscape.com/article/953492-overview http://en.wikipedia.org/wiki/M%C3%BCllerian_agenesis
http://emedicine.medscape.com/article/152913-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Hypertrophic_cardiomyopathy
http://en.wikipedia.org/wiki/Hypertrophic_cardiomyopathy http://en.wikipedia.org/wiki/Mikl%C3%B3s_Feh%C3%A9r http://en.wikipedia.org/wiki/Marc-Vivien_Fo%C3%A9
http://emedicine.medscape.com/article/152913-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Hypertrophic_cardiomyopathy
Kittleson M, Meurs K, Munro M, Kittleson J, Liu S, Pion P, Towbin J (1999). “Familial hypertrophic cardiomyopathy in Maine coon cats: an animal model of human disease”. Circulation 99 (24): 3172–۸۰٫ Meurs K, Sanchez X, David R, Bowles N, Towbin J, Reiser P, Kittleson J, Munro M, Dryburgh K, Macdonald K, Kittleson M (2005). “A cardiac myosin binding protein C mutation in the Maine Coon cat with familial hypertrophic cardiomyopathy”. Hum Mol Genet 14 (23): 3587–۹۳٫ Meurs KM, Norgard MM, Ederer MM, Hendrix KP, Kittleson MD (2007). “A substitution mutation in the myosin binding protein C gene in Ragdoll hypertrophic cardiomyopathy”. Genomics 90 (2): 261–۲۶۴٫ MacDonald K, Kittleson M, Larson R, Kass P, Klose T, Wisner E (2006). “The effect of ramipril on left ventricular mass, myocardial fibrosis, diastolic function, an plasma neurohormones in Maine Coon cats with familial hypertrophic cardiomyopathy without heart failure”. J Vet Intern Med 20 (5): 1093–۱۱۰۵٫ http://www.theage.com.au/environment/animals/silverback-gorilla-rigo-died-of-heart-failure-at-melbourne-zoo-20130726-2qoyo.html http://en.wikipedia.org/wiki/Hypertrophic_cardiomyopathy
http://emedicine.medscape.com/article/924996-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Androgen_insensitivity_syndrome
http://emedicine.medscape.com/article/924996-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Androgen_insensitivity_syndrome
http://emedicine.medscape.com/article/924996-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Androgen_insensitivity_syndrome
Bugno M, Klukowska J, Slota E, Tischner M, Switonski M. A sporadic case of the sex-reversed mare (64,XY; SRY-negative): molecular and cytogenetic studies of the Y chromosome. Theriogenology. 2003;59:1597–۱۶۰۳ Meyers-Wallen VN (2012) Gonadal and sex differentiation abnormalities of dogs and cats. Sex Dev 6(1-3):46-60 Krista J. Howden (2004) Androgen insensitivity syndrome in a Thoroughbred mare (64, XY — testicular feminization. Can Vet J. 2004 June; 45(6): 501–۵۰۳٫ http://en.wikipedia.org/wiki/Lucy_%28Australopithecus%29 http://www.answers.com/topic/lucy http://en.wikipedia.org/wiki/Lucy_%28Australopithecus%29 http://www.answers.com/topic/lucy http://www.vakil.net/index.php/1389-09-05-09-43-55/1389-10-12-08-24-29/513-1389-11-04-05-55-21 http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/16562581 http://en.wikipedia.org/wiki/XX_male_syndrome http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/11268892 http://en.wikipedia.org/wiki/Achondroplasia http://www.answers.com/topic/achondroplasia http://en.wikipedia.org/wiki/Achondroplasia http://www.answers.com/topic/achondroplasia http://en.wikipedia.org/wiki/Achondroplasia http://www.answers.com/topic/achondroplasia http://en.wikipedia.org/wiki/Munchkin_%28cat%29 http://www.answers.com/topic/munchkin-cat http://emedicine.medscape.com/article/334607-overview و http://en.wikipedia.org/wiki/Paget%27s_disease_of_bone Preziosi R., Diana A., Florio D., Gustinelli A., Nardini G., Osteitis deformans (Paget’s disease) in a Burmese python (Python molurus bivittatus) – A case report., «THE VETERINARY JOURNAL», ۲۰۰۷, ۱۷۴, pp. 669 – 672. Douglas R. Mader MS DVM. Reptile Medicine and Surgery. 2nd Ed. Saunders; 2005. P 908-909.
http://emedicine.medscape.com/article/925446-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Gigantism Metcalf D, Greenhalgh C, Viney E, Wilson T, Starr R, Nicola N, Hilton D, Alexander W: Gigantism in mice lacking suppressor of cytokine signalling-2. Nature 405: 1069–۱۰۷۳ (۲۰۰۰). http://www.welt.de/vermischtes/article6782757/Noddy-das-groesste-Pferd-der-Welt.html http://www.worldamazingrecords.com/2010/04/worlds-largest-goldfish-discovered-in.html http://emedicine.medscape.com/article/943343-overview http://emedicine.medscape.com/article/1258401-overview http://emedicine.medscape.com/article/913843-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Dwarfism http://emedicine.medscape.com/article/925446-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Acromegaly Greco DS: Feline acromegaly. Top Companion Anim Med. 2012 Feb;27(1): 31-35. Niessen SJ, Petrie G, Gaudiano F, et al: Feline acromegaly: an underdiagnosed endocrinopathy? J Vet Intern Med 21:899, 2007.
Hey, J. 2001 The Mind of the Species Problem. Trends in Ecology and Evolution 16: 326-329. Rieseberg, L.H., T.E. Wood, and E. Baack. ۲۰۰۶٫ The nature of plant species. Nature 440:524-527. http://en.wikipedia.org/wiki/Species http://emedicine.medscape.com/article/1113584-overview http://emedicine.medscape.com/article/1260255-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Polydactyly http://en.wikipedia.org/wiki/Hrithik_Roshan http://www.vetstreet.com/our-pet-experts/polydactyl-cats-the-felines-with-extra-toes http://en.wikipedia.org/wiki/Polydactyl_cat Carstanjen B, Abitbol M, Desbois C. Bilateral Polydactyly in a foal. J. Vet. Sci. 2007, 8 (2) : 201-3. http://emedicine.medscape.com/article/1244420-overview http://en.wikipedia.org/wiki/Syndactyly http://www.pediatricsconsultant360.com/article/scaphocephaly http://www.pediatricsconsultant360.com/content/odd-skull-shapes-heads-diagnosis-and-therapy http://en.wikipedia.org/wiki/Scaphocephaly http://en.wikipedia.org/wiki/Scaphocephaly http://www.pediatricsconsultant360.com/article/scaphocephaly
http://www.pediatricsconsultant360.com/content/odd-skull-shapes-heads-diagnosis-and-therapy http://en.wikipedia.org/wiki/Plagiocephaly http://www.pediatricsconsultant360.com/content/odd-skull-shapes-heads-diagnosis-and-therapy http://en.wikipedia.org/wiki/Trigonocephaly http://en.wikipedia.org/wiki/Brachycephaly http://www.cranialtech.com/index.php?option=com_content&view=category&layout=blog&id=72&Itemid=133 http://www.mayoclinic.com/health/microcephaly/DS01169 http://www.medicinenet.com/microcephaly/article.htm http://en.wikipedia.org/wiki/Microcephaly
http://emedicine.medscape.com/article/1135286-overview http://www.pethydro.org/symptoms.html http://www.answers.com/topic/hydrocephalus-1 http://en.wikipedia.org/wiki/Hydrocephalus http://www.paleopatologia.it/articoli/aticolo.php?recordID=77 http://emedicine.medscape.com/article/2060996-overview http://10e.devbio.com/article.php?ch=21&id=256 http://www.medterms.com/script/main/art.asp?articlekey=15530 http://en.wikipedia.org/wiki/Holoprosencephaly Hum Mol Genet 6:1647- 1656. Wilkie, A. O., and G. M. Morriss-Kay. 2001. Genetics of craniofacial development and malformation. Nat Rev Genet 2:458-468. http://www.telegraph.co.uk/news/newstopics/howaboutthat/2469793/Piglet-with-face-of-a-monkey-born-in-China.html http://www.ripleys.com/weird/daily-dose-of-weird-wtf-blog/crazy-animals/cyclops-the-shark/ http://www.messybeast.com/freak-face.htm Hum Reprod 12:2057–۲۰۶۰٫ Wells JC. 2007. Sexual dimorphism of body composition. Best Pract Res. Clin Endocrinol Metab 21:415–۴۳۰٫ http://en.wikipedia.org/wiki/Sexual_dimorphism López-Zeno, J, Glob. libr. women’s med., (ISSN: 1756-2228) 2008; DOI 10.3843/GLOWM.10126 http://www.glowm.com/section_view/heading/Presentation%20and%20Mechanisms%20of%20Labor/item/126 http://medical-dictionary.thefreedictionary.com/platypelloid+pelvis Darwinism Refuted (E-Book), Harun Yahya, Goodword Books Publishing, 2002, (Page 178) http://www.answers.com/topic/mule http://en.wikipedia.org/wiki/Mule
http://www.answers.com/topic/liger http://en.wikipedia.org/wiki/Liger http://www.answers.com/topic/tigon http://en.wikipedia.org/wiki/Tigon http://www.answers.com/topic/hybrid http://en.wikipedia.org/wiki/Hybrid_%28biology%29 http://www.sciencemag.org/site/feature/misc/webfeat/darwin/ http://www.nature.com/news/specials/darwin/index.html http://www.newscientist.com/special/darwin-200 http://www.scientificamerican.com/report.cfm?id=darwin
www.cis-ca.org/jol/vol4-no2/nasr-f-prn.pdf http://www.questia.com/library/journal/1G1-157034139/on-the-question-of-biological-origins http://en.wikipedia.org/wiki/Hossein_Nasr http://en.wikipedia.org/wiki/Young_Earth_creationism http://www.answers.com/topic/young-earth-creationism
Good day! I could have sworn I’ve been to
this website before but after looking at some of the
posts I realized it’s new to me. Regardless, I’m certainly pleased I found it and I’ll be book-marking it and checking back often!
I hope u have a good time with us
Eᴠerything is very open wwith a precise
clarification ߋff the issues. Іt was defjnitely informative.
Үour website iѕ very helpful. Ƭhanks for sharing!