یکشنبه , 18 خرداد 1404
آخرین مطالب
خانه » دفاع از تشیع، پاسخ جناب آقای اشکان نوروزی به مقاله ی جناب آقای مسائلی (قسمت اول)

دفاع از تشیع، پاسخ جناب آقای اشکان نوروزی به مقاله ی جناب آقای مسائلی (قسمت اول)

بسم الله الرحمن الرحیم

اخیرا جناب مسائلی مقاله ای نوشته اند که با مطالعه مقاله ایشان پی می بریم که ایشان مع الاسف به دنبال وحدت درعقیده است نه فقط وحدت در امور سیاسی, مقاله ایشان در سایت های زیادی منتشر شده است:  خبرگزاری مهر, تی نیوز, پارس تلکس,خبر فارسی, شفقنا و….

واما برویم سراغ مقاله ایشان که با عنوان : (فرقه گرایی هیچ جایگاهی در اندیشه تشیع اصیل ندارد) در سایت ها انتشار داده شده است.

ایشان می گوید:

(( در طول تاریخ اسلام همواره عده ای خواستند به فرقه گرایی در میان مسلمانان دامن بزنند، آنگونه که بااصالت دادن به مذهب خویش, عملا خود را از سایر مسلمین جدا بدارند و یا این که با عنصر تکفیر سایر مسلمانان را از اسلام خارج بدانند))

واقعا جای تعجب دارد از ایشان که سالها در حوزه های علمی درس خوانده اند اما از متون اسلامی یا خبر ندارند یا خبر دارند اما همچون مالک بن انس عمل می کنند, این حرف ایشان فی الواقع یعنی انشعاب دین و مذهب ایرادی ندارد ,ایشان می گوید:

)) عده ای با اصالت دادن مذهب خویش عملا خود را از سایرمسلمین جدا می دارند ))

این حرف از دید منطق یک کودک نیز جاهلانه است ,حق یکی است یا با تشیع یا با سنی ها پس، چه بخواهیم و چه نخواهیم

حق با یکی از این دو است و هر یک از طرفین اصالت را بر مذهب خویش می دانند و خودشان را حق می دانند پس وظیفه خود را انتشار حق می دانند آیا این منطقی نیست؟

مگر اسلام بین این همه ادیان و آیین نیامد و گفت من حقم و اصالت با من است : ان الدین عند الله الاسلام (همانا دین نزد خداوند اسلام است)(آل عمران-19)

و بعد اسلام شدیدتر عمل می کند و می فرماید:

و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین :

و هرکس که دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیان دیدگان خواهد بود. (آل عمران- 85)

جناب مسائلی آیا خداوند با این کلام فرقه سازی کرد یا رد تمام ادیان و مذاهب باطل را کرد ؟

بعد از شهادت پیامبر اسلام منشعب شد, اکنون حق کدام است و باطل کدام؟ آیا حق نباید اصالت خود را بروز بدهد و اعلان عمومی بکند و باطل را رد بکند کاری که قرآن کرد؟ پس این چه منطقی است که به جای اینکه بگوییم با دعوت بحق , نفی و رد فرقه های دیگر می شود, بیاییم برعکس جلوه بدهیم که با اصالت دادن شیعه(حق) فرقه سازی کرده ایم!! والله وتالله که

این حرف اساسش با مغالطه های بی اساس است.

در همین فریقین شیعه و سنی روایت های متعددی است که پیامبر فرمودند بعد از من امتم73 فرقه می شود و تنها یک فرقه ناجی است و بقیه اهل آتش هستند :

به روایات زیر دقت:

مُحَمَدُّ بْنُ يَحْيىَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَدِّ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبوُبٍ عَنْ جَميِلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أبَيِ خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أبَيِ جَعْفَرٍ ع  قاَلَ:

283- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: ضَرَبَ‏ اللَّهُ‏ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ‏ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ‏ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ‏ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا (الزمر: 30) قَالَ أَمَّا الَّذِي فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ فُلَانٌ الْأَوَّلُ يُجْمِعُ الْمُتَفَرِّقُونَ وِلَايَتَهُ وَ هُمْ فِي ذَلِكَ يَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ يَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَأَمَّا رَجُلٌ سَلَمُ رَجُلٍ فَإِنَّهُ الْأَوَّلُ حَقّاً وَ شِيعَتُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْيَهُودَ تَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِ مُوسَى ع عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً مِنْهَا فِرْقَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ سَبْعُونَ فِرْقَةً فِي النَّارِ وَ تَفَرَّقَتِ النَّصَارَى بَعْدَ عِيسَى ع عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا فِي الْجَنَّةِ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ تَفَرَّقَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا ص عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِرْقَةً فِي النَّارِ وَ فِرْقَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ مِنَ الثَّلَاثِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً ثَلَاثَ عَشْرَةَ فِرْقَةً تَنْتَحِلُ وَلَايَتَنَا وَ مَوَدَّتَنَا اثْنَتَا عَشْرَةَ فِرْقَةً مِنْهَا فِي النَّارِ وَ فِرْقَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ سِتُّونَ فِرْقَةً مِنْ سَائِرِ النَّاسِ فِي النَّارِ.« الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص224»

از ابى خالد كابلى ازامام باقر علی السّلام، فرمود: خداوند يك مثلى زده است مردى كه شريكانى بر سر او ستيزه گرند و مرديكه سازگار و سر بفرمان يك مرد است، آيا اين دو يك نمونه اند؟

در تفسير آن فرمود: اما آنكه شريكانى ستيزه بر سر او براه انداختند فلانى نخست بود كه دسته بنديهاى متفرق بولايت او گرد آمدند و با اين حال يك ديگر را هم لعن و نفرين ميكردند و از

هم بى زارى ميجستند و اما آن مرد كه با مردى در سازش و اطاعت بود همان امام بر حق اول بود با شيعيان خودش.

سپس فرمود: راستى يهود پس از موسى هفتاد و يك فرقه شدند، تنها يك فرقه آنها در بهشت است و هفتاد ديگر در دوزخ،

ترسايان پس از عيسى علیه السّلام، هفتاد و دو فرقه شدند يك فرقه آنها در بهشت است و هفتاد و يك فرقه در دوزخ و اين امت پس از پيمبر خود هفتاد و سه تيره شدند كه هفتاد و دو تيره آنها

در دوزخ است و يك فرقه در بهشت است و از اين هفتاد و سه فرقه سيزده فرقه باشند كه تشبث بولايت و دوستى ما خاندان دارند كه دوازده فرقه آنها هم در دوزخ باشند و يك فرقه در بهشت باشند و شصت فرقه هم از مردم ديگر در دوزخند.

سند این روایت صحیح و مسند است و جای هیچ خدشه ای ندارد.

آیا در این روایت فوق که امام باقر علیه السلام اصالت را با شیعه دانست و فرمود کسی که ولایت اهل بیت را ندارد ( و بزرگتر از آن فرمود بقیه بغیر از ما) در آتش هستند فرقه سازی

کردند؟

پس جناب مسائلی بعید است که ندانسته قلم زده باشید و چه بد است که دانسته و بخاطر منفعت دست به قلم شوید البته ان شاءالله از روی تعصب بوده است نه طلب منفعت همچو مالک بن انس. والله العالم.

#####

اما تکفیر کردن نیز ریشه اش قرآن است و قرآن بسیار اهل کتاب و مشرکین و… را تکفیر کرده و نیز در خود روایات بسیار زیاد کسانی که ولایت اهل بیت را ندارند به لسان معصومین تکفیر

شده اند منتهی این تکفیر, تکفیر موضوعی است بنابراین ظاهرشان مسلم و نجس نیستند.

روایت اول:  الکافی جلد 1صفحه183-184

8- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ‏ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا فَهَجَمَتْ‏ ذَاهِبَةً وَ جَائِيَةً يَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّيْلُ بَصُرَتْ بِقَطِيعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِي مَرْبِضِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِي قَطِيعَهُ أَنْكَرَتْ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَيِّرَةً تَطْلُبُ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِي الْحَقِي بِرَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَأَنْتِ تَائِهَةٌ مُتَحَيِّرَةٌ عَنْ رَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَيِّرَةً تَائِهَةً لَا رَاعِيَ لَهَا يُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ يَرُدُّهَا فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَيْعَتَهَا فَأَكَلَهَا وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ يَا مُحَمَّدُ مَنْ‏ أَصْبَحَ‏ مِنْ‏ هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ‏ لَهُ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ‏ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ‏ لا يَقْدِرُونَ‏ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ- ذلِكَ‏ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ.

سند روایت صحیح و مسند است:

بخدا اى محمد! حال كسى كه از جمله اين امت باشد و او را امامى آشكار و عادل از طرف خداى عزّ و جل و نباشد، او گمشده و گمراهست و اگر بر اين حال بميرد، با كفر و نفاق مرده است, این روایت بطور واضح بیان می کند که کسی که امامی عادل از طرف خدا که یعنی ائمه معصومین را بامامت نپذیرد بمرگ کفر مرده است و بد بحال آنکه نه تنها امامی عادل از سوی الله را نپذیرفته بلکه به جای آن دشمن اهل بیت را به امامت برگزیده است و به او علاقه نشان می دهد.

روایت دوم: الکافی جلد 1 صفحه 377

3- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ:

سند روایت صحیح و مسند است

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ جَاهِلِيَّةً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ.

حارث بن مغيره گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم:

پيغمبر فرموده است: هر كه بميرد و پيشوايش را نشناسد بمرگ جاهليت مرده است؟ فرمود: آرى. عرض كردم: جاهليت كامل يا جاهليتى كه امامش را نشناسد فرمود: جاهليت كفر و نفاق و

گمراهى .

از این دست روایات فراوان است و ما فقط نمونه ای از آنها را آوردیم, آیا جناب مسائلی این روایات را ندیده اند؟ آیا می خواهید بگویید معصومین علیهم السلام نیز تکفیری بودند؟ یا

می خواهید بگویید با اصالت به خودشان قصد تفرقه سازی بین مسلمین را داشته اند؟

#####

اما جناب مسائلی در ادامه می گوید:  (اما پیروان جریان اصیل تشیع، اسلام را بر شیعه بودن مقدم داشته و تشیع را فرعی برای اسلام می دانند).

تعجب می کنم از ایشان که خودشان به زبان خودشان دارند فرقه سازی و جدایی وچند مذهب و چند دینی را تایید می کنند، اسلام یکی است ویک راه اما این که 72 فرقه آمدند وبگمراهی افتادند و گمراه کردند مقصر آنها هستند و سزایشان جهنم است وگرنه اسلام همان یک فرقه ناجیه از میان آن 73 فرقه پس از پیامبر است, اسلام حقیقی همان اطعیوالله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم است , و تنها مزیتی که آن 72 فرقه دیگر دارند این است که ظاهرشان مسلم است و نجس نیستند .

#####

اما در ادامه جناب مسائلی از کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 1 صفحه 308 یک کلامی منسوب به امیرالمومنین را ذکر می کند:  «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِکَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِیقِ‏ کَلِمَةِ الْمُسْلِمِینَ، وَ سَفْکِ دِمَائِهِمْ، وَ النَّاسُ حَدِیثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ، وَ الدِّینُ یَمْخَضُ مَخْضَ‏ الْوَطْبِ‏ یُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ، وَ یَعْتِکُهُ‏ أَقَلُّ خُلْف».

(با خود اندیشیدم و دیدم که صبر برتر است از به هم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان چرا که مردم تازه مسلمان بودند و دین بمانند مشکی می ماند که کمترین سستی

آن را تباه و ناتوان ترین مردم آن را وارونه می کرد).

اما ما در جواب جناب مسائلی راجع این روایت می گوییم:

اولا: این شرح نهج البلاغه برای ابن ابی الحدید سنی معتزلی است و همچنین هیچ سندی برای این روایت ارائه نداده است.

دوما:کلمه من تفریق کلمة المسلمین ظاهرا به کلام امیرالمومنین اضافه شده زیرا در هیچ روایت دیگری چنین چیزی نیست و قرینه ای نیز ندارد بلکه قرائن نیز برخلاف این ادعا هستند و

امیرالمومنین علت سکوت را چیز دیگری معرفی کردند:

خطبه 26نهج البلاغه,

فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهمْ عَنِ المَوْتِ، وَأَغْضَيْتُ عَلَي القَذَي، وَشَرِبْتُ عَلَي الشَّجَا، وَصَبَرْتُ عَلَي أَخْذِ الْکَظَمِ، وَعَليْ أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.

نظر كردم جز اهل بيتم يارى برايم نبود، از اينكه آنان را در جنگ نابرابر به دست مرگ سپارم دريغ كردم، پس چشم خاشاك رفته را فرو پوشيدم، زهر غم و غصّه آشاميدم، و بر فرو بردن خشم صبر ورزيدم، و بر حادثه تلخ تر از درخت علقم پايدارى كردم.

از کجای کلمات بالا «من تفریق کلمة المسلمین» فهمیده می شود؟

بلکه برعکس حضرت این سکوت را نه تنها وحدت معرفی نمی کند بلکه به آشامیدن زهر و غم و غصه و همچنین بی یار و یاور بودن تشبیه می کند.

########

جناب مسائلی در مطلب بعدی نامه 62نهج البلاغه را مورد استفاده خود قرار دادند :

اما بعد، خداوند سبحان محمدّ صلىّ اللهّ عليه و آله را ترساننده جهانيان از عذاب فردا، و گواه بر انبياء فرستاد. چون از جهان درگذشت- صلىّ اللهّ عليه و آله- پس از او مسلمانان در رابطه با

خلافت به نزاع برخاستند. به خدا قسم در قلبم نمى افتاد، و بر خاطرم نمى گذشت كه عرب پس از پيامبر صلىّ اللهّ عليه و آله خلافت را از خاندانش بيرون برند، يا آن را بعد از او از من دور

دارند چيزى مرا شگفت زده نكرد مگر شتافتن مردم به جانب فلان كه با او بيعت مى كردند. از مداخله در كار دست نگاه داشتم تا آنكه مشاهده نمودم گروهى از اسلام باز گشته، و مردم را به نابود كردن دين محمدّ صلىّ اللهّ عليه و آله دعوت مى كنند، ترسيدم اگر به يارى اسلام و اهلش برنخيزم رخنه اى در دين ببينم، يا شاهد نابودى آن باشم كه مصيبت آن بر من بزرگتر از

فوت شدن حكومت بر شماست، حكومتى كه متاع دوران كوتاه زندگى است، و همچون سراب از بين مى رود، يا همچون ابر از هم مى پاشد. بنابر اين در ميان آن فتنه ها قيام كردم، تا باطل از بين رفت و نابود شد، و دين به استوارى و استحكام رسيد.

نهج البلاغة / ترجمه انصاريان، متن،ص 309

واما جواب :

اولا: بسیاری از مسلمین مرتد شدند و درصدد بودند خلافت آن موقع که همان اسلام ظاهری بود را نابود کنند و حتی نامی از پیامبر باقی نگذارند بنابراین وظیفه معصوم حفظ اساس اسلام

است با نابودی ظاهر اسلام دیگر عملا اسلامی نمی بود که درکنارش دعوت به ولایت امیرالمومنین بشود,  برای همین حضرت مشورت دادند وگرنه آنچه که از قرائن مشهود است وحدت و قرابتی در کار نبوده و ربطی هم به خاطر تفرقه نیافتادن بین مسلمین ندارد و این تفسیر به رای است.

دوما:  در خطبه شقشقیه معنی صبر امیرالمومنین به فيِ الْعَيْنِ قَذًى وَ فيِ الْحَلْقِ شَجًا (خار در چشم و استخوانی در گلو) معرفی شده پس وحدتی در کار نبوده. اما اینقدر می گویید مشورت داد امیرالمومنین به خلفا و این بخاطر وحدت بوده است بهتره میزان همکاری امیرالمومنین را با خلفا از کتاب علی والخلفاء شیخ نجم الدین عسکری ببینید که ایشان دراین کتاب صفحات 73 تا 97 مجموعا می نویسد ابوبکر در دو سال و سه ماه (27 ماه) دوران خلافتش 14 مورد به امیرالمومنین مراجعه داشت, و همچنین در همین کتاب صفحه ی 333 می نویسد:عمر در بین ده سال و پنج ماه (125ماه) 85مورد به امیرالمومنین مراجعت داشته ودر زمان عثمان در 12سال (144ماه) تنها 8 مورد به امیرالمومنین مراجعت داشته است.

#######

ایشان در ادامه مقاله شان می گوید امام حسن علیه السلام در صلح خویش به معاویه می گوید: و إن معاوية نازعني حقا هو لي فتركته لصلاح الأمة و حقن دمائها (همانا معاویه درباره حقی که مخصوص من است با من به منازعه برخاست, ولی من آن را ترک کرده و به معاویه واگذار کردم زیرا صلاح امت اسلامی و حفظ جان مسلمانان را در این کار دیدم).

((بحارالانوار جلد 44 صفحه 309))

و از کلمه لصلاح الامه که امام حسن علیه السلام فرمودند ایشان وحدت را انتزاع کردند, و اما جواب:

اولا: اگر بخواهیم سیره امثال خود آقای مسائلی را بکار بگیریم می گوییم: اصل این روایت در کتاب تنزيه الأنبياء علم الهدی بدون هیچ سلسله سندی ذکر شده, البته ما مثل جناب مسائلی

نیستیم و دلایل دیگری داریم.

دوما: در کلمه صلاح امت , منظور امام وحدت بین شیعه و سنی نبوده بلکه حضرت بالواقع پی به این بردند که با خیانت سردارانش و الحاق به سپاه معاویه عملا حضرت شکست می خورد و خون هزاران یار وفادار امام از بین می رود و همچنین خون شخص خودشان.

سوما: جناب مسائلی بهتره همه روایات را باهم بخوانند بعد اظهار نظر بکنند, خود امام حسن علیه السلام در روایتی دیگر است که راجع به انگیزه شان از صلح می گویند و علاوه بر این که

اعلام می کنند معاویه و اصحابش کافر است علتشان از صلح را می فرمایند:

« و لو لا ما أتَيْتُ لَما تُرِكَ مِنْ شيعَتِنا على وجْهِ الأرضِ أحَدٌ إلاّ قُتِلَ »:

«اگر این کار را نمی کردم احدی از شیعیان ما بر روی زمین

باقی نمی ماند و همه را می کشتند ».( علل الشرائع جلد یک صفحه 211حدیث دوم.)

اصل روایت::::::::::::

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ دَاوُدَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اللَّيْثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ أَبِي بُكَيْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَلَاءِ الْخَفَّافُ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَقِيصَا قَالَ قُلْتُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ دَاهَنْتَ مُعَاوِيَةَ وَ صَالَحْتَهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَقَّ لَكَ دُونَهُ وَ أَنَّ مُعَاوِيَةَ ضَالٌّ بَاغٍ فَقَالَ يَا أَبَا سَعِيدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي ع قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِي وَ لِأَخِي الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ يَا أَبَا سَعِيدٍ عِلَّةُ مُصَالَحَتِي لِمُعَاوِيَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِبَنِي ضَمْرَةَ وَ بَنِي أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَكَّةَ حِينَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَيْبِيَةِ أُولَئِكَ كُفَّارٌ بِالتَّنْزِيلِ وَ مُعَاوِيَةُ وَ أَصْحَابُهُ كُفَّارٌ بِالتَّأْوِيلِ يَا أَبَا سَعِيدٍ إِذَا كُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَمْ يَجِبْ أَنْ يُسَفَّهَ رَأْيِي فِيمَا أَتَيْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَيْتُهُ مُلْتَبِساً أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى ع فِعْلَهُ لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِكْمَةِ عَلَيْهِ حَتَّى أَخْبَرَهُ فَرَضِيَ هَكَذَا أَنَا سَخِطْتُمْ عَلَيَّ بِجَهْلِكُمْ بِوَجْهِ الْحِكْمَةِ فِيهِ وَ لَوْ لَا مَا أَتَيْتُ لَمَا تُرِكَ مِنْ شِيعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِل‏

على بن احمد بن محمدّ رحمة اللهَّ عليه از محمدّ بن موسى بن داود دقاّق از حسن بن احمد بن ليثاز محمدّ بن حميد، از يحيى بن ابى بكر از ابو العلا خفاف، از ابى سعيد عقيصا نقل كرده كه وى

گفت:  محضر مبارك حسن بن على بن ابى طالب عرضكردم: اى فرزند رسول خدا براى چه با معاويه مداهنه و صلح نموديد و حال آن كه مى دانستيد حقّ مال شما است نه مال او و نيز

مى دانستيد كه معاويه گمراه و ستمگر است؟حضرت فرمودند: آيا بعد از پدرم عليه السّلام من حجّت خدا بر مردم و امام ايشان نيستم؟عرضه داشتم: چرا؟ فرمود: آيا مگر من نه آن كسى هستم كه رسول خدا صلىّ اللهَّ عليه و آله در باره من و برادرم فرمودند: حسن و حسين دو امام بوده چه قيام كرده و چه بنشينند؟عرضكردم: آرى همين طور است.

فرمود: پس من امام بوده چه قيام كنم و چه بنشينم، اى ابا سعيد به همان علتّى كه پيامبر خدا صلىّ اللهَّ عليه و آله با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مكّه هنگام برگشت از حديبيهّ صلح

فرمودند من نيز با معاويه صلح نموده ام، آنها كه رسول خدا صلىّ اللهَّ عليه و آله با ايشان صلح فرمود بنصّ كتاب كافر بودند و معاويه و اصحابش به مقتضاى تأويل قرآن كافر مى باشند،

اى ابا سعيد وقتى من امام از جانب خدا بودم نبايد رأى مرا تخطئه كنى و عملى را كه انجام داده ام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد مى بايد بپذيرى اگر چه حكمت كردار من بر تو مخفى و مشتبه باشد، مگر نمى بينى جناب خضر عليه السّلام وقتى كشتى راشكافت و جوان را كشت و ديوار را تعمير كرد و بپا داشت موسى به غضب آمد و از كردارش سخت برآشفت، جهت غضبناك شدن موسى اين بود كه حكمت عمل خضر بر او مخفى بود تا آن كه خضر عليه السّلام آن را بازگو كرد و موسى راضى گشت، عمل و كردار من نيز همين طور مى باشد يعنى از عمل و فعل من خرسند نبوده بلكه غضبناك هستند زيرا حكمت آن بر شما پنهان مى باشد و آن اين است كه اگر من غير از اين مى نمودم يك نفر از شيعيان ما روى زمين باقى نمى ماند مگر آن كه او را مى كشتند.

جالب اینجا است که امام علیه السلام این صلح را تشبیه به صلح پیامبر با اهل مکه می کند, نکند جناب مسائلی می خواهد بگوید پیامبر با اهل مکه وحدت کردند؟

########

اما در ادامه جناب مسائلی دستاویزی دیگر برای ادعای خود می آورد و آن استناد به احادیثی است که سفارش به نماز خواندن در پشت سر سنی ها و حضور در مساجدشان است, و ما در

جواب می گوییم:

این قبیل روایات برای شرایط تقیه است نه وحدت و همدلی با سنی ها زیرا طبق روایاتی دیگر نماز خواندن حتی نزد کسی که محب امیرالمومنین است اما از دشمنش برائت نمی جوید جایز نیست :

وَ- عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع رَجُلٌ يُحِبُّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ لَا يَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ يَقُولُ هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّنْ خَالَفَهُ فَقَالَ هَذَا مِخْلَطٌ وَ هُوَ عَدُوٌّ لَا تُصَلِّ خَلْفَهُ وَ لَا كَرَامَةَ إِلَّا أَنْ تَتَّقِيَهُ.

تهذیب الاحکام جلد 3 صفحه 28 حدیث 9 این روایت صحیح السند و مسند است

اسماعيل جعفى به امام باقر عليه السّلام عرضكرد: شخصى امير المؤمنين عليه السّلام را دوست ميدارد ولى از دشمنان او نيز بيزارى و تبرىّ نمى جويد و ميگويد: البتهّ امير المؤمنين عليه السّلام نزد من محبوبتر از آن كسانى است كه با آن حضرت ( در مسأله خلافت) بمخالفت برخاستند، چنين شخصى از نظر شما چگونه است ( آيا مى توان پشت سر او نماز خواند؟) آن حضرت در پاسخ فرمود: چنين كسى دشمن آن حضرت است و پشت سر او نماز مكن، و هيچ كرامتى هم ندارد

كه راه به نجات برد، مگر اينكه از روى تقيهّ پشت سر او نماز كنى.

علاوه بر این روایت روایتی دیگر است که نشان می دهد کسی که ولایت امیرالمومنین را نداشته باشد نماز و زنای او یکسان است:

سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا الْأَمْرَ صَلَّى أَمْ صَامَ.

كسى كه با اين امر (ولايت على عليه السّلام) مخالف باشد يكسان است، خواه نماز بگذارد خواه زنا كند) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص،ص211)

آیا اکنون نماز خواندن پشت چنین فردی صحیح است الا در زمان تقیه و ترس از جان و مال و ناموس؟ پس در حالت عادی بهیچ وجه نیاز به نماز خواندن پشت سنی نیست وآن روایات بهیچ وجه به وحدت و یکپارچگی امت ربطی ندارد بلکه در روایات داریم که حضرات می گفتند نماز واقعی پشت سنی ها نخونید بنده چند نمونه از این روایات را می آورم:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي رَجُلٌ جَارُ مَسْجِدٍ لِقَوْمِي فَإِذَا أَنَا لَمْ أُصَلِّ مَعَهُمْ وَقَعُوا فِيَّ وَ قَالُوا هُوَ هَكَذَا وَ هَكَذَا فَقَالَ أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَاكَ لَقَدْ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ يُجِبْهُ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ فَلَا صَلَاةَ لَهُ فَخَرَجَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ لَا تَدَعِ الصَّلَاةَ مَعَهُمْ وَ خَلْفَ كُلِّ إِمَامٍ فَلَمَّا خَرَجَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَبُرَ عَلَيَّ قَوْلُكَ لِهَذَا الرَّجُلِ حِينَ اسْتَفْتَاكَ فَإِنْ لَمْ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ قَالَ فَضَحِكَ ع ثُمَّ قَالَ مَا أَرَاكَ بَعْدُ إِلَّا هَاهُنَا يَا زُرَارَةُ فَأَيَّةَ عِلَّةٍ تُرِيدُ أَعْظَمَ مِنْ أَنَّهُ لَا يُؤْتَمُّ بِهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ أَ مَا تَرَانِي قُلْتُ صَلُّوا فِي مَسَاجِدِكُمْ وَ صَلُّوا مَعَ أَئِمَّتِكُمْ.(الکافی جلد 3 صفحه 372 حدیث 5 سند این روایت صحیح و مسند است.

زرارة بن اعين گويد: روزى نزد امام باقر عليه السّلام نشسته بودم، در اين وقت مردى بر آن حضرت وارد گرديد، گفت: فدايت گردم من مردى در همسايگى مسجد گروهى هستم چون در نماز جماعت با آنان شركت نمى‏كنم، بدگويى و سرزنشم مى‏كنند و مى‏گويند: فلانى چنين و چنان است.

امام باقر عليه السّلام فرمود: امّا اين را كه گفتى [بدان كه‏] امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «هر كس صداى اذان نماز را بشنود و بدون عذرى اجابت نكند، نماز [كامل و با فضيلتى‏] ندارد. نماز را پشت سرشان و پشت سر هر امامى، ترك نكنيد».

چون آن مرد بيرون رفت به امام گفتم: فدايت گردم! جوابى كه به استفتاى اين مرد دادى، براى من سنگين [و غير قابل قبول‏] است! پس اگر امامان آنها مؤمن نباشند آيا باز حكم همين است كه فرموديد؟

آن حضرت خنديد و فرمود: اى زرارة! بعد از اين تو را جز اينجا نبينم. كدام عذرى بزرگتر از اين است كه آن امام شايسته امامت نباشد؟

در این روایت امام بخاطر حفظ جان مرد سائل و عدم تهمت به او توسط مسجدی های سنی, تهمت های مختلف آنها به او مانند اینکه بگویند:شیعه نماز نمی خواند شیعه های جعفر بن محمد

اینگونه اند و… امام او را امر به خواندن نماز با آنها می کند اما این حرف از روی تقیه بوده چرا که پس خروج آن مرد امام فرمود پشت سر اونها نماز نخوانید و در ادامه فرمود کدام عذر بزرگتر از این است که آن امام شایسته امامت نباشد.

واما روایت بعدی:

أَحْمَدُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع كَيْفَ تَصْنَعُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ قَالَ كَيْفَ تَصْنَعُ أَنْتَ قُلْتُ أُصَلِّي فِي مَنْزِلِي ثُمَّ أَخْرُجُ فَأُصَلِّي مَعَهُمْ قَالَ كَذَلِكَ أَصْنَعُ أَنَا.

در این روایت ابی بکر حضرمی به امام باقر می گوید جمعه چه میکنی و امام می فرماید شما جمعه چه میکنی ؟, ابی بکر می گوید من نماز را تو خونم می خونم و بعد خارج می شوم بااونها(سنی ها) نماز می خوانم, امام باقر می فرماید من نیز همچنین می کنم.(تهذیب الاحکام جلد 3 صفحه 246 حدیث 5)

در این روایت که از لحاظ سندی صحیح و مسند است ذکر شده که امام قائل به نماز خواندن پشت اونها نبوده بلکه نمازش را در خانه اش می خوانده و من باب تقیه با آنها نیز نماز می خواندند.

روایت بعدی:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ‏ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ إِنِّي أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ وَ قَدْ صَلَّيْتُ فَأُصَلِّي مَعَهُمْ فَلَا أَحْتَسِبُ بِتِلْكَ الصَّلَاةِ قَالَ لَا بَأْسَ وَ أَمَّا أَنَا فَأُصَلِّي مَعَهُمْ وَ أُرِيهِمْ أَنِّي أَسْجُدُ وَ مَا أَسْجُدُ.

روایت بالا که در کتاب تهذیب الاحکام جلد 3 صفحه 270 حدیث 94بود نیز صحیح و مسند است ودلالت بر این دارد امام صادق علیه السلام نماز واقعی پشت سنی ها نمی خواندند.

روایت بعدی:

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ نَاصِحٍ الْمُؤَذِّنِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أُصَلِّي فِي الْبَيْتِ وَ أَخْرُجُ إِلَيْهِمْ قَالَ اجْعَلْهَا نَافِلَةً وَ لَا تُكَبِّرْ مَعَهُمْ فَتَدْخُلَ مَعَهُمْ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّ مِفْتَاحَ الصَّلَاةِ التَّكْبِيرُ.

در این روایت امام صادق علیه السلام اشاره می کنند که من نماز را در خانه ام می خوانم وسپس خارج می شوم به سوی آنها(سنی ها) و در ادامه می فرمایند با اونها که هستی برای خودت نیت نافله بکن یا وقتی باهاشون می خواهی نماز بخونی تکبیر نگو زیرا تکبیر کلید اصلی ورود به نماز است این روایت نیز حدیث شماره 95 همان منبع حدیث قبل است و سلسله حدیث تا ابن مغیره امامی ثقه و جلیل هستند اما ناصح المؤذن مجهول است اما مجهول بودن او ضربه ای به روایت نمی زند زیرا عبدلله بن مغیره از اصحاب اجماع است و در روایاتی که سلسله رواتش تا اصحاب اجماع ثقه و امامی باشند از اصحاب اجماع تا امام اگر راوی مجهولی باشد ضربه ای بسند روایت نخواهد خورد.

بنابراین با این روایاتی که عرضکردیم هیچ عقل سلیمی قبول نخواهد کرد که نماز خواندن پشت سنی ها بخاطر وحدت و همدلی میان مسلمانان بوده باشد.

ادامه دارد…

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*