بسم الله الرحمن الرحیم
اخیرا جناب مسائلی مقاله ای نوشته اند که با مطالعه مقاله ایشان پی می بریم که ایشان مع الاسف به دنبال وحدت درعقیده است نه فقط وحدت در امور سیاسی, مقاله ایشان در سایت های زیادی منتشر شده است: خبرگزاری مهر, تی نیوز, پارس تلکس,خبر فارسی, شفقنا و….
واما برویم سراغ مقاله ایشان که با عنوان : (فرقه گرایی هیچ جایگاهی در اندیشه تشیع اصیل ندارد) در سایت ها انتشار داده شده است.
ایشان می گوید:
(( در طول تاریخ اسلام همواره عده ای خواستند به فرقه گرایی در میان مسلمانان دامن بزنند، آنگونه که بااصالت دادن به مذهب خویش, عملا خود را از سایر مسلمین جدا بدارند و یا این که با عنصر تکفیر سایر مسلمانان را از اسلام خارج بدانند))
واقعا جای تعجب دارد از ایشان که سالها در حوزه های علمی درس خوانده اند اما از متون اسلامی یا خبر ندارند یا خبر دارند اما همچون مالک بن انس عمل می کنند, این حرف ایشان فی الواقع یعنی انشعاب دین و مذهب ایرادی ندارد ,ایشان می گوید:
)) عده ای با اصالت دادن مذهب خویش عملا خود را از سایرمسلمین جدا می دارند ))
این حرف از دید منطق یک کودک نیز جاهلانه است ,حق یکی است یا با تشیع یا با سنی ها پس، چه بخواهیم و چه نخواهیم
حق با یکی از این دو است و هر یک از طرفین اصالت را بر مذهب خویش می دانند و خودشان را حق می دانند پس وظیفه خود را انتشار حق می دانند آیا این منطقی نیست؟
مگر اسلام بین این همه ادیان و آیین نیامد و گفت من حقم و اصالت با من است : ان الدین عند الله الاسلام (همانا دین نزد خداوند اسلام است)(آل عمران-۱۹)
و بعد اسلام شدیدتر عمل می کند و می فرماید:
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخره من الخاسرین :
و هرکس که دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیان دیدگان خواهد بود. (آل عمران- ۸۵)
جناب مسائلی آیا خداوند با این کلام فرقه سازی کرد یا رد تمام ادیان و مذاهب باطل را کرد ؟
بعد از شهادت پیامبر اسلام منشعب شد, اکنون حق کدام است و باطل کدام؟ آیا حق نباید اصالت خود را بروز بدهد و اعلان عمومی بکند و باطل را رد بکند کاری که قرآن کرد؟ پس این چه منطقی است که به جای اینکه بگوییم با دعوت بحق , نفی و رد فرقه های دیگر می شود, بیاییم برعکس جلوه بدهیم که با اصالت دادن شیعه(حق) فرقه سازی کرده ایم!! والله وتالله که
این حرف اساسش با مغالطه های بی اساس است.
در همین فریقین شیعه و سنی روایت های متعددی است که پیامبر فرمودند بعد از من امتم۷۳ فرقه می شود و تنها یک فرقه ناجی است و بقیه اهل آتش هستند :
به روایات زیر دقت:
مُحَمَدُّ بْنُ یَحْیىَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَدِّ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبوُبٍ عَنْ جَمیِلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أبَیِ خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ عَنْ أبَیِ جَعْفَرٍ ع قاَلَ:
۲۸۳- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا (الزمر: ۳۰) قَالَ أَمَّا الَّذِی فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ فُلَانٌ الْأَوَّلُ یُجْمِعُ الْمُتَفَرِّقُونَ وِلَایَتَهُ وَ هُمْ فِی ذَلِکَ یَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَأَمَّا رَجُلٌ سَلَمُ رَجُلٍ فَإِنَّهُ الْأَوَّلُ حَقّاً وَ شِیعَتُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْیَهُودَ تَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِ مُوسَى ع عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً مِنْهَا فِرْقَهٌ فِی الْجَنَّهِ وَ سَبْعُونَ فِرْقَهً فِی النَّارِ وَ تَفَرَّقَتِ النَّصَارَى بَعْدَ عِیسَى ع عَلَى اثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً فِرْقَهٌ مِنْهَا فِی الْجَنَّهِ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ تَفَرَّقَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ بَعْدَ نَبِیِّهَا ص عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِرْقَهً فِی النَّارِ وَ فِرْقَهٌ فِی الْجَنَّهِ وَ مِنَ الثَّلَاثِ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً ثَلَاثَ عَشْرَهَ فِرْقَهً تَنْتَحِلُ وَلَایَتَنَا وَ مَوَدَّتَنَا اثْنَتَا عَشْرَهَ فِرْقَهً مِنْهَا فِی النَّارِ وَ فِرْقَهٌ فِی الْجَنَّهِ وَ سِتُّونَ فِرْقَهً مِنْ سَائِرِ النَّاسِ فِی النَّارِ.« الکافی (ط – الإسلامیه) ؛ ج۸ ؛ ص۲۲۴»
از ابى خالد کابلى ازامام باقر علی السّلام، فرمود: خداوند یک مثلى زده است مردى که شریکانى بر سر او ستیزه گرند و مردیکه سازگار و سر بفرمان یک مرد است، آیا این دو یک نمونه اند؟
در تفسیر آن فرمود: اما آنکه شریکانى ستیزه بر سر او براه انداختند فلانى نخست بود که دسته بندیهاى متفرق بولایت او گرد آمدند و با این حال یک دیگر را هم لعن و نفرین میکردند و از
هم بى زارى میجستند و اما آن مرد که با مردى در سازش و اطاعت بود همان امام بر حق اول بود با شیعیان خودش.
سپس فرمود: راستى یهود پس از موسى هفتاد و یک فرقه شدند، تنها یک فرقه آنها در بهشت است و هفتاد دیگر در دوزخ،
ترسایان پس از عیسى علیه السّلام، هفتاد و دو فرقه شدند یک فرقه آنها در بهشت است و هفتاد و یک فرقه در دوزخ و این امت پس از پیمبر خود هفتاد و سه تیره شدند که هفتاد و دو تیره آنها
در دوزخ است و یک فرقه در بهشت است و از این هفتاد و سه فرقه سیزده فرقه باشند که تشبث بولایت و دوستى ما خاندان دارند که دوازده فرقه آنها هم در دوزخ باشند و یک فرقه در بهشت باشند و شصت فرقه هم از مردم دیگر در دوزخند.
سند این روایت صحیح و مسند است و جای هیچ خدشه ای ندارد.
آیا در این روایت فوق که امام باقر علیه السلام اصالت را با شیعه دانست و فرمود کسی که ولایت اهل بیت را ندارد ( و بزرگتر از آن فرمود بقیه بغیر از ما) در آتش هستند فرقه سازی
کردند؟
پس جناب مسائلی بعید است که ندانسته قلم زده باشید و چه بد است که دانسته و بخاطر منفعت دست به قلم شوید البته ان شاءالله از روی تعصب بوده است نه طلب منفعت همچو مالک بن انس. والله العالم.
#####
اما تکفیر کردن نیز ریشه اش قرآن است و قرآن بسیار اهل کتاب و مشرکین و… را تکفیر کرده و نیز در خود روایات بسیار زیاد کسانی که ولایت اهل بیت را ندارند به لسان معصومین تکفیر
شده اند منتهی این تکفیر, تکفیر موضوعی است بنابراین ظاهرشان مسلم و نجس نیستند.
روایت اول: الکافی جلد ۱صفحه۱۸۳-۱۸۴
۸- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ کُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَهٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاهٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا فَهَجَمَتْ ذَاهِبَهً وَ جَائِیَهً یَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّیْلُ بَصُرَتْ بِقَطِیعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِیهَا فَحَنَّتْ إِلَیْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِی مَرْبِضِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِی قَطِیعَهُ أَنْکَرَتْ رَاعِیَهَا وَ قَطِیعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَیِّرَهً تَطْلُبُ رَاعِیَهَا وَ قَطِیعَهَا فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِیهَا فَحَنَّتْ إِلَیْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِی الْحَقِی بِرَاعِیکِ وَ قَطِیعِکِ فَأَنْتِ تَائِهَهٌ مُتَحَیِّرَهٌ عَنْ رَاعِیکِ وَ قَطِیعِکِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَهً مُتَحَیِّرَهً تَائِهَهً لَا رَاعِیَ لَهَا یُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ یَرُدُّهَا فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَیْعَتَهَا فَأَکَلَهَا وَ کَذَلِکَ وَ اللَّهِ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَهِ مَاتَ مِیتَهَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ یَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّهَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِینِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ- ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ.
سند روایت صحیح و مسند است:
بخدا اى محمد! حال کسى که از جمله این امت باشد و او را امامى آشکار و عادل از طرف خداى عزّ و جل و نباشد، او گمشده و گمراهست و اگر بر این حال بمیرد، با کفر و نفاق مرده است, این روایت بطور واضح بیان می کند که کسی که امامی عادل از طرف خدا که یعنی ائمه معصومین را بامامت نپذیرد بمرگ کفر مرده است و بد بحال آنکه نه تنها امامی عادل از سوی الله را نپذیرفته بلکه به جای آن دشمن اهل بیت را به امامت برگزیده است و به او علاقه نشان می دهد.
روایت دوم: الکافی جلد ۱ صفحه ۳۷۷
۳- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَهِ قَالَ:
سند روایت صحیح و مسند است
قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ جَاهِلِیَّهً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِیَّهً لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِیَّهَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ.
حارث بن مغیره گوید: بامام صادق علیه السلام عرضکردم:
پیغمبر فرموده است: هر که بمیرد و پیشوایش را نشناسد بمرگ جاهلیت مرده است؟ فرمود: آرى. عرض کردم: جاهلیت کامل یا جاهلیتى که امامش را نشناسد فرمود: جاهلیت کفر و نفاق و
گمراهى .
از این دست روایات فراوان است و ما فقط نمونه ای از آنها را آوردیم, آیا جناب مسائلی این روایات را ندیده اند؟ آیا می خواهید بگویید معصومین علیهم السلام نیز تکفیری بودند؟ یا
می خواهید بگویید با اصالت به خودشان قصد تفرقه سازی بین مسلمین را داشته اند؟
#####
اما جناب مسائلی در ادامه می گوید: (اما پیروان جریان اصیل تشیع، اسلام را بر شیعه بودن مقدم داشته و تشیع را فرعی برای اسلام می دانند).
تعجب می کنم از ایشان که خودشان به زبان خودشان دارند فرقه سازی و جدایی وچند مذهب و چند دینی را تایید می کنند، اسلام یکی است ویک راه اما این که ۷۲ فرقه آمدند وبگمراهی افتادند و گمراه کردند مقصر آنها هستند و سزایشان جهنم است وگرنه اسلام همان یک فرقه ناجیه از میان آن ۷۳ فرقه پس از پیامبر است, اسلام حقیقی همان اطعیوالله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم است , و تنها مزیتی که آن ۷۲ فرقه دیگر دارند این است که ظاهرشان مسلم است و نجس نیستند .
#####
اما در ادامه جناب مسائلی از کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد ۱ صفحه ۳۰۸ یک کلامی منسوب به امیرالمومنین را ذکر می کند: «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِکَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِیقِ کَلِمَهِ الْمُسْلِمِینَ، وَ سَفْکِ دِمَائِهِمْ، وَ النَّاسُ حَدِیثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ، وَ الدِّینُ یَمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ یُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ، وَ یَعْتِکُهُ أَقَلُّ خُلْف».
(با خود اندیشیدم و دیدم که صبر برتر است از به هم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان چرا که مردم تازه مسلمان بودند و دین بمانند مشکی می ماند که کمترین سستی
آن را تباه و ناتوان ترین مردم آن را وارونه می کرد).
اما ما در جواب جناب مسائلی راجع این روایت می گوییم:
اولا: این شرح نهج البلاغه برای ابن ابی الحدید سنی معتزلی است و همچنین هیچ سندی برای این روایت ارائه نداده است.
دوما:کلمه من تفریق کلمه المسلمین ظاهرا به کلام امیرالمومنین اضافه شده زیرا در هیچ روایت دیگری چنین چیزی نیست و قرینه ای نیز ندارد بلکه قرائن نیز برخلاف این ادعا هستند و
امیرالمومنین علت سکوت را چیز دیگری معرفی کردند:
خطبه ۲۶نهج البلاغه,
فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی مُعِینٌ إِلاَّ أَهْلُ بَیْتِی، فَضَنِنْتُ بِهمْ عَنِ المَوْتِ، وَأَغْضَیْتُ عَلَی القَذَی، وَشَرِبْتُ عَلَی الشَّجَا، وَصَبَرْتُ عَلَی أَخْذِ الْکَظَمِ، وَعَلیْ أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.
نظر کردم جز اهل بیتم یارى برایم نبود، از اینکه آنان را در جنگ نابرابر به دست مرگ سپارم دریغ کردم، پس چشم خاشاک رفته را فرو پوشیدم، زهر غم و غصّه آشامیدم، و بر فرو بردن خشم صبر ورزیدم، و بر حادثه تلخ تر از درخت علقم پایدارى کردم.
از کجای کلمات بالا «من تفریق کلمه المسلمین» فهمیده می شود؟
بلکه برعکس حضرت این سکوت را نه تنها وحدت معرفی نمی کند بلکه به آشامیدن زهر و غم و غصه و همچنین بی یار و یاور بودن تشبیه می کند.
########
جناب مسائلی در مطلب بعدی نامه ۶۲نهج البلاغه را مورد استفاده خود قرار دادند :
اما بعد، خداوند سبحان محمدّ صلىّ اللهّ علیه و آله را ترساننده جهانیان از عذاب فردا، و گواه بر انبیاء فرستاد. چون از جهان درگذشت- صلىّ اللهّ علیه و آله- پس از او مسلمانان در رابطه با
خلافت به نزاع برخاستند. به خدا قسم در قلبم نمى افتاد، و بر خاطرم نمى گذشت که عرب پس از پیامبر صلىّ اللهّ علیه و آله خلافت را از خاندانش بیرون برند، یا آن را بعد از او از من دور
دارند چیزى مرا شگفت زده نکرد مگر شتافتن مردم به جانب فلان که با او بیعت مى کردند. از مداخله در کار دست نگاه داشتم تا آنکه مشاهده نمودم گروهى از اسلام باز گشته، و مردم را به نابود کردن دین محمدّ صلىّ اللهّ علیه و آله دعوت مى کنند، ترسیدم اگر به یارى اسلام و اهلش برنخیزم رخنه اى در دین ببینم، یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من بزرگتر از
فوت شدن حکومت بر شماست، حکومتى که متاع دوران کوتاه زندگى است، و همچون سراب از بین مى رود، یا همچون ابر از هم مى پاشد. بنابر این در میان آن فتنه ها قیام کردم، تا باطل از بین رفت و نابود شد، و دین به استوارى و استحکام رسید.
نهج البلاغه / ترجمه انصاریان، متن،ص ۳۰۹
واما جواب :
اولا: بسیاری از مسلمین مرتد شدند و درصدد بودند خلافت آن موقع که همان اسلام ظاهری بود را نابود کنند و حتی نامی از پیامبر باقی نگذارند بنابراین وظیفه معصوم حفظ اساس اسلام
است با نابودی ظاهر اسلام دیگر عملا اسلامی نمی بود که درکنارش دعوت به ولایت امیرالمومنین بشود, برای همین حضرت مشورت دادند وگرنه آنچه که از قرائن مشهود است وحدت و قرابتی در کار نبوده و ربطی هم به خاطر تفرقه نیافتادن بین مسلمین ندارد و این تفسیر به رای است.
دوما: در خطبه شقشقیه معنی صبر امیرالمومنین به فیِ الْعَیْنِ قَذًى وَ فیِ الْحَلْقِ شَجًا (خار در چشم و استخوانی در گلو) معرفی شده پس وحدتی در کار نبوده. اما اینقدر می گویید مشورت داد امیرالمومنین به خلفا و این بخاطر وحدت بوده است بهتره میزان همکاری امیرالمومنین را با خلفا از کتاب علی والخلفاء شیخ نجم الدین عسکری ببینید که ایشان دراین کتاب صفحات ۷۳ تا ۹۷ مجموعا می نویسد ابوبکر در دو سال و سه ماه (۲۷ ماه) دوران خلافتش ۱۴ مورد به امیرالمومنین مراجعه داشت, و همچنین در همین کتاب صفحه ی ۳۳۳ می نویسد:عمر در بین ده سال و پنج ماه (۱۲۵ماه) ۸۵مورد به امیرالمومنین مراجعت داشته ودر زمان عثمان در ۱۲سال (۱۴۴ماه) تنها ۸ مورد به امیرالمومنین مراجعت داشته است.
#######
ایشان در ادامه مقاله شان می گوید امام حسن علیه السلام در صلح خویش به معاویه می گوید: و إن معاویه نازعنی حقا هو لی فترکته لصلاح الأمه و حقن دمائها (همانا معاویه درباره حقی که مخصوص من است با من به منازعه برخاست, ولی من آن را ترک کرده و به معاویه واگذار کردم زیرا صلاح امت اسلامی و حفظ جان مسلمانان را در این کار دیدم).
((بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ۳۰۹))
و از کلمه لصلاح الامه که امام حسن علیه السلام فرمودند ایشان وحدت را انتزاع کردند, و اما جواب:
اولا: اگر بخواهیم سیره امثال خود آقای مسائلی را بکار بگیریم می گوییم: اصل این روایت در کتاب تنزیه الأنبیاء علم الهدی بدون هیچ سلسله سندی ذکر شده, البته ما مثل جناب مسائلی
نیستیم و دلایل دیگری داریم.
دوما: در کلمه صلاح امت , منظور امام وحدت بین شیعه و سنی نبوده بلکه حضرت بالواقع پی به این بردند که با خیانت سردارانش و الحاق به سپاه معاویه عملا حضرت شکست می خورد و خون هزاران یار وفادار امام از بین می رود و همچنین خون شخص خودشان.
سوما: جناب مسائلی بهتره همه روایات را باهم بخوانند بعد اظهار نظر بکنند, خود امام حسن علیه السلام در روایتی دیگر است که راجع به انگیزه شان از صلح می گویند و علاوه بر این که
اعلام می کنند معاویه و اصحابش کافر است علتشان از صلح را می فرمایند:
« و لو لا ما أتَیْتُ لَما تُرِکَ مِنْ شیعَتِنا على وجْهِ الأرضِ أحَدٌ إلاّ قُتِلَ »:
«اگر این کار را نمی کردم احدی از شیعیان ما بر روی زمین
باقی نمی ماند و همه را می کشتند ».( علل الشرائع جلد یک صفحه ۲۱۱حدیث دوم.)
اصل روایت::::::::::::
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ دَاوُدَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اللَّیْثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ أَبِی بُکَیْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَلَاءِ الْخَفَّافُ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَقِیصَا قَالَ قُلْتُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ دَاهَنْتَ مُعَاوِیَهَ وَ صَالَحْتَهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَقَّ لَکَ دُونَهُ وَ أَنَّ مُعَاوِیَهَ ضَالٌّ بَاغٍ فَقَالَ یَا أَبَا سَعِیدٍ أَ لَسْتُ حُجَّهَ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَیْهِمْ بَعْدَ أَبِی ع قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِی وَ لِأَخِی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ یَا أَبَا سَعِیدٍ عِلَّهُ مُصَالَحَتِی لِمُعَاوِیَهَ عِلَّهُ مُصَالَحَهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِبَنِی ضَمْرَهَ وَ بَنِی أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَکَّهَ حِینَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَیْبِیَهِ أُولَئِکَ کُفَّارٌ بِالتَّنْزِیلِ وَ مُعَاوِیَهُ وَ أَصْحَابُهُ کُفَّارٌ بِالتَّأْوِیلِ یَا أَبَا سَعِیدٍ إِذَا کُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ لَمْ یَجِبْ أَنْ یُسَفَّهَ رَأْیِی فِیمَا أَتَیْتُهُ مِنْ مُهَادَنَهٍ أَوْ مُحَارَبَهٍ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُ الْحِکْمَهِ فِیمَا أَتَیْتُهُ مُلْتَبِساً أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَهَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى ع فِعْلَهُ لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِکْمَهِ عَلَیْهِ حَتَّى أَخْبَرَهُ فَرَضِیَ هَکَذَا أَنَا سَخِطْتُمْ عَلَیَّ بِجَهْلِکُمْ بِوَجْهِ الْحِکْمَهِ فِیهِ وَ لَوْ لَا مَا أَتَیْتُ لَمَا تُرِکَ مِنْ شِیعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِل
على بن احمد بن محمدّ رحمه اللهَّ علیه از محمدّ بن موسى بن داود دقاّق از حسن بن احمد بن لیثاز محمدّ بن حمید، از یحیى بن ابى بکر از ابو العلا خفاف، از ابى سعید عقیصا نقل کرده که وى
گفت: محضر مبارک حسن بن على بن ابى طالب عرضکردم: اى فرزند رسول خدا براى چه با معاویه مداهنه و صلح نمودید و حال آن که مى دانستید حقّ مال شما است نه مال او و نیز
مى دانستید که معاویه گمراه و ستمگر است؟حضرت فرمودند: آیا بعد از پدرم علیه السّلام من حجّت خدا بر مردم و امام ایشان نیستم؟عرضه داشتم: چرا؟ فرمود: آیا مگر من نه آن کسى هستم که رسول خدا صلىّ اللهَّ علیه و آله در باره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین دو امام بوده چه قیام کرده و چه بنشینند؟عرضکردم: آرى همین طور است.
فرمود: پس من امام بوده چه قیام کنم و چه بنشینم، اى ابا سعید به همان علتّى که پیامبر خدا صلىّ اللهَّ علیه و آله با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مکّه هنگام برگشت از حدیبیهّ صلح
فرمودند من نیز با معاویه صلح نموده ام، آنها که رسول خدا صلىّ اللهَّ علیه و آله با ایشان صلح فرمود بنصّ کتاب کافر بودند و معاویه و اصحابش به مقتضاى تأویل قرآن کافر مى باشند،
اى ابا سعید وقتى من امام از جانب خدا بودم نباید رأى مرا تخطئه کنى و عملى را که انجام داده ام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد مى باید بپذیرى اگر چه حکمت کردار من بر تو مخفى و مشتبه باشد، مگر نمى بینى جناب خضر علیه السّلام وقتى کشتى راشکافت و جوان را کشت و دیوار را تعمیر کرد و بپا داشت موسى به غضب آمد و از کردارش سخت برآشفت، جهت غضبناک شدن موسى این بود که حکمت عمل خضر بر او مخفى بود تا آن که خضر علیه السّلام آن را بازگو کرد و موسى راضى گشت، عمل و کردار من نیز همین طور مى باشد یعنى از عمل و فعل من خرسند نبوده بلکه غضبناک هستند زیرا حکمت آن بر شما پنهان مى باشد و آن این است که اگر من غیر از این مى نمودم یک نفر از شیعیان ما روى زمین باقى نمى ماند مگر آن که او را مى کشتند.
جالب اینجا است که امام علیه السلام این صلح را تشبیه به صلح پیامبر با اهل مکه می کند, نکند جناب مسائلی می خواهد بگوید پیامبر با اهل مکه وحدت کردند؟
########
اما در ادامه جناب مسائلی دستاویزی دیگر برای ادعای خود می آورد و آن استناد به احادیثی است که سفارش به نماز خواندن در پشت سر سنی ها و حضور در مساجدشان است, و ما در
جواب می گوییم:
این قبیل روایات برای شرایط تقیه است نه وحدت و همدلی با سنی ها زیرا طبق روایاتی دیگر نماز خواندن حتی نزد کسی که محب امیرالمومنین است اما از دشمنش برائت نمی جوید جایز نیست :
وَ- عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع رَجُلٌ یُحِبُّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ لَا یَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ یَقُولُ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّنْ خَالَفَهُ فَقَالَ هَذَا مِخْلَطٌ وَ هُوَ عَدُوٌّ لَا تُصَلِّ خَلْفَهُ وَ لَا کَرَامَهَ إِلَّا أَنْ تَتَّقِیَهُ.
تهذیب الاحکام جلد ۳ صفحه ۲۸ حدیث ۹ این روایت صحیح السند و مسند است
اسماعیل جعفى به امام باقر علیه السّلام عرضکرد: شخصى امیر المؤمنین علیه السّلام را دوست میدارد ولى از دشمنان او نیز بیزارى و تبرىّ نمى جوید و میگوید: البتهّ امیر المؤمنین علیه السّلام نزد من محبوبتر از آن کسانى است که با آن حضرت ( در مسأله خلافت) بمخالفت برخاستند، چنین شخصى از نظر شما چگونه است ( آیا مى توان پشت سر او نماز خواند؟) آن حضرت در پاسخ فرمود: چنین کسى دشمن آن حضرت است و پشت سر او نماز مکن، و هیچ کرامتى هم ندارد
که راه به نجات برد، مگر اینکه از روى تقیهّ پشت سر او نماز کنى.
علاوه بر این روایت روایتی دیگر است که نشان می دهد کسی که ولایت امیرالمومنین را نداشته باشد نماز و زنای او یکسان است:
سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا الْأَمْرَ صَلَّى أَمْ صَامَ.
کسى که با این امر (ولایت على علیه السّلام) مخالف باشد یکسان است، خواه نماز بگذارد خواه زنا کند) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص،ص۲۱۱)
آیا اکنون نماز خواندن پشت چنین فردی صحیح است الا در زمان تقیه و ترس از جان و مال و ناموس؟ پس در حالت عادی بهیچ وجه نیاز به نماز خواندن پشت سنی نیست وآن روایات بهیچ وجه به وحدت و یکپارچگی امت ربطی ندارد بلکه در روایات داریم که حضرات می گفتند نماز واقعی پشت سنی ها نخونید بنده چند نمونه از این روایات را می آورم:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ فَدَخَلَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی رَجُلٌ جَارُ مَسْجِدٍ لِقَوْمِی فَإِذَا أَنَا لَمْ أُصَلِّ مَعَهُمْ وَقَعُوا فِیَّ وَ قَالُوا هُوَ هَکَذَا وَ هَکَذَا فَقَالَ أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَاکَ لَقَدْ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ یُجِبْهُ مِنْ غَیْرِ عِلَّهٍ فَلَا صَلَاهَ لَهُ فَخَرَجَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ لَا تَدَعِ الصَّلَاهَ مَعَهُمْ وَ خَلْفَ کُلِّ إِمَامٍ فَلَمَّا خَرَجَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَبُرَ عَلَیَّ قَوْلُکَ لِهَذَا الرَّجُلِ حِینَ اسْتَفْتَاکَ فَإِنْ لَمْ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ قَالَ فَضَحِکَ ع ثُمَّ قَالَ مَا أَرَاکَ بَعْدُ إِلَّا هَاهُنَا یَا زُرَارَهُ فَأَیَّهَ عِلَّهٍ تُرِیدُ أَعْظَمَ مِنْ أَنَّهُ لَا یُؤْتَمُّ بِهِ ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَهُ أَ مَا تَرَانِی قُلْتُ صَلُّوا فِی مَسَاجِدِکُمْ وَ صَلُّوا مَعَ أَئِمَّتِکُمْ.(الکافی جلد ۳ صفحه ۳۷۲ حدیث ۵ سند این روایت صحیح و مسند است.
زراره بن اعین گوید: روزى نزد امام باقر علیه السّلام نشسته بودم، در این وقت مردى بر آن حضرت وارد گردید، گفت: فدایت گردم من مردى در همسایگى مسجد گروهى هستم چون در نماز جماعت با آنان شرکت نمىکنم، بدگویى و سرزنشم مىکنند و مىگویند: فلانى چنین و چنان است.
امام باقر علیه السّلام فرمود: امّا این را که گفتى [بدان که] امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «هر کس صداى اذان نماز را بشنود و بدون عذرى اجابت نکند، نماز [کامل و با فضیلتى] ندارد. نماز را پشت سرشان و پشت سر هر امامى، ترک نکنید».
چون آن مرد بیرون رفت به امام گفتم: فدایت گردم! جوابى که به استفتاى این مرد دادى، براى من سنگین [و غیر قابل قبول] است! پس اگر امامان آنها مؤمن نباشند آیا باز حکم همین است که فرمودید؟
آن حضرت خندید و فرمود: اى زراره! بعد از این تو را جز اینجا نبینم. کدام عذرى بزرگتر از این است که آن امام شایسته امامت نباشد؟
در این روایت امام بخاطر حفظ جان مرد سائل و عدم تهمت به او توسط مسجدی های سنی, تهمت های مختلف آنها به او مانند اینکه بگویند:شیعه نماز نمی خواند شیعه های جعفر بن محمد
اینگونه اند و… امام او را امر به خواندن نماز با آنها می کند اما این حرف از روی تقیه بوده چرا که پس خروج آن مرد امام فرمود پشت سر اونها نماز نخوانید و در ادامه فرمود کدام عذر بزرگتر از این است که آن امام شایسته امامت نباشد.
واما روایت بعدی:
أَحْمَدُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع کَیْفَ تَصْنَعُ یَوْمَ الْجُمُعَهِ قَالَ کَیْفَ تَصْنَعُ أَنْتَ قُلْتُ أُصَلِّی فِی مَنْزِلِی ثُمَّ أَخْرُجُ فَأُصَلِّی مَعَهُمْ قَالَ کَذَلِکَ أَصْنَعُ أَنَا.
در این روایت ابی بکر حضرمی به امام باقر می گوید جمعه چه میکنی و امام می فرماید شما جمعه چه میکنی ؟, ابی بکر می گوید من نماز را تو خونم می خونم و بعد خارج می شوم بااونها(سنی ها) نماز می خوانم, امام باقر می فرماید من نیز همچنین می کنم.(تهذیب الاحکام جلد ۳ صفحه ۲۴۶ حدیث ۵)
در این روایت که از لحاظ سندی صحیح و مسند است ذکر شده که امام قائل به نماز خواندن پشت اونها نبوده بلکه نمازش را در خانه اش می خوانده و من باب تقیه با آنها نیز نماز می خواندند.
روایت بعدی:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَهَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ إِنِّی أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ وَ قَدْ صَلَّیْتُ فَأُصَلِّی مَعَهُمْ فَلَا أَحْتَسِبُ بِتِلْکَ الصَّلَاهِ قَالَ لَا بَأْسَ وَ أَمَّا أَنَا فَأُصَلِّی مَعَهُمْ وَ أُرِیهِمْ أَنِّی أَسْجُدُ وَ مَا أَسْجُدُ.
روایت بالا که در کتاب تهذیب الاحکام جلد ۳ صفحه ۲۷۰ حدیث ۹۴بود نیز صحیح و مسند است ودلالت بر این دارد امام صادق علیه السلام نماز واقعی پشت سنی ها نمی خواندند.
روایت بعدی:
عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ نَاصِحٍ الْمُؤَذِّنِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی أُصَلِّی فِی الْبَیْتِ وَ أَخْرُجُ إِلَیْهِمْ قَالَ اجْعَلْهَا نَافِلَهً وَ لَا تُکَبِّرْ مَعَهُمْ فَتَدْخُلَ مَعَهُمْ فِی الصَّلَاهِ فَإِنَّ مِفْتَاحَ الصَّلَاهِ التَّکْبِیرُ.
در این روایت امام صادق علیه السلام اشاره می کنند که من نماز را در خانه ام می خوانم وسپس خارج می شوم به سوی آنها(سنی ها) و در ادامه می فرمایند با اونها که هستی برای خودت نیت نافله بکن یا وقتی باهاشون می خواهی نماز بخونی تکبیر نگو زیرا تکبیر کلید اصلی ورود به نماز است این روایت نیز حدیث شماره ۹۵ همان منبع حدیث قبل است و سلسله حدیث تا ابن مغیره امامی ثقه و جلیل هستند اما ناصح المؤذن مجهول است اما مجهول بودن او ضربه ای به روایت نمی زند زیرا عبدلله بن مغیره از اصحاب اجماع است و در روایاتی که سلسله رواتش تا اصحاب اجماع ثقه و امامی باشند از اصحاب اجماع تا امام اگر راوی مجهولی باشد ضربه ای بسند روایت نخواهد خورد.
بنابراین با این روایاتی که عرضکردیم هیچ عقل سلیمی قبول نخواهد کرد که نماز خواندن پشت سنی ها بخاطر وحدت و همدلی میان مسلمانان بوده باشد.
ادامه دارد…