شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » سکولاریسم و نظریه عرفی شدن دین چیست؟(۱)

سکولاریسم و نظریه عرفی شدن دین چیست؟(۱)

سکولاریسم و نظریه عرفی شدن دین چیست؟

پاسخ :

درآمد :

* اگر در غرب ایده سکولاریسم پدید آمد، یک رشته عوامل و بسترهاى مناسب، آن را پدید آورد و طبعاً زادگاه این عوامل و تأثیرگذارى آنها مربوط به جهان غرب مسیحى و آیین کلیسا است و هیچ یک از این عوامل در آیین اسلام و محیط دینى و علمى اسلامى وجود نداشته و اکنون نیز وجود ندارد. طبعاً با فقدان چنین بسترى، چنین فرزند نامشروعى در شرق اسلامى چشم به جهان نخواهد گشود. جاى تأسف است که گروهى، این نتیجه نادرست را از بستر خود جدا کرده آن را بر بستر اسلام تحمیل کنند….

* برخى از نظریه پردازان این گروه، تلاش کرده که از گوشه و کنار آموزه هاى فقهى، دلایل به اصطلاح فقهى براى عرفى شدن فقه اقامه کند، امّا این دلایل آن قدر سست و بى پایه است که بیش از آن که عرفى شدن فقه را اثبات کند، دلیل بر ناآگاهى او از فقه و مبانى آن است!

۱- در عصر حاضر که پژوهشهاى دینى از رواج بیشترى در شرق و غرب برخوردار گشته، دو گروه پیشتاز این میدان مى باشند:

الف. گروهى با آشنایى با مفاهیم عالى دین و با عقیده راسخ به حقانیت آن، به پژوهش پرداخته و دیدگاه خود را در چشم اندازهاى مختلف آن، تبیین مى نمایند. انگیزه این گروه، فهم گزاره هاى دینى است، بى آنکه بخواهند از پیش فرضهایى بهره بگیرند و واقعیت دین را در قالب هاى نارساى غربى و یا شرقى بریزند.

کسى مدّعى نیست که این گروه، معصوم و پیراسته از خطا مى باشند، چه بسا ممکن است همین گروه در تشریح گزاره هاى دینى دچار اشتباه شوند، ولى در فضیلت آنها کافى است که قاصد تسخیر قلّه فهم شریعت الهى هستند، هر چند ممکن است در نیمه راه از صعود به آن بازمانند.

ب. گروهى که هرگز ایمان قلبى به دین ندارند امّا از تظاهر به بى ایمانى خوددارى مى کنند، ولى براى نفى دین از مفاهیم دینى بهره مى گیرند و با تحریف حقایق، دین را از محتوا خالى نموده و در نتیجه «ماتریالیسم» دیرینه را در قالب ماتریالیسم جدید، تبلیغ مى کنند، و سرانجام مى کوشند «مادیگرى» را در قالب «سکولاریسم» عرضه کنند، زیرا در شرق اسلامى،از «ماتریالیسم» استقبال جدّى نمى شود، در حالى که «سکولاریسم» تا حدّى براى روشنفکران ناآگاه جاذبه دارد، زیرا ماتریالیسم، الحاد پرور و نافى دین است، و به مادّه، اصالت بخشیده و فرا مادّه را منکر مى شود، و این اندیشه در مذاق شرقى و حتى غربى طعم تلخى دارد در حالى که «سکولاریسم» اصل دین و ماوراء مادّه را در آغاز منکر نمى شود، تنها دایره دین را در ارتباط با خدا خلاصه مى کند، و ماوراء را به دست خود مردم مى سپارد، هر چند سرانجام به «مادیگرى» محض مى رسد.

۲- گروهى با تلاش هاى زیاد مى خواهند ثابت کنند که اسلام نیز مانند مسیحیت غربى(نه مسیحیت واقعى) فقط در امور مربوط به «لاهوت»، سخن گفته و مسائل مربوط به «ناسوت»، را به خود مردم واگذار کرده است و از این جهت باید در تنظیم قوانین، در پرتو چراغ «عقل جمعى» قانون وضع کرد. اینان مدّعى هستند که خواسته اسلام نیز چنین است.این گروه در واقع به خاطر شرم از جامعه و واقعیات محسوس، معتقدند که اسلام در مورد نظام هاى اجتماعى و سیاسى سخن گفته ولى به خاطر پیچیدگى نظام اجتماعى و سیاسى در عصر حاضر، باید با آنها وداع کرد و از عقل جمعى بهره گرفت.

۳- راه صحیح پدید آوردن یک نظام سیاسى این است که نظریه پردازان قبلاً مبناى فکرى آن را با اصول مسلّم علمى پى ریزى کنند، آنگاه به نشر و تبلیغ و تطبیق آن نظام بپردازند، ولى اکنون در عصر ما که سیاست بازى همه چیز را تحت تأثیر قرار داده، رجال سیاسى، نظریه پردازان را به استخدام خود درآورده، و از آنها مى خواهند که براى نظام سیاسى مورد نظرخود، مبناى فلسفى تنظیم کنند، و براى رو بناکه دراندیشه سیاستمداران

هست، زیربنایى دست و پا نمایند.

در گذشته یادآور شدیم که نظریه عرفى شدن فقه یا دین به دو نوع تفسیر شده است. تفسیر یا معناى نخست آن با تمام تفصیلاتش در گذشته مطرح شد، و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و روشن شد که این تفسیر با ماهیت شرایع آسمانى بالأخص آیین خاتم کوچکترین سازگارى ندارد. و نظریه پرداز بدون آگاهى از واقعیت دین چنین تفسیر ناروایى را بر آن تحمیل کرده است.

اکنون وقت آن است که معناى دوم عرفى شدن دین را که همان «سکولاریسم» و تفکیک دین از سیاست یا نادیده گرفتن دین در مدیریت جامعه است مورد بررسى قرار دهیم:

این دو تفسیر هر چند به ظاهر داراى دو کاربرد متفاوت مى باشندولى نتیجه هر دو یکسان و آن قطع ریشه دین در ساختار جامعه است.

نخست به بررسى سیر تاریخى اندیشه سکولاریسم مى پردازیم و یادآور مى شویم که عرفى شدن دین یکى از مراحل سیر این اندیشه غربى مى باشد.توضیح این که سکولاریسم براى خود مراحلى داشته و در هر مرحله اى طرفدارانى:

۱- تفکیک کشیشان از یکدیگر: در این معنا کشیشانى که با مردم ارتباط

داشتند معروف به سکولار، در مقابل کشیشانى که با مردم ارتباط نداشتند

غیر سکولار نامیده مى شدند.

۲- تفکیک دین و سیاست: یکى دیگر از معانى «سکولاریسم» جدایى دین از سیاست است یعنى حاکمیت و تدبیر اداره سیاسى و اجتماعى مردم، باید جداى از نهاد دین صورت گیرد.

۳- تفوق دولت بر کلیسا: در این معناى سکولاریسم، دولت حتى به کلیسا، فرمان مى دهد، و کلیسا را تحت حاکمیت خود درمى آورد.

۴- دگرگونى در معناى دین: در این تفسیر سکولاریسم، باورهاى دینى به صورت غیر عقلانى معرّفى مى شود و آن را به صورت یک احساس و ذوق و سلیقه شخصى تفسیر مى نماید.

۵- طرد دین و آموزه هاى ماوراى طبیعى: در این معناى سکولاریسم، آموزه هاى ماوراى ماده کنار گذاشته مى شود تا بشر به آموزه هاى طبیعى یا عقلانى رو آورد.

وجه اشتراکى که مى توان براى این معانى یا کاربردهاى مختلف اندیشید این است که دین و یا فقه از عرصه مسائل اجتماعى و سیاسى کنار زده مى شود، و هر نوع حکومت و مدیریت و آموزش بر اساس «حذف دین» صورت مى پذیرد. حتى کاربرد اخیر آن نوعى ماتریالیسم جدیدى است که در آستانه انکار خدا و ماوراى طبیعت قرار مى گیرد، امّا از آنجا که ماتریالیسم در جوامع با استقبال خوبى روبرو نمى باشد، آن را به شکل و قالب دیگرى درآورده و نام سکولاریسم را بر آن گذاشته اند، و الاّ اگر معناى سکولاریسم را تحلیل کنیم جز الحاد و نفى دین و ماوراى طبیعت چیز دیگرى نیست و در حقیقت به ماده اصالت بخشیدن و به فراموشى سپردن ماوراى ماده است.

جاى شگفت اینجاست که چنین حقیقتى را به نام دین و آموزه هاى دینى معرفى کنیم و با یک سلسله برداشت هاى غیر واقع بینانه از ساختار سیاسى و اجتماعى اسلام، آن را از اسلام بدانیم. چنانکه در آینده به چنین برداشت هایى اشاره خواهیم نمود.

مفهوم دوم عرفى شدن([۱[) :

در میان کاربردهاى مختلف سکولاریسم، نظریه پردازان عرفى شدن دین، معنا و کاربرد دوم را برگزیده، چنین مى گویند:

«مفهوم دوم عرفى شدن عبارت است از افتراق ساختارى میان ساخت سیاسى، از نهاد دین و به عبارت دیگر، عرفى شدن به این معناست که نهاد دین که در اعصار گذشته داراى کارکردهاى گوناگونى بوده (آموزش و قضاوت و تدوین امور شهر و…) به علت پیجیده شدن مناسبات زندگى اجتماعى و تخصصى شدن نقشها همچون سایر نهادها متمرکز شده و وظایف

خود را واگذار مى کند».([۲[)

اگر بخواهیم این نظریه را به بیان ساده تر بیان کنیم باید بگوییم: دین درگذشته در تمام ابعاد زندگى بشر حاکم بود و برنامه ساختار زندگى بشر را دین تنظیم مى کرد و تمام مدیریت ها زیر نظر آن انجام وظیفه مى کردند. این نوع ساخت سیاسى در اعصار گذشته که زندگى، بسیط و ساده بود، بسیار مفید بود. امّا اکنون که زندگى بشر پیچیده شده و علم و دانش مراحل تکامل یافته اى را در اختیار بشر نهاده است، باید حکومت دین در ساختار زندگى بشر جز در موارد محدودى پایان پذیرد و زمام ساختار سیاسى ومدیریت در اختیار خود انسان قرار گیرد، و دین در رابطه شخصى انسان با خدا محدود شود واین حقیقتى است که طرفداران این نظریه آن را به صورت نظریه دوم عرفى شدن مطرح مى کنند.

یادآورى نکاتى چند :

پیش از آن که نظریه اسلام را در باب سکولاریسم یادآور شویم و یا به تحلیل برخى از برداشت هاى غیر صحیح از نظام سیاسى و اجتماعى اسلام بپردازیم، توجه فرهیختگان را به نکاتى جلب مى کنیم:

۱- طرفداران سکولاریسم تصور مى کنند دین مزاحم سعادت و خوشبختى جامعه است و باید به تدریج زمینه حضور و سلطه آن را از جامعه محو کرد. و لذا اندیشه «سکولاریستى» را گام به گام پیش برده و سرانجام به مرز الحاد و مادیگرایى رسیده اند. در حالى که این گروه باید در آموزه هاى دینى بیندیشند، اگر واقعاً آنها را از جانب خدا مى دانند همه را بپذیرند و امّا اگر از دیدگاه دیگرى به آن مى نگرند باید آموزه هاى دینى را به دو بخش تقسیم کرده و آنچه را که از لحاظ خرد و عقل جمعى، پسندیدند، درتمام عرصه ها حاکم سازند نه این که به یکبارگى بر تمامى آموزه هاى دینى خط بطلان بکشند.

بسیار جفاکارى است که انسان همه آموزه هاى دین را یکدست کنار زند و این حاکى از آن است که این گروه واقع گرا نبوده و دین را مزاحم تلقى مى کنند و تلاش مى نمایند ریشه آن را بزنند و در این مرحله به تدریج پیش مى روند تا با محکومیّت از سوى جامعه مواجه نشوند.

۲- طرفداران این نظریه به عقل جمعى اهمیت به سزایى مى دهند. بهترین عقول جمعى، در سازمان ملل گرد آمده و قریب دویست کشور، عاقل ترین و اندیشمندترین افراد خود را به این مرکز گسیل داشته تا معرف موقعیت کشور باشند.

این عقول جمعى در سال ۲۰۰۳ فرمان امام على(علیه السلام) به مالک اشتر را به عنوان الگو و منشور سیاسى خود برگزیدند، زیرا فهمیدند که نویسنده این فرمان از دیدگاهى فراتر از دیدگاه بشر برخوردار بوده و جز سعادت بشر، خواستار چیز دیگرى نبوده است. بسیار جفا و به دور از عاطفه انسانى است که خود را از این تعالیم محروم سازیم و وبه اصطلاح«آنچه خود داریم از بیگانه تمنا کنیم ».

۳- حکومت دینى به معناى حکومت کلیسا و روحانیون بر مردم نیست که همه مدیریت ها در اختیار عالمان دین قرار گیرد و غیر این صنف تنها نظاره گر مدیریت ها باشند.

بلکه معناى حکومت دینى این است که برنامه زندگى در تمام ابعاد از جانب خدا به وسیله آموزگاران الهى که انبیاء و اولیاء باشند به مردم ابلاغ شده و علماى دین به تشریح و تبیین آن پرداخته و در اختیار همگان قرار داده اند، آنگاه خود مردم به تناسب شرایط حاکم بر آنها، در پرتو این تعالیم دینى، مدیریتى جامع پدید آورند و نظام اجتماعى را ساماندهى کنند و ولایت فقیه در این مورد نظاره گر حکومت برخاسته از دل مردم است که مبادا از برنامه هاى الهى گام فراتر نهند.

در این نظریه، حاکم و مدیر، خود جامعه است و میزان گزینش، ایمان و تقوا و کارآمدى و آگاهى است و در این قسمت تفاوتى بین رجال دین و غیره نیست ولى همگان مکلفند در پرتو قوانین الهى حرکت کنند.

مسلماً این نوع حکومت، جز مردم سالارى دینى چیز دیگر نیست و با حکومت کشیشان صد در صد تفاوت ماهوى دارد. این خود باختگان همه چیزرا از غرب گرفته حتى در تفسیرحکومت دینى الگو را حکومت کشیشان

قرار مى دهند.

۴- قوانین اسلام، که به وسیله قرآن و سنت تبیین شده، گوهرى و صدفى دارد. گوهر قوانین تا روز رستاخیز ثابت و پایدار است زیرا مطابق فطرت و آفرینش انسان است و تا انسان انسان است این قوانین با زندگى او هماهنگ بوده و سعادت آفرین مى باشد. براى نمونه از دعوت به اقامه قسط و عدل، برنامه هاى زناشویى و تشکیل خانواده، و کسب و کار، دفاع از محرومان و مظلومان، جهاد در راه خدا براى برداشتن موانع تا پیام خدا به گوش مردم برسد، مسایل مربوط به تعلیم و تربیت و دهها مسائل دیگر، که گوهر دین را تشکیل مى دهد، و مطابق آفرینش انسان است مى توان نام برد. و لذا دین را چنین تعریف مى کند:

(فأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَهَ اللّه الّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّه ذلِکَ الدِّینُ القَیِّم وَلکِنْ أَکْثَر النّاسِ لا یَعْلَمُون).([۳[)

«رو به آیین راست خدا آر، آیینى که هماهنگ با آفرینش انسان است و او را با فطرت دین آفریده و به خاطر هماهنگى با آفرینش انسان، براى آن دگرگونى نیست و این است آیین استوار و پایدار، هر چند بیشتر مردم از آن آگاه نیستند».

ولى لباس و به تعبیر دیگر صدف دین، تابع شرایط زمان و مکان است و پیچیدگى یا تکامل روابط انسانى، کوچکترین لطمه اى بر گوهر دین واردنمى کند و اگر عنصر زمان و مکان در استنباط احکام مؤثر است مربوط به این بخش از احکام الهى مى باشد نه بخش نخست.

به عنوان نمونه:

۱- اسلام پیوسته عزت و عظمت واستقلال مسلمین را خواهان است و این اصل در هیچ زمان تغییر پذیر نیست چنانکه مى فرماید:(وَللّهِ الْعِزَّه وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنین):([۴]) «عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است».

ولى حفظ این اصل، قالب ها و شکل هاى مختلفى دارد، گاهى به صورت برقرارى روابط با دولت هاى کافر صورت مى پذیرد و گاهى با گسستن روابط. و به تعبیر دیگر گاهى به صورت صلح و مسالمت صورت مى پذیرد و احیاناً به صورت جهاد و دفاع.

۲- اسلام پیوسته خواهان سعادت انسان در سایه تعلیم و تربیت است ولى ابزار تعلیم و تربیت، مقدس نیست. نه قلم نى مقدس است و نه وسایل پیشرفته اى نظیر کامپیوتر، اساس آن را این آیه تشکیل مى دهد: (یَرْفَعِ اللّه الّذینَ آمَنُووالَّذینَ أُوتوا العِلْمَ دَرَجات)([۵]): «خداوند کسانى را که ایمان آورده اند، و کسانى را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمى مى بخشد»، حالا وسیله تحصیل علم چه باشد در اینجا اسلام نظر خاصى ندارد.

۳- این گروه، از عامل اجتهاد و تلاش فقیه براى پیاده کردن احکام بر طبق

لباس ها و صدف هاى زمان غافلند و تصور مى کنند که اسلام یک سلسله احکام ثابت و غیر متغیر دارد که مسلماً در جامعه متغیر کارآمد نخواهد بود، ولى هرگز ثابت را از متغیر، پیوسته را از موقت، گوهر را از صدف جدا نمى سازند، محققان اسلامى در بحث هاى خاتمیت در این زمینه به صورت گسترده سخن گفته اند. ([۶])

ادامه دارد:…..

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*