شنبه , 14 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » سکولاريسم و نظريه عرفي شدن دين چيست؟(2)

سکولاريسم و نظريه عرفي شدن دين چيست؟(2)

عوامل و زمينه هاى بروز سكولاريسم در غرب :

هر پديده اجتماعى برخاسته از عامل يا عواملى است كه به پيدايش آن منتهى مى شود. پديده سكولاريسم از اين ضابطه مستثنا نيست و بايد با عوامل پديد آورنده آن آشنا شويم و ما، در ميان عوامل متعدد، به برخى از عوامل مهم آن اشاره مى كنيم:

1- آموزه هاى كتاب مقدس :

كتاب مقدس در طول زمان تحريف شده است و آنچه نقل مى شود مربوط به انجيل كنونى است نه انجيل واقعى كه حضرت مسيح از جانب خدا آورده است . يكى از آموزه هاى كتاب مقدس جدايى حاكميت خدا از حاكميت دنيوى است.طبق آنچه در انجيل كنونى آمده، حضرت مسيح در پاسخ به سؤال پلاطيس مبنى بر اين كه آيا تو پادشاه يهود هستى فرمود: «پادشاهى من از اين جهان نيست اگر پادشاهى من از اين جهان مى بود خدام من جنگ مى كردند تا به يهود تسليم نشوند حال اكنون پادشاهى من از اين جهان نيست. ([7])

و در مورد ديگر مى گويد:

امّا عيسى چون دانست كه مى خواهند بيايند او را به زور پادشاه سازند باز تنها به كوه آمد. ([8])

وهمچنين در مورد ديگر مى گويد:

مال قيصر را به قيصر ادا كنيد و مال خدا را به خدا. ([9])

اين جمله ها كه حاكى از بى اعتنايى عيسى به امور دنيوى است، خود زمينه ساز انديشه جدايى دين از حكومت، يا دين از دنيا گرديد. بالأخص آنگاه كه عوامل ديگر به آن ضميمه گشت.

2- تفسير متفكران و قديسان مسيحى :

يكى ديگر از عوامل زمينه ساز پيدايش سكولاريسم در غرب، آموزه هاى مفسران و قديسان مسيحى است، مثلاً آگوستين قديس (354ـ 430) رأى حواريين را چنين گزارش مى كند«حوارى مسيح به پيروان مسيح اندرز داد كه براى سلامت شاهان و فرماندهان مقتدر دعا كنند».

و باز ([10])در تعبيرى نظريـه دو شهـر خـدا و شهـر دنيـا را مطرح كـرد

كه بـراى هر يك پادشاهى جداگانه در نظر گرفت. ([11])

3- فقدان نظام سياسى و اجتماعى در اناجيل :

عامل سوم براى انديشه جدايى دين و سياست در غرب مسيحى، فقدان يك نظام اجتماعى و سياسى گسترده در انجيل است. اناجيل كنونى نوعى زندگينامه حضرت مسيح است تا آنجا كه دار زدن و زنده شدن او را در پايان انجيل آورده اند. در اين كتاب فقط نصايح و اندرزهايى به چشم مى خورد در حالى كه درباره نظام سياسى و اجتماعى سخنى ندارد. در اين صورت چگونه مى تواند نظام سياسى و اجتماعى را در درون دين قرار دهد و اگر هم روزى كليسا بر جهان حكومت مى كرد بر اساس پايه دين نبود.

لوينان لطفى چنين مى گويد:

مسيح هيچ وقت براى اجتماعات قانون هاى موقتى كه مشتمل بر پاره اى اوامر و نواهى باشد تدوين و تنظيم نفرمود. ([12])

ميلر، مورخ معاصر در اين باره مى گويد:

خداوند مسيح، شريعتى چون شريعت موسى كه در هر امر جزئى نيز تكليفى از براى ما معين كند برقرار نفرموده و قوانينى از براى تقسيم ارث و عقوبت مجريان يا امور ديگر سياسى كه به مقتضيات هر دوره تغيير پذير است، وضع ننموده است. ([13])

4- فساد در دستگاه كليسا :

عامل چهارمى كه در زمينه سازى ظهور سكولاريسم نقش مهمى داشت فساد در دستگاه كليسا بود، يكى از مظاهر آن فروش آمرزش نامه و حراج بهشت از سوى كشيشان بود و معناى آن اين بود كه كسانى كه خود را در برابر خدا گنهكار مى انديشيدند با خريدن آمرزش نامه، از گناه پاك مى گشتند. اين سنت كليسا خشم دانشمندان را برانگيخت و به قول ويل دورانت عامل نارضايتى و شكايتى كه سرانجام چون جرقه اى آتش انقلاب اصلاح دينى را برافروخت فروش آمرزش نامه بود.([14]) اگر مارتين لوتر بر ضدّ كليسا قيام كرد يكى از علل آن، خشم او از اين فروش آمرزش نامه بود. او مى گويد: چرا ما آلمانى ها بايد اجازه بدهيم كه دسترنج ما از راه دزدى و يغما به كيسه پاپ فرو ريزد، ما دزدان را به دار مى كشيم و راهزنان را گردن مى زنيم . حالا چگونه است كه اين هرزه روحى را به حال خود واگذارده ايم. ([15])

گسترش فساد در دستگاه پاپ سبب شد كه گروهى دست به اصلاحاتى بزنند و در رأس آنها مارتين لوتر بود. اين گروه جنبش خود را جنبش اصلاح دينى و پروتستانيسم ناميدند. يكى از نتايج جنبش اصلاح دينى، خصوصى سازى دين و اختصاص قلمرو آن به رابطه انسان با خدا، و حذف دين از صحنه اجتماع بود به طورى كه «لوتر» در آموزه هاى خود چنين مى

گويد:

انجيل در امور دنيوى دخالت نمى كند و با تسبيح نمى توان بر جهان حكومت كرد.

لوتر همچنين مى گفت: «مؤمنين خود كشيش خويشند».

اين عقيده بدان معناست كه هر فرد قادر به درك مبانى و معارف و احكام دينى است و جامعه بى نياز از كليسا و روحانيت و دين شناسان است.

اين جنبش در واقع موجب جدايى دين از سياست شد. ([16])

5- مخالفت با علم و دانش :

مخالفت كليسا با علم و دانش سابقه بس طولانى دارد. آنان هر نوع علم و فنى را كه رنگ غير دينى و غير ارسطويى داشت ممنوع اعلام كرده و دارنده آن را ملحد مى دانستند، و براى جلوگيرى از رسوخ اين فكر تشكيلاتى به نام «انگيزيسيون» پديد آورده بودند كه براى خود داستان هاى مفصلى دارد و كسانى كه بخواهند از برخورد شقاوتمندانه كليسا با ارباب علم و دانش آگاه شوند مى توانند به تاريخ تمدن «ويل دورانت» مراجعه كرده و بخش انگيزيسيون آن را مطالعه نمايند.([17]) و محاكمه گاليله و توبه نامه او از سخن راندن درباره حركت زمين چهره سياه كليسا را در مقاومت با علم و دانش به خوبى نشان مى دهد.

اين نوع برخوردها خشم و نفرت مردم را از رهبران دينى برانگيخته و سبب مى شد كه علم و دانش و امور اجتماعى و سياسى از دست آنها باز پس گرفته شده، و فعاليت كليسا به بخش كوچكى منحصر گردد.

6- علم گرايى بيش از حد :

بازتاب برخورد ناپسند صاحبان كليسا با دانشمندان سبب شد كه اكثريت جامعه به علم و روش علمى گرايش پيدا كنند. و ميزان بازشناسى حقيقت از اوهام، تجربه و آزمايش معرفى گردد. و هر چيزى كه با اين معيار سازگارى و يا قابليت ارزيابى اين معيار را نداشت از دايره شناخت بشرى خارج گردد. و از آنجا كه برخى از آموزه هاى كتاب مقدس با اين روش افراطى در تضاد بود اين مطلب سبب شد كه يك نوع روگردانى از دستگاه كليسا و مبانى عقيدتى آن پديد آيد و احياناً اين نوع روش افراطى به ماترياليسم و مادى گرايى انجاميد كه خود بستر مناسبى بر جدايى دين از مديريت اجتماعى و سياسى گرديد.

اينها يك رشته عوامل و بسترهاى مناسبى بود كه ايده «سكولاريسم» را پديد آورد و زادگاه اين عوامل و تأثيرگذارى آنها مربوط به جهان غرب و آيين كليسا است و هيچ ىك از اين عوامل در آيين اسلام و محيط دينى و علمى اسلامى وجود نداشته، و اكنون نيز ندارد. طبعاً با فقدان چنين بستر، چنين فرزند نامشروعى در شرق اسلامى چشم به جهان نخواهد گشود.

ولى جاى تأسف است كه گروهى اين نتيجه ناپسند را از بستر خود جدا كرده و مى خواهند آن را بر اسلام تحميل كنند. و با برداشت هاى غير صحيح از يك رشته تعاليم دينى ايده «جدايى دين از سياست» از روز نخست، يا به صورت تدريجى را، بر اسلام تحميل مى نمايند آنان تصور مى كنند، كه سياست دينى، نبايد ابزار مردمى در دست داشته باشد، و اگر در نقطه اى مشاهده مى كنند كه اسلام بر آراى مردم تكيه كرده فوراً آن را نشانه «سكولاريزم» معرفى مى كنند.

ادامه دارد:….

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*