عاشورا کربلا صحرا نبود ، جلگه بود(هوا آنقدرها هم گرم نبوده ، حسین هم تشنه لب نبوده)!
دهم عاشورای سال۶۱ هجری قمری برابربا۲۱مهرماه سال ۵۹ هجری شمسی است /بله عاشورا در فصل پاییز بوده ! پس این جنگ در گرمای تابستان نبوده بلکه در اواخر مهرماه و در فصل پاییز بوده/ به نرم افزار های آنلاین تبدیل تاریخ مراجعه کنید،حتی اگر گرما هم بوده باشد برای هر دو سپاه این مسئله بوده!
کربلا صحرا نیست بلکه یک جلگه ی حاصلخیز در کنار رود پر آب فرات است. در این جلگه ی حاصلخیز بیش از شصت درصد مایحتاج کشاورزی مردم عراق تولید می شود. حالا صادرات عظیم خرمای عراق هم که مربوط به این منطقه است بماند .
امام سوم شیعیان ولشگرش تشنه نبوده اند. اولا در صورت نبود آب هم می توانسته اند ازشیر شترهایشان استفاده کنند. که خوردن این شیر در میان مردم عرب بسیارپر طرفدار است. دراحادیث و روایات و کتب تاریخی اسلامی متفقا همگی به نوره کشیدن امام حسین پیش از آغاز جنگ می پردازند. نوره همان واجبی است و برای استفاده از این ماده نیاز به آب برای دوش گرفتن است . پس چطور آب در دسترس نبوده ؟
می گویند لشگر یزید آب را بر سپاه حسین بسته است ! چگونه ممکن است کسی بتواند رودخانه ی پر آب فرات را ببندد؟ رودخانه ای که عرض آن در بعضی مناطق به چند صد متر می رسد !
اشکالی که وارد است اینست که اگرامام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های کوچکش را همراه آورده بوده ؟ اگر امامان شیعه ادعا داشتندکه از غیب مطلع اند و می دانسته اندکه قرار است کشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری باری مقابله با بحران را نداشته اند ؟ آیا کشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یک حکومت اسلامی مورد میلش بوده ؟
در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است که اگر دوست داشتید در این زمینه تحقیق کنید.
نظرتان درباره ی این سخن حسین چیست ؟ ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت. امام سوم شیعیان / کتاب «سفینه البحار و مدینه الحکام و الآثار» صفحه ۱۶۴ نوشته شیخ عباس قمی( شیخ عباس قمی از برجسته ترین روحانیون شیعه ونویسنده کتاب مفاتیح الجنان است ) این نوشتار سعی دارد که به نقد این مطالب پرداخته و جعل و کذب بودن آن را اثبات نماید.
متن این مطلب در کنفدراسیون بی خدایان ایرانی در فیسبوک آمده است. همانطور که از نام این کنفدراسیون پیداست، آنها به خدا هم ایمان ندارند .چه برسد به اسلام و چه برسد به امام حسین.پس نوشتن چنین مطلبی توسط آنان جای تعجب ندارد. نقد این مطالب: در نوشتار اول اشاره شده بود :
(دهم عاشورای سال ۶۱ هجری قمری برابر با ۲۱ مهرماه سال ۵۹ هجری شمسی است /بله عاشورا در فصل پاییز بوده. امام سوم شیعیان و لشکرش تشنه نبوده اند . این جنگ در گرمای تابستون نبوده بلکه در اواخر مهرماه و در فصل پاییز بوده. در صورت نبود آب هم می توانسته اند ازشیر شترهایشان استفاده کنند) پاسخ : بیست ویکم ۲۱مهرماه اوایل پاییز است و هوا هنوز هم گرم میباشد.بیشتر سرزمین عراق پست و هموار و گرمسیری است و این یعنی اینکه حتی در زمستان هم هوای گرمی دارد مثل شهر آبادان در کشور ما. چه برسد به اوایل پاییز. کشور عراق از جنوب با عربستان سعودی وکویت هم مرز است و شهر کَربَلا با نام محلی نینوا مرکز استان نینوا ، یکی از شهرهای جنوبی کشور عراق ، با جمعیت ۵۷۲٬۳۰۰ (۲۰۰۳ م) در ناحیه ی غربی رود فرات قرار دارد وفاصله اش تا بغداد ۱۰۵ کیلومتر است.عربستان سعودی دارای آب و هوای گرم و خشک صحرایی است. دمای هوا در روزهای تابستان بطور متوسط به ۴۵ درجه میرسد و چون کربلا در جنوب عراق و نزدیکی عربستان سعودی قرار دارد پس کاملا واضح است که این شهر دارای آب و هوای گرم و خشک است. امام حسین (ع) در تاریخ هشتم ذیحجه از مکه به سمت کوفه عزیمت کردند و در تاریخ دهم محرم به شهادت رسیدند. و این یعنی سی و دو روز فاصله. درصورتی که در این ۳۲ روز ، هم امام حسین و یارانش و هم اسب ها و شتران نیاز به آب داشتند.در ضمن در آن هوای گرم ،نیاز به آب چند برابر مواقع دیگر بود.پس مسلم است که پس از مدتی نیاز به آب در آنها احساس میشده است و در روزهفتم محرم که سپاهیان یزید جلوی دسترسی امام حسین و یارانش را به رود فرات که تنها منبع تامین آب بودگرفته بودندامام حسین و یارانش مدت سه ۳ روز تشنه بوده اند و کسانی که مدت حداکثر ۱۴ ساعت روزه میگیرند وتشنه می مانند شاید بتوانند بفهمندکه سه روزتشنه ماندن یعنی چه؟. شیر شترها نیز میتوانسته فقط تا مدت محدودی تشنگی آنان را رفع کند.در ضمن تعداد شترها کم بوده و نهایتا میتوانسته تعدادی از یاران امام حسین را برای مدتی کوتاه سیراب نماید.همچنین شتر ها نیز نیاز به آب داشتند و در صورت نبود آب ، شیر آنها نیز خشک میشده است.
در نوشتار اول اشاره شده بود که: (رودخانه ی فرات ، رودخانه ای که عرض آن در بعضی مناطق به چند صد متر می رسد)
پاسخ : واقعا شخصی که جمله ی بالا را میخواند از خود نمی پرسد که عرض رودخانه چه ربطی به بستن رودخانه توسط لشکریان یزید دارد؟؟؟ تعداد افراد لشکر امام حسین ۷۲ نفر و تعداد افراد لشکر یزید ۳۰۰۰۰ نفر بود و این یعنی نسبت ۱ به ۴۱۷ . یعنی یک نفر از لشکر امام حسین در مقابل ۴۱۷ نفر از لشکر یزید . برای جلوگیری از دسترسی یاران امام حسین به آب ، کافی بود چندین نفر از لشکریان با فاصله نسبت به هم در طول رودخانه و در نزدیکی آن قرار گرفته و هر زمان که شخصی از یاران امام حسین برای بردن آب به نزدیکی رودخانه فرات می آمد، به او حمله کنند و قطعا نیز چنین کاری کرده اند. طول رودخانه فرات ۲۸ کیلومتر و بسیار طولانی بود و چون یاران امام حسین تشنه بودند پس مسلما نمیتوانستند مسافت زیادی را برای آوردن آب در طول رودخانه بروند تا به جایی برسند که لشکریان یزید در آنجا حضور نداشته باشند.پس کافی بود لشکریان یزید در طول محدودی از رودخانه فرات قرار گرفته و از دسترسی یاران امام حسین به آن جلوگیری کنند. در نوشتار اول نوشته شده بود : (اشکالی که وارد است اینست که اگر امام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های کوچکش را همراه آورده بوده ؟)
پاسخ : کوفه به شهر هزار رنگ و هزار چهره معروف است .ساکنین کوفه و سران قبایل آن، به حسین، هفت قاصد با کیسههای فراوان از نامه فرستادند که دو تای اولش در ۱۰ رمضان ۶۰/ ۱۳ ژوئن ۶۸۰ به مکه رسید و در نامه ها نوشته بودند که از حکومت بنی امیه اطاعت نمیکنند و به نماز جمعه که امام جماعت آن، والی شهر کوفه بود نمی روند.اگر امام حسین به کوفه بیاید، والی کوفه را از شهر بیرون خواهند نمود. بی صبرانه منتظر آمدن امام حسین به کوفه و برپایی حکومت اسلامی توسط نوه ی پیامبر هستند.امام حسین برای اینکه مطمین شود سخن آنها صحت دارد،پسرعموی خود مسلم ابن عقیل را به آنجافرستاد. زمانی که مسلم ابن عقیل به کوفه رسید، مردم کوفه به او خوش آمد گفتند و هیجده هزار نفر با وی بیعت کردند. سپس مسلم ابن عقیل یک نامه به امام حسین فرستاد و گفت ۱۸۰۰۰ نفر با من بیعت کرده اند و منتظر آمدن شما هستند.اما به فاصله ی چند روز، کوفیان اطراف او را خالی کردند و عبیدالله ابن زیاد دستور داد مسلم این عقیل را از پشت بام خانه ای به زمین اندازند و وی به شهادت رسید و بدین ترتیب نتوانست نامه ای به امام حسین بفرستد و از آمدن او به کوفه جلوگیری کند.امام حسین نیز بنا به نامه ی قبل او، به سمت کوفه حرکت کرده بود. پس کوفیان امام حسین رابرای برپایی حکومت اسلامی به کوفه دعوت کرده بودند نه جنگ .و مردم بارها دلیل عزیمت به کوفه را از امام حسین پرسیده بودند و او نیز بار ها یک جمله به عنوان جواب گفته بود : من برای احیای اسلام و اصلاح امت جدم و امر به معروف و نهی از منکر به کوفه میروم. پس مسلم بود که امام حسین باید با خانواده اش به کوفه میرفته است . اکثر قریب به اتفاق لشکریان یزید کوفی بودند. مثل فرماندهان لشکر نظیر عمر بن سعد و شمر . اما همین کوفیان ، در کربلا راه را بر امام حسین بستند و با وی جنگیدند. واقعا که کوفه شهر هزار رنگ و هزار چهره لایق این شهر است.
در نوشتار اول آمده است : ( اگر امامان شیعه ادعا داشتند که از غیب مطلع اند و می دانسته اند که قرار است کشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری برای مقابله با بحران را نداشته اند ؟ آیا کشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یک حکومت اسلامی مورد میلش بوده ؟) پاسخ : در این مورد باید گفت : امامان شیعه از غیب مطلع بوده اند ولی باید دید در مقابل رویداد های مختلف ، مصلحت چیست؟ و کدام کار درست است؟ اگر ما اعتقاد داریم که آنها معصوم هستند و اشتباه نمیکنند پس باید این تصمیم امام حسین که جنگ و شهادت بوده را نیز قبول کنیم. یزید از امام حسین خواست با وی بیعت کند و یزید را به عنوان ولی امر مسلمین بپذیرد.اگر امام حسین این درخواست را پذیرفته بود در واقع قبول کرده بود که یزید بجای ایشان حاکم مسلمانان شود.درباره ی یزید ، مسعودی می گوید: ( او مردی ستمگر و ظالم و فاسق بود و مسوول در قتل نواده ی رسول خدا صلی الله علیه و سلم و اصحاب او رضی الله عنهم است. آشکارا شراب مینوشید و با سگان مینشست. اخلاقش اخلاق فرعون بود. جز این که فرعون در امر رعیت مدارا بیشتر مینمود تا وی و انصاف بیشتر داشت و تدبیر بیشتر.)یزید مردی میمون باز بود و با نامادری خود زنا کرده بود.حال اگر چنین شخصی ولی امری مسلمانان را برعهده میگرفت آیا چیزی از اسلام باقی می ماند؟ پس از شهادت امام حسین بود که قیام ها علیه حکومت ظالم یزید شکل گرفت.از قبیل قیام مختار ثقفی.امام حسین (ع) با شهادتش این مطلب را به ما گوشزد کرد که هرگز در مقابل ستمگر سر تعظیم فرود نیاوریم ویاد او وشهادتش بعد از۱۳۷۳ سال هنوز هم باقی است و باقی خواهد ماند تا ابد.ان شاالله
در نوشتار اول آمده است : (در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ، دعوای عشقی میان حسین ویزید برسر دختری زیبارو به نام ارینب دختراسحاق آورده شده است) پاسخ : در کتاب تاریخ طبری چنین مطلبی وجود ندارد و کذب محض است.این کتاب را میتوانید از اینترنت دانلود و مطالعه فرمایید. متن کامل این جمله بدین صورت است: سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی که نمیدانند او را برای چه کشتند: یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم میشود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میکنند که اورینب در غیاب شوهر زنا کرده است. شوهر هم فورا” زن را طلاق میدهد و حسین فورا” زن را ربوده، عقد میکند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد. پاسخ به شبهه : این داستان در سایتهای مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور کامل نقل نمی شود و مدرکی نیز برای آن بیان نمی گردد . نکته ی جالب این است که این داستان در هیچ یک از کتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنکه حتی کتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنند . با کمی جستجوی بیشتر ، مشخص شد که اصل این قضیه را برای اولین بار ، ابن قتیبه در کتاب «الإمامه و السیاسه» (جلد ۱ ، صص ۲۰۲- ۱۹۳) نقل می کند و پس از او ، کتب «سرح العیون فی شرح قصیده ابن بدرون» (صص۸۰-۱۷۲) ،«ثمرات الأوراق» (صص ۳۶ – ۲۲۹) ، «نهایه الإرب» (ج ۶ ، صص ۵ – ۱۸۰) ، « قصص العرب» (ج۴ ، صص ۸- ۲۹۱) نیز این قضیه را بازگو نموده اند . اگر متنی را که این کتب نقل کرده اند مورد بررسی قرار دهیم ، از روی اختصاری که درنقل داستان دارند و با توجه به اینکه ابن قتیبه درکتاب خویش این قضیه رابا شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با درنظرگرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه ، در می یابیم که سایر کتب نیز آنرا از کتاب «الإمامه و السیاسه» نقل نموده اند . شگفت انگیز است که هرگز در بین نام این کتب ، کتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری ، تاریخ ذهبی ، صحاح شش گانه و . . . به چشم نمی خورد. اما بجاست تا اصل داستان را آنگونه که ابن قتیبه در کتاب خویش آنرا نقل می کند ، به صورت مختصر به همراه هم بررسی کنیم: ارینب بنت اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام ، والی عراق بود. او در زیبائی و کمال و شرافت و مال و دارائی ، در میان اهل زمان خود ، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید زیبائی و کمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به او دل بسته بودم . اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینکه او شوهر نمود . ولی آنچه درسینه ام بود روز به روز توسعه یافت تااینکه دیگرصبرم تمام شده است. هرچه معاویه او را به صبر و شکیبائی فرا می خواند ، سودی نمی بخشد. سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند : نامه ای به عبدالله بن سلام می نویسد و او را از عراق به شام فرا می خواند. پس از ورود عبدالله به شام، او را در منزلی نیکو ، جای می دهد. در این هنگام، ابوهریره و ابوالدرداء که دو تن از صحابه رسول خدا بودند و در نزد معاویه بسر می بردند،را احضار می کند و می گوید: «من قصد دارم در زمان حیات خویش، دخترم راشوهری نیکو دهم و برای این کار عبدالله را که مردی با فضیلت است، پسندیده ام . به پیش او روید و مطلب را با او درمیان گذارید» آنان نیز همین گونه کردند. به این ترتیب عبدالله به خواستگاری دختر معاویه آمد. معاویه به او گفت که اختیار دخترم در دست اوست و او باید خود با این وصلت موافق باشد. از طرف دیگر، معاویه جریان را با دختر خویش در میان گذارد و به او گفت که اگر عبدالله برای خواستگاری به نزدتوآمد، به او بگوکه تو زن داری و اگرخواهان ازدواج با من هستی، شرط من آنست که همسر خویش را طلاق دهی. هنگامی که عبدالله به نزد دختر معاویه رفت و از شرط او آگاه شد ، همسر خویش را طلاق داد و آن دو صحابی را نیز شاهد بر این کار گرفت. در این هنگام بود که متوجه شد معاویه او را فریب داده است ، چرا که هرگز نتوانست به وصال دختر او برسد. پس از این، معاویه، ابوالدرداء و ابو هریره را برای خواستگاری ارینب به سوی عراق فرستاد. هنگامی که به عراق رسیدند؛ ابوالدرداء به جهت احترامی که برای امام حسین(ع) قائل بود؛ پیش از هر چیز، ابتدا به نزد آن حضرت رفت تا آن حضرت را ببیند و قضیه را نیز با او در میان بگذارد. امام حسین(ع) هنگامی که آگاه شد ابوالدرداء قصد خواستگاری ارینب برای یزید را دارد، به او گفت که از جانب آن حضرت نیز از ارینب خواستگاری کند تا او به انتخاب خویش یکی را برگزیند. ابوالدرداء به خواستگاری ارینب رفت و از سوی یزید و امام حسین(ع) هر دو، خواستگاری کرد، ارینب به او گفت: «اگر من می خواستم با کسی مشورت کنم ،همانا با تو مشورت می کردم،تو اگربه جای من بودی،کدام را برمی گزیدی؟»، بعد از اینکه به او اصرار کرد، ابوالدرداء به او گفت: «من اگر به جای تو بودم، حسین را بر می گزیدم، خودم دیدم که رسول خدا(ص) لبان خود را بر لبان او میگذارد، تو نیز لبان خود را بر جائی قرار ده که پیامبر لبان خویش را قرار می داده است». به این ترتیب ارینب امام حسین را برگزیدو به عقد سیدالشهداء(ع) درآمد. هنگامی که معاویه ازقضایاآگاه گشت،به شدت ابوالدرداء را مورد نکوهش قرار داد. از سوی دیگر ، عبدالله بن سلام که مورد بی مهری معاویه قرار گرفته بود و از حکومت عراق نیز عزل شده بود، روزگار را به سختی می گذراند و در فقر به سر می برد. به یاد آورد که در نزد ارینب کیسه ای از جواهرات به امانت گذارده است.ازشام به عراق بازگشت و نزد سیدالشهدا (ع) رفت. ماجرا را با او در میان گذارد و از حضرت خواست تا کیسه را از ارینب گرفته و به او بدهد. حضرت به او گفت که خود به نزد ارینب برو و کیسه را از او بگیر. او به اطاق مجاور رفت و کیسه را از ارینب مطالبه کرد. ارینب کیسه جواهرات را بدون اینکه آنرا باز نموده باشد،در جلوی او گذارد. او کیسه را گشود و مشتی ازجواهرات آنرا به ارینب داد و هردو به یاد دوران گذشته به گریه افتادند.دراین لحظه امام حسین(ع) به اطاق وارد شد و با مشاهده این وضعیت فرمود : «اشهد الله أنی طالقها ثلاثا اللهم إنک تعلم أنی لم أستنکحها رغبه فی مالها و لا جمالها و لکنی اردت إحلالها لبعلها و ثوابک علی ما عاجلته فی أمرها ». «خدا را شاهد می گیرم که من او را ۳ طلاقه کردم. خدایا تو می دانی که من به خاطر مال و زیبائی او با او ازدواج ننمودم، بلکه می خواستم او بدین واسطه به شوهرش (بعد از آنکه او را طلاق داد) حلال شود، و به ثواب تو برسم ». در این هنگام عبدالله و ارینب دوباره با هم ازدواج نمودند و تا آخر عمر با هم در کمال محبت زندگی کردند. نقد: این داستان هم به لحاظ سند هم به لحاظ محتوا با مشکلات فراوانی روبرو است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم: اشکال سندی : روایت فوق مرسل است و هیچگونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه(نویسنده کتاب الامامه و السیاسه) داستان را این چنین آغاز می کند: «ما حاول معاویه من تزویج یزید قال: وذکروا أن یزید بن معاویه سهر لیله من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویه یقال له رفیق، …» او که خود هم عصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه کسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغگویی این ماجرا را به او گفته باشد. از سوی دیگر ابودرداء که در این داستان میبنیم بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را ۳۹ یا ۳۸ هجری درگذشته است(ابن اثیر الکامل، ج ۳، ص ۱۲۹؛ابن عبدالبرّ،الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۲۲۹ ـ ۱۲۳۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۴، ص ۶۲۲٫) پس او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ پس این داستان دارد از شخصیتی در ماجرا نام میبرد که در آن زمان سالها از مرگش گذشته بوده است !!! از سوی دیگر از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه است که برخی دراین که نویسنده آن ابن قتیبه باشد شک دارند.(دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۴۵۹) از این گذشته اسناد معدودی هم که این ماجرا رانقل میکنند انقدرآشفته هستند که در برخی ازآنان این ماجرا رابه فرددیگری نسبت میدهند ولی روایت آنها در مورد ازدواج آن فرد با اورینب نیز قابل قبول نیست و تضاد کامل با عقل دارد ولی به علت عدم ارتباط با بحث از آوردنش خودداری میکنیم. اشکالات محتوائی:
۱- اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنیم ، تاریخ نام تمامی امراء عراق در زمان معاویه را نقل نموده است در زمان معاویه ، ابتدا «مغیره بن شعبه»، والی عراق بود . پس از او ولایت عراق ، از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» واگذار شد . سپس «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق ) شد و حکومت بخش دیگر عراق ، یعنی کوفه به «نعمان بن بشیر» واگذار گشت . هر چه صفحات تاریخ را جستجو کنیم ، به هیچ وجه با شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه مواجه نمی شویم ، چه برسد به این که پس از مدتی فرمانروائی، معاویه او را عزل نموده باشد.
۲- از طرف دیگر ، تناقض بسیار روشنی دیگر نیز در این داستان وجود دارد. سیدالشهدا (ع) در شهر مدینه به دنیا آمدند و تمام مدت عمر خویش را در مدینه بودند . تنها در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) که آن حضرت به کوفه آمدند ، امام حسین (ع) نیز به همراه پدر به کوفه وارد شدند . پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) که در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری اتفاق افتاد ، امام حسین (ع) تنها ۵ ماه یا ۶ ماه در کوفه ماندند و بنا بر نقل تاریخ، در ۱۵ ربیع الثانی و یا۱۵جمادی الأول(یعنی ۵ماه یا۶ ماه بعد) به همراه برادرخویش،امام مجتبی (ع) به مدینه بازگشتند وتاآخرعمر،و هنگامی که به سمت عراق حرکت نمودند ،در مدینه بودند. از جانب دیگر ، معاویه در سال ۴۱ پس از صلح با امام مجتبی (ع) و قضایائی که روی داد ، به حکومت رسید و در این سال بود که اهل عراق نیزاز او اطاعت نمودند وخلافت او راپذیرفتند و زودترین هنگامی که میتوانسته است تا شخصی را به عنوان والی عراق تعیین کند ، سال ۴۱ و پس از ۵ و یا ۶ ماهی بوده است که امام حسین (ع) در عراق بودند ، چرا که تا قبل از آن هنوز عراق از معاویه تبعیت نمی کرد که او بتواند برای آن حاکمی بفرستد . لذا این داستان در شرایطی اتفاق افتاده است که بر طبق نقل آن، معاویه عبدالله بن سلام را به حکومت عراق منصوب نموده بود و لذا در این زمان امام حسین (ع) در مدینه بودند. بنابراین حتی اگر بپذیریم که شخصی به نام عبدالله بن سلام وجود داشته است و معاویه ابتدا او را به حکومت عراق منصوب کرد و سپس او را برکنار نمود،داستان تصریح می کندکه اوبه عراق آمدوبه پیش سیدالشهدا(ع) رفت ، ویا برطبق این افسانه، ابوالدرداء، هنگامی که برای خواستگاری ارینب به عراق آمد،باامام حسین(ع)مواجه شد،درحالیکه درآن زمان اصلا امام حسین(ع) در عراق نبودند.
۳- سومین تضاد آشکاری که در این ماجرا وجود دارد ، آنست که اگر کسی مختصری با فقه اهل بیت و آیات قرآن کریم آشنائی داشته باشد ، می داند که بر خلاف اهل سنت ، اهل بیت به صریح آیات قرآن ، بیان می کنند که اگر شخصی خواست تا همسر خویش را طلاق بدهد ، با گفتن اینکه من تو را ۳ طلاقه کردم ، همسر او ۳ طلاقه نمی شود ، بلکه باید او را ۳بار طلاق بدهد و پس از هر طلاق دوباره او را عقد کند تا پس از طلاق سوم ، او ۳ طلاقه محسوب گردد. پس چگونه ممکن است که امام حسین (ع) این گونه عمل کرده باشند ؟ آیا عقل سلیم در درستی این ماجرا دچار تردید نمی شود؟
۴- آیا می توان پذیرفت جوانی ۱۶ ساله همانند یزید که در شام به دنیا آمده و تا آخر نیز در آنجا بوده است،تنها به صرف شنیدن حرف مردم،عاشق زنی گردد که در عراق زندگی می کند وبدون آنکه حتی او را دیده باشد ، عشق او تا بدان جا پیش رود که صبر را از کفش برباید؟
۵- یکی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور ۲ شاهد عادل عاقل است که در اینجا از شاهد نیز خبری نیست. وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَهَ لِلَّهِ ـــــ و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید، و گواهى را براى خدا به پا دارید (طلاق:۲)
۶- در داستان فوق امام حسین علیه السلام به عبدالله سلام می فرماید: بل أدخله علیک حتى تبرئی إلیه منه کما دفعه إلیک.(تو داخل منزل من شده و با ارینب ملاقات کن و با تحویل اموال خود ذمه او را بری کن.) و این نیز با سیره اهل بیت علیهم السلام و غیرت مردانگی عرب سازگاری ندارد که یک مرد اجنبی و نامحرم را به اندرون خویش راهنمایی کنند.گذشته از این که بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد.
۷- ابن قتیبه به عنوان اولین کسی که این ماجرا را نقل می کند و در حالیکه که تا زمان حیات امام حسین (علیه السلام) حدود ۲۰۰ سال نیز فاصله دارد، اما هیچ سندی برای این داستان نقل نمی نماید و به هیچ وجه نمی گوید که این مطلب را از چه کسی نقل می کنند. اضافه بر آنچه که ذکر شد، این داستان و یا بهتر بگوئیم این افسانه، با تمام صفحات تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است. همه نقل کرده اند که معاویه در سال۵۶ هجری قمری جهت گرفتن بیعت برای خلافت یزید ، به حج رفت ؛ ولی عده ای با او بیعت ننمودند و از جمله امام حسین (ع) به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگشتند. پس از آنکه معاویه از دنیا رفت ، یزید نامه ای به والی مدینه که پسر عموی او بود و «ولید بن عتبه بن ابی سفیان» نام داشت ، نوشت و به او گفت که از حسین بن علی بیعت بگیر، اگر بیعت کرد، محترم و مکرم باشد و اگر از بیعت سرباز زد، گردن او را بزن. اگر این داستان حقیقی بوده و یزید به دنبال تصفیه حساب شخصی باشد، دیگر نباید به والی مدینه بگوید که در صورت بیعت کردن، حسین را تکریم کن و به او احترام گذار. به علاوه پس از واقعه کربلا که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و اهل بیت آن حضرت به اسارت یزید برآمدند، هنگامی که او اهل بیت را مورد شماتتهای بسیار و آزارهای گوناگون قرار داد، حتی یکجا نیز مشاهده نمی کنید که قضایای ارینب را مطرح نموده باشد و امام حسین را مورد شماتت قرار داده باشد. حتی هنگامی که یزید به امام سجاد (ع) اشکال می نمود ، گفت که پدرت فراموش کرده بود که خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد می دهد، اگر او بیعت می نمود، در نهایت عزت زندگی می نمود. اگر از جانب امام حسین (ع) نیز به این قضیه بنگریم و حتی اگر آنرا صحیح نیز بدانیم، قطعا حضرت بر طبق این داستان به هدف خویش رسیده بود و ارینب را به عقد خویش در آورده بود، پس دیگر چه دلیلی دارد که پس از گذشت ۲۰ سال ، بخواهد برای انتقام جوئی قیام کند؟ و در طول مسیر هنگامی که انگیزه قیام حضرت را مکررا از او می پرسند ، تنها یک جواب دهد که هدف او احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است؟ مجموع این شواهد کاملا برای ما مشخص می کند که این داستان افسانه ای بیش نیست و شبیه هزاران داستان عاشقانه ایست که تخیل عرب در ساختن و پرداختن آنها، تبحری کامل دارد و کتبی نظیر قصص العرب که خود از ناقلان این افسانه است، در صفحات دیگر خود افسانه های عاشقانه دیگری را نیز نقل می کند که همگان بر تخیلی بودن آنها اعتراف دارند. هرچند که انگیزه سازندگان آن قصه، بیان سیادت و بزرگواری امام حسین (ع)، خدعه و نیزنگ بازی معاویه و بی پروائی یزید در عشقبازی بوده است، اما اصل این قضیه، مجعول و ساخته و پرداخته تخیل آنهاست. و حتی اگر نیز بپذیریم که این داستان واقعیت دارد، باز نیز ارتباط آن با کربلا و قیام سیدالشهدا (ع)، وصله ناچسبی است که تنها اگر منطق و عقل را کنار گذاریم می توانیم آنرا بپذیریم.
در نوشتار اول آمده است : نظرتان درباره ی این سخن حسین چیست ؟ ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت. امام سوم شیعیان / کتاب «سفینه البحار و مدینه الحکام و الآثار» صفحه ۱۶۴ نوشته شیخ عباس قمی) پاسخ : در فیس بوک که سیر می کنی، نمونه های فراوانی را می بینی که این روزها به نام حدیث و روایت نقل می شوند تا نشان بدهند اسلام، مکتب خرافی و دین عرب هاست. نمونه زیر، مشتی از خروارهاست که این روزها با ایمیل و اس ام اس دست به دست می شود؛ و در این روزگار ما چه بسیارند ذهن های شکاک و پر تردید درباره دینداری و دل های فراری از دین که دل به این روایات فیس بوکی می بندند. از مدتی پیش حدیثی از امام حسین(ع) در صفحات فیس بوک نقل می شود که مثلا متن حدیث را هم برای مستند و متقن بودنش، اسکن کرده اند تا به شما بگویند مو، لای درز کارشان نمی رود. نوشته اند: ” ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند.روشن است که هر عربی ازهرایرانی بهتر و بالاتر وهرایرانی ازدشمنان ما هم بدتراست.ایرانی هارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد،زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.” حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار، نوشته حاج شیخ عباس قمی، صفحه ۱۶۴.” متن اسکن شده حدیث در فیس بوک که عده ای این روزها برای یکدیگر ایمیل می کنند: نکاتی خیلی ساده درباره ظاهرحدیث
۱- کتاب عربی “سفینه البحار” احادیث انتخاب شده از بحارالانوار است که توسط مرحوم محدث قمی جمع آوری شده است. صفحه ۱۶۴ کتاب مربوط به توضیح لفظ “العجم” است. بگذریم که در این قسمت کتاب روایتی از امام حسین (علیه السلام) وجود ندارد. داخل متن عربی کتاب آمده است:”قال سمعت اباعبدالله”.یعنی” گفت شنیدم از اباعبدالله “، کسانی که اندک آشنایی با روایات داشته باشد، میدانند که مراد از «اباعبدالله» در روایات به صورت مطلق، امام صادق(ع) است، نه امام حسین(ع). پس اول اینکه این حدیث از امام حسین (ع) نیست، اما زیر متن نقل شده در فیس بوک، با فونت نزدیک به متن نوشته اند: “حسین ابن علی، امام سوم شیعیان”
۲- مترجمان فیس بوکی، کل متن عربی بالا را متن اصلی حدیث امام تلقی کرده اند. با وجودی که متن حدیث شنیده شده از امام این است: قال سمعت اباعبدالله: ” نحن قریش و شیعتنا العرب و عدونا العجم” حدیث در اینجا تمام می شود. مابقی، شرح و بیان مولف کتاب است که با کلمه “بیان” یعنی شرح حدیث شروع می شود. که نوشته شده: بیان: “عربی که شیعه ما باشد ممدوح و شایسته است (پس معیار شایستگی، شیعه بودن است) اگر چه عجم و غیر عرب باشد و اما عجم (غیر عربی) که دشمن ما اهل بیت باشد مذموم و ناشایسته است (پس معیار مذموم بودن، دشمنی با اهل بیت است) اگر چه عرب باشد.” ادامه سخن مولف کتاب با کلمه “رای الثانی” آغاز می شود. یعنی نظرخلیفه دوم (عمر) را آورده است: “هنگامی که اسیران عجم وارد مدینه شدند، خلیفه دوم خواست که زنهایشان را بفروشد و مردانشان را بردگان عرب قرار دهد…” اگر دقت کنید بالای کلمه بیان و رای الثانی یک خط سیاه وجود دارد که در متون حدیثی به معنی جداکننده است. داخل تصویر بالا با دایره قرمز رنگ مشخص شده است.
۳- نکته مهم دیگر اینجاست که این حدیث ادامه دارد اما انگار غرض ورزان صلاح ندانسته اند ادامه حدیث را بیاورند.بنابراین در ادامه این متن سخن امیرالمومنین علی(ع) حذف شده است. در ادامه آمده که وقتی علی(ع) این جملات را از عمر شنید، اعتراض کرد و فرمود: ” پیامبر فرموده کریمان هر قومی را احترام کنید، هرچند مخالف با شما باشند. این جماعت عجم حکیمان و کریمان هستند که آغوششان را به روی ما گشوده و اسلام را قبول کردهاند.” اما نکات محتوایی حدیث و سند و منبع آن: از نگاه مولف کتاب:
۱- باز نکته جالب ماجرا اینجاست که اصلا مولف کتاب ” سفینه البحار” این بخش کتاب را درباره فضائل عجم بیان کرده و با بیان این حدیث و قبل و بعد آن، قصد دارد تا در این بخش کتاب، به شرح و توصیف عجم بپردازد. مرحوم شیخ عباس قمی، حتی قبل از نقل حدیث، یک آیه و حدیث را در تایید سخنش در فضیلت عجم نقل می کند: در سوره شعراء آیه ۱۹۸ می فرماید: ” ولو نزلناه على بعض الأعجمین فقرأه علیهم ماکانوا به مؤمنین. “یعنی:”هرگاه ما قرآن را بر بعضى ازعجم(غیرعرب) ها نازل مى کردیم … و ایشان آن را براعراب مى خواندند،(اعراب به دلیل شدت تعصب) به قرآن ایمان نمى آورند. وهمچنین امام صادق(ع) در حدیثی در تفسیر این آیه می فرماید: ” لو نزل القرآن على العجم ما آمنت به العرب ، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم ، فهذه فضیله العجم” یعنی : ” اگر قرآن بر عجم نازل می شد اعراب به آن ایمان نمی آوردند و این قرآن بر اعراب نازل شد و عجم ایمان آوردند و این خود برای عجم فضیلتی است.”
۲- از نظر علمای لغت شناس: اول اینکه اینجا هم اصل حدیث را جعل کرده اند وهم آن را با غرض ورزی ترجمه کرده اند. آنها که عربی نمی فهمند، هر متن عربی را ترجمه ظاهری کلمه به کلمه می کنند. اگر به لغت نامه های عربی مراجعه کنید “العرب” در لغت به معنای ” با فهم و فصاحت و واضح و شفاف سخن گفتن” است. همچنین در زبان عربی واژه “العجم” معانی فراوانی دارد که یکی از آنها ” با ابهام و غیر شفاف سخن گفتن یا چیز گنگ” است. بنابراین معنای سخن امام صادق این است که : “ما بنی هاشم و کسانی که پیرو ما هستند، اهل شفافیت و فهم و فصاحت هستند و دشمنان ما اهل ابهام و گنگی . چرا این تعریف و معنا درست است؟ به واژه های متن عربی دقت کنید: در کلام عربی حدیث بیان نشده : ” العرب شیعتنا و العجم عدونا” بلکه بیان شده “شیعتنا العرب، وعدونا العجم. ” در برگردان فارسی هم می توان تفاوت این دو نوع بیان را فهمید. این دو معنی کاملا با هم تفاوت دارند. در بیان اولی این مطرح می شود که گروه اعراب شیعه هستند و گروه عجم، دشمن اهل بیت که این با متن آیات قرآن و روایات گوناگون تضاد دارد. یعنی اگر در حدیث گفته شده بود “العرب شیعتنا و العجم عدونا” این معنی را می داد، اما حدیث این گونه بیان نشده .بلکه به گونه دوم بیان شده یعنی گفته شیعتنا العرب. یعنی شیعه ما کسی است که اهل فهم و فصاحت و شفافیت است. دوم اینکه معنای “العجم” درلغت عربی بعدها در سیر تاریخی به معنای قوم فارس و ایرانی ها ترجمه شده و یکی از معانی اش در زمان پیامبر و اهل بیت، به هرغیرعربی گفته می شده است. اما هم چنان که در ترجمه فیس بوکی ملاحظه می کنید کلمه عجم به معنای ایرانی ترجمه شده است. سوم اینکه خود مولف کتاب هم در شرح این حدیث اینگونه بیان می کند: “عربی که شیعه ما باشد ممدوح و شایسته است(پس معیار شایستگی، شیعه بودن است) اگر چه عجم و غیر عرب باشد و اما عجم (غیر عربی) که دشمن ما اهل بیت باشد مذموم و ناشایسته است (پس معیار مذموم بودن، دشمنی با اهل بیت است) اگر چه عرب باشد. به طور خلاصه یعنی این که : “شیعیان ما ممدوح و مورد ستایش اندچه عرب باشند چه غیر عرب و دشمنان ما مذموم اند چه غیر عرب باشد و چه عرب” همچنین در ادامه همین حدیث روایات فراوانی در مدح عجم آمده است .حالا این ترجمه صحیح را باترجمه ناقص وسراسر غلط و مغرضانه ای که از این عبارت داده شده مقایسه کنید: “ایرانی هارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت !”
۳- از نگاه علمای علم رجال : مساله ریشه ای تر اینکه در روایات باید سند حدیث بر اساس “علم رجال” بررسی شود. تا همه افراد نقل کننده آن شناخته شده و معتبر باشند. آیت الله خویی در جلد ۴ کتاب “معجم الرجال” صفحه ۹ می گوید که در سند این روایت فردی به نام “سلمه بن خطاب” وجود دارد که علمای رجال او را فردی ضعیف و غیر قابل اعتماد می دانند. علاوه بر این سند این روایت به دلیل فاصله زیاد زمانی بین دو راوی از اتصال برخوردار نیست و از این جهت غیر قابل اعتماد است. پس اصل این حدیث تقطیع دارد و نزد علما رجالی اصلا اعتبار ندارد.
۴- از نگاه مفسران قرآن مساله آخر بررسی محتوای حدیث و تطبیق آن با آیات قرآن است. چون خود پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) فرمودند: “اگر حدیثی از ما مخالف با صریح آیات قرآن و یا سنت قطعی ما باشد آن را نپذیرید و قبول نکنید.” به فرض محال اگر همین ترجمه ظاهری فیس بوکی را هم قبول کنیم، به راحتی می توان گفت که این معنی مخالف با آیه ۱۳ سوره حجرات است که ملاک برتری را فقط تقوی و ایمان قرار داده و تبعیض نژادی و قومی را باطل می داند. در سوره حجرات می خوانیم: “یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ” “اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را اقوام و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.” به راستی بهتر نیست که با اعتقاد به آزاد اندیشی، از اسارت بیماری های قوم پرستی وعقده مندی های ناسیونالیستی بیرون بیاییم و بدون غرض ورزی نسبت به مکتب اسلام و آموزه های راستین و انسان ساز دین روشن، راه زندگی انسانی را بیابیم؟
در پایان توجه شما را به متن زیر جلب میکنم: در ۲۸ ذیالحجه سال ۶۳ هجری قمری ( یعنی ۲ سال پس از واقعه ی کربلا) در شهر مدینه انقلابی علیه دستگاه ظالم یزید به وقوع پیوست، زیرا این انقلاب در راستای عکس العمل به شهادت امام حسین(ع) بود، این واقعه را به دلیل آن که در ریگزارى در اطراف مدینه به نام «حّره» واقع شد و پایگاه لشکر یزید نیز در آن جا بود، آن را در تاریخ به نام «واقعه حرّه» ثبت کردهاند. *آماری از جنایت لشکریان یزید در مدینه جنایت وحشیانه لشکریان یزید در واقعه حرّه که مؤرخان در کتب تاریخی نقل کردهاند، در ادامه میآید:
۱- کشتار هزاران نفر از مردم مدینه مورّخان از جمله «ابن قتیبه دینورى» آمار کشتهشدگان را بیش از ۱۰ هزار نفر اعلام کردهاند که از این تعداد ۸۰ تن از اصحاب پیامبر و ۷۰۰ نفر از مهاجرین و انصار و ۱۰ هزار نفر از تابعان و موالى بودهاند. (الامامه والسیاسه، جلد ۱، صفحه ۲۱۶)
۲- قتل اصحاب رسول خدا(ص) مسعودى مىنویسد: از خاندان ابوطالب دو نفر و از بنىهاشم بیش از ۹۰ نفر و از قریش به همان تعداد و ۴ هزار نفر از مردم دیگر کشته شدند. (مروج الذهب، جلد ۳، صفحه ۸۵٫)
۳- مخفى شدن بزرگان اصحاب ابن کثیر نوشته است: گروهى از بزرگان صحابه مانند جابربن عبدالله و أبوسعید خدرى براى حفظ جانشان به کوه پناه برده و أبوسعید درغارى مخفى شدند. (البدایه والنهایه، جلد ۸، صفحه ۲۴۱)
۴- کشتار حاملان قرآن از مالک بن انس نقل شده است که گفت: در واقعه حرّه هفتصد نفر از قاریان و حافظان قرآن که سه نفر آنان از اصحاب بودند، کشته شدند. (المعرفه والتاریخ، جلد ۳، صفحه ۳۲۵).
۵- آزادى سربازان براى استفاده از زنان به نقل از ابن کثیر و مورّخان دیگر آمده است که؛ سپس مسلم بن عقبه همانگونه که یزید فرمان داده بود، سربازانش را سه روز در شهر مدینه آزاد گذاشت تا به کشتار و غارت و اعمال زشت و شهوت رانى بپردازند. (البدایه والنهایه، جلد ۸، صفحه۲۴۱).
۶- هزار زن باردار از راه غیر مشروع نتیجه این آزادى تجاوز به حریم دختران و زنان مسلمان و هتک عفّت آنان بود که بنا بر نقل مدائنى،هزار زن پس از واقعه حرّه فرزندان نامشروع به دنیاآوردند ،هزار زن از أهالی شهر مدینه بعداز واقعه حرّه بدون این که شوهر داشته باشند وضع حمل کردند. (البدایه والنهایه، جلد ۸، صفحه ۲۴۱). یاقوت حموى مىگوید: سربازان یزید وارد مدینه شدند و اموال را غارت کردند و فرزندانشان را اسیر کردند و زنان براى آنان آزادشدکه دراین جسارت هشتصد زن باردار شده وفرزندان نامشروع به دنیاآوردندکه به آنان فرزندان حَرّه مىگفتند . (معجم البلدان، جلد ۲، صفحه ۲۴۹).
۷- پیمان بردگى مردم مدینه مسعودی مینویسد: مسلم بن عقبه سه روز شهر مدینه را غارت کرد و با بازماندگان از مردم بیعت کرد تا بنده و برده یزید باشند، یعنی نه تنها خود او برده میشد، بلکه پدر و مادرش نیز برده میشدند، فقط دو نفر از این بیعت استثنا شدند یکی امام سجّاد(ع) و دیگری علی بن عبد اللّه بن عباس. (التنبیه والإشراف، مسعودی، صفحه ۲۶۲).