سه شنبه , 10 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » عوامل ماندگاري قيام امام حسين عليه السلام (2)

عوامل ماندگاري قيام امام حسين عليه السلام (2)

عنوان : عوامل ماندگاري قيام امام حسين عليه السلام (2)
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين عليه السلام، عوامل ماندگاري قيام امام حسين عليه السلام، نقش امام سجاد عليه السلام در استمرار قيام عاشورا، جلوگيري از تحريف

نقش امام سجاد علیه‌السلام در استمرار قیام عاشورا :
امام سجاد علیه‌السلام نیز علی­رغم بیماری طاقت­فرسایشان همراه و همگام با دیگر بانوان اهل بیت علیه‌السلام با تبلیغات مسموم و دروغین امویان بر ضد اهل بیت علیه‌السلام به مبارزه برخاست و از کیان نهضت حسینی علیه‌السلام دفاع نمود. ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارش – حسین بن علی علیه‌السلام- در رأس بازماندگان خاندان حسینی علیه‌السلام، ابلاغ پیام قیام و شهادت سرخ آن حضرت علیه‌السلام را به عهده گرفت و با سخنرانی­ها و مناظرات خود، به افشای چهره­ی پلید حکومت اموی و بیدار ساختن افکار عمومی ­پرداخت. نظر به اهمیت بسیار بالای نقش امام سجاد علیه‌السلام در تداوم و استمرار قیام سیدالشهداء علیه‌السلام در این بخش به خلاصه­ای از مهمترین اقدامات ایشان اشاره می­شود:

1-تبیین جایگاه اهل بیت و شناساندن حقیقت دین به مردم :
امام سجاد علیه‌السلام چونان عمه­اش زینب(سلام‌الله‌علیها) و دیگر بانوان اهل بیت علیه‌السلام لحظه­ای از تبیین جایگاه حقیقی اهل بیت علیه‌السلام و شناساندن حقیقت دین به مردم غفلت نورزید. ایشان در سخنرانی­ها و گفتگوهای خود در کوفه و شام پیوسته بر این اصل تأکید می­ورزید و هر گاه فرصتی دست می­داد جایگاه اهل بیت علیه‌السلام و انتساب ایشان به رسول خدا(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) را یادآور می­شد. گفتگوی حضرت علیه‌السلام با پیرمرد شامی[1] و سخنرانی ایشان در مجلس یزید را می­توان از عالی­ترین نمونه این اقدامات یاد کرد.
نقل شده که در یکی از مجالس یزید، به دستور او، مأموران خطیبی را در مجلس حاضر کردند تا به بدگویی از امام حسین علیه‌السلام و پدر بزرگوارش بپردازد. خطیب بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی از امام علی علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام به بدی یاد کرد و تا می­توانست در مدح و ستایش از معاویه و یزید مبالغه کرد. در این هنگام علی بن الحسین علیه‌السلام برخاست و با صدای بلند خطاب به آن مرد گفت: «وای بر تو ای سخنگو؛ خشنودی آفریدگان را با خشم آفریدگار معامله کردی و آتش جهنّم را بر خود خریدی.»[2] آن­گاه فرمود: «ای یزید اجازه بده تا بر این چوبها بالا بروم و سخنانی بر زبان آورم که هم خشنودی خداوند در آن باشد و هم کسانی که در اینجا نشسته­اند، پاداش و ثواب ببرند.»
یزید نپذیرفت. ولی مردم گفتند: «ای امیر مؤمنان اجازه بده تا بالای منبر برود، شاید چیزی از او بشنویم.» یزید نپذیرفت؛ اما سرانجام با اصرار زیاد مردم اجازه داد تا امام علیه‌السلام به ایراد سخن بپردازد. پس حضرت علیه‌السلام بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«أیها الناس اعطینا ستاً و فضلنا بسبع اعطینا العلم، الحلم، السماحه، الفصاحه، الشجاعه و المحبة فی قلوب المؤمنین…..»
«ای مردم شش چیز به ما عطا شده است و به هفت چیز بر دیگران فضیلت یافته­ایم. دانش، بردباری، بخشندگی، فصاحت، شجاعت و محبت در دلهای مؤمنان، شش فضیلتی است که به ما عطا شده است؛ و اما هفت چیز که خداوند ما را بدان بر دیگر مخلوقات جهان برتری داد از این قرار است: رسول خدا(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) -محمد(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم)- از ماست. صدّیق و راستگوی این امت(علی علیه‌السلام) از ماست. جعفر طیّار از ماست. [حمزه] شیر خدا و رسول(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) از ماست. سرور زنان عالم، بتول(سلام‌الله‌علیها)، از ماست. دو سبط این امت و دو سرور جوانان بهشت، از ما هستند. پس هر کس مرا می­شناسد که می­شناسد و برای کسانی که مرا نمی­شناسند حسب و نسب خویش را باز می­گویم: منم فرزند مکّه و منی، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آنکه حجرالاسود را با ردای خود حمل ­کرد[و آن را در جایش قرار داد.] منم فرزند بهترین کسی که پیراهن و ردا پوشید. منم فرزند بهترین کسی که نعلین و کفش به پا کرد. منم فرزند بهترین کسی که طواف و سعی به جای آورد. منم فرزند بهترین کسی که حجّ گزارد و لبّیک گفت. منم فرزند کسی که با براق به آسمان برده شد. منم فرزند کسی که از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برده شد. منم فرزند کسی که جبرئیل او را به سدرة المنتهی رساند. منم فرزند کسی که نزدیک و نزدیکتر شد تا به قاب قوسین یا نزدیکتر رسید. منم فرزند کسی که با فرشتگان آسمان نماز گزارد. منم فرزند کسی که خدای بزرگ بر او وحی کرد. منم فرزند محمد مصطفی(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) منم فرزند علی مرتضی علیه‌السلام منم فرزند کسی که با مشرکان جنگید تا آنکه لا اله الا الله را بر زبان جاری ساختند. منم فرزند کسی که روبروی رسول خدا(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) با دو شمشیر ضربت زد و با دو نیزه جنگید و دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود و به دو قبله نماز گزارد، در بدر و حنین جنگید و به اندازه چشم بر هم زدنی به خداوند کفر نورزید. منم فرزند شایسته­ترین مؤمنان، وارث پیامبر(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم)، در هم کوبنده­ی ملحدان، فرمانروای مسلمانان، نور مجاهدان، زینت عبادتگران، امیر گریه­کنندگان، شکیباترین شکیبایان و برترین شب زنده­داران آل یاسین و خاندان رسول(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) رب العالمین. منم فرزند تأیید شده­ی توسط جبرئیل و یاری شده توسط میکائیل. منم فرزند حمایت کننده از حریم مسلمانان و کسی که با پیمان شکنان و ستمگران و خوارج پیکار کرد و با دشمنان ناصبی­اش جنگید؛ و پر افتخارترین فرد قریش و نخستین کس از مؤمنان که خدا را لبیک گفت. پیشگام­ترین پیشگامان، در هم کوبنده­ی تجاوزگران، بنیان کن مشرکان و تیری از تیرهای خدا بر ضّد منافقان، زبان حکمت عابدان، یاور دین خدا، ولی امر خدا، باغ حکمت خدا و ظرف علم خدا، جوانمرد و بخشنده؛ بزرگوار و پاکیزه­ای از سرزمین بطحا، راضی به حکم خدا و مورد رضای پروردگار. پیش­آهنگ، رادمرد، شکیبا و بسیار روزه­دار، پاکیزه و استوار، دلاور و پربخشش. برکننده­ی ریشه ستمگران؛ پراکنده­ساز احزاب. از همه مهربانتر، بخشنده­تر و زبان­آورتر، مصمم و سرسخت­تر. شیر ژیان، ابر پرباران که هر گاه در میدان جنگ شرکت می­کرد دشمنان را درهم می­شکست و آنان را چونان آسیاب خرد می­کرد و چون تند باد، دشمنان را به سان خار و خاشاک پراکنده می­ساخت. شیر حجاز، صاحب اعجاز، سپهسالار عراق، امام به نص و استحقاق، مکّی، مدّنی، ابطحیّ، تهامیّ، خیفیّ، عقبیّ، بدریّ، احدیّ، شجری، مهاجری، سرور مردم عرب و شیر میدان کارزار؛ وارث مشعر و منی؛ پدر دو سبط -حسن علیه‌السلام و حسین علیه‌السلام-. مظهر عجایب، پراکنده­ساز سپاه­های زبده؛ برق جهنده، نور شتابنده؛ شیر پیروز خدا، خواسته­ی هر جوینده و بر هر پیروزی پیروز. این جدّ من علی بن ابی طالب علیه‌السلام است.
منم فرزند فاطمه­ی زهرا(سلام‌الله‌علیها)، منم فرزند سرور زنان، منم فرزند پاکیزه­ی بتول(سلام‌الله‌علیها)، منم فرزند پاره­ی تن رسول الله(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم).»
گوید: او پیوسته «منم منم» گفت و خود را معرفی می­کرد. تا آنکه صدای گریه و زاری مردم بلند شد و یزید از بیم برخاستن فتنه، به مؤذن دستور داد که برخیزد و اذان بگوید. پس سخن امام علیه‌السلام قطع شد و حضرت علیه‌السلام خاموش گشت.[3] چون مؤذن گفت: «الله­اکبر» علی بن الحسین علیه‌السلام گفت: «بزرگی را بزرگ شمردی که هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد و با حواس درک نگردد. هیچ چیز از خداوند بزرگتر نیست.»
مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» علی بن الحسین علیه‌السلام گفت: «مویم و پوستم و گوشتم و خونم و مغزم و استخوانم به آن گواهی می­دهد.»
هنگامی که گفت: «اشهد انّ محمداً رسول الله» علی بن الحسین علیه‌السلام از بالای منبر رو به یزید کرد و گفت: «ای یزید آیا این جدّ توست یا جدّ من؟ اگر بگویی که جدّ
توست، دروغ گفته­ای و اگر بگویی که جدّ من است، پس چرا خاندانش را کشتی؟»[4]

2-جلوگیری از تحریف قیام
مبارزه با تحریفات قیام مقدس کربلا و نشان دادن حقیقت قیام سیدالشهداء علیه‌السلام به همگان از اقدامات مهم امام سجاد علیه‌السلام در ایام اسارت به شمار می­رود. دشمن برای رسیدن به هدف شوم خود سعی داشت تا تغییر و تبدیل­هایی را جهت تحریف قیام عاشورا و اهداف مقدس آن انجام دهد. آنان از سویی از همان ابتدای آغاز قیام کوشیدند تا با توجیه و تفسیرهای ناروای خود به این قیام مقدس رنگ فساد و اختلاف بزنند. نقل شده که زمانی مسلم بن عقیل به کوفه آمده بود یزید ضمن نامه­ای خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «مسلم بن عقیل به کوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است» سپس به او دستور داد «در جستجوى مسلم بن عقيل باشد و چون بر او دست يافت او را از بین ببرد يا تبعيد نمايد.»[5] زمانی هم که مسلم به اسارت عبیدالله در آمد ابن­زیاد همین سخنان را خطاب به مسلم گفت و عرضه داشت: «اى مسلم براى بر هم زدن وحدت مردم آمده­اى؟»[6] و از سوی دیگر کوشیدند بعد از شهادت امام علیه‌السلام به تحریف معنوی قیام عاشورا دست یازند بدین جهت سعی داشتند که از اندیشه جبری­گری بهره برده جنایات خود را به اراده خدا نسبت دهند و بدین وسیله افکار عمومی را تخدیر کنند.[7] اما امام سجاد علیه‌السلام و زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) که از این شگرد تبلیغی دشمن آگاهی کامل داشتند با سخنان و احتجاجات محکم خود حکومت اموی را در رسیدن به این هدف ناکام گذاشتند. نمونه روشن این مبارزه، گفتگوی امام سجاد علیه‌السلام با پسر زیاد در کوفه است. نقل شده پس از آنکه اسیران اهل بیت علیه‌السلام را به مجلس عمومی در کاخ پسر زیاد وارد کردند، سخنان تندی بین او و زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) رد و بدل گردید. سپس عبیدالله رو به امام سجاد علیه‌السلام کرد و گفت: «تو كيستى؟» فرمود: «من على بن الحسين علیه‌السلام هستم.» ابن­زیاد گفت: «مگر خدا علی بن الحسین علیه‌السلام را نکشت؟» امام علیه‌السلام فرمود: «برادرى داشتم كه نامش على بود و مردم او را كشتند.» عبیدالله گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام علیه‌السلام فرمود: «الله یتوفی الأنفس حین موتها؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می­کند»[8] عبیدالله از این سخن امام علیه‌السلام برآشفت و دستور قتل او را صادر کرد که با فداکاری عمه­شان زینب(سلام‌الله‌علیها) از این کار منصرف شد.[9]

3- یادآوری مصائب امام حسین علیه‌السلام و گریه بر آن حضرت علیه‌السلام در مناسبات مختلف :
از اقدامات به عمل آمده از سوی امام سجاد علیه‌السلام جهت ممانعت از فراموش شدن نام و یاد شهیدان عاشورا، گریه­های هدف­داری بود که از سوی آن حضرت علیه‌السلام و در هر مناسبتی برای اباعبدالله الحسین علیه‌السلام انجام می­گرفت. امام سجاد علیه‌السلام تا پایان عمر همواره از مصیبت­های پدر بزرگوارش یاد می­کرد و بر او و یاران شهیدش می­گریست؛ آن قدر گریست که در برخی از روایات از ایشان به عنوان يكی از «بكائون خمسه» یاد شده است.[10] ایشان بيست يا چهل سال بر پدرش، گريه كرد و در این مدت هر گاه غذايی براي حضرت علیه‌السلام می­آوردند، گريه می­كرد. يكی از غلامان آن حضرت عرض كرد: «آقا می­ترسم هلاك شويد.» حضرت علیه‌السلام فرمود: «من شكوه و غم و اندوه خويش را نزد خدا می­برم و من از سوی خداوند چيزي می­دانم كه شما نمی­دانيد. هر گاه به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) می­افتم بی­اختيار بغض گلويم را می­گيرد و اشكم جاری می­گردد.»[11] در روايتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است؛ «امام زين­العابدين علیه‌السلام چهل سال بر پدر بزرگوارش گريه كرد در حالي كه روزها روزه بود و شب­ها به نماز می­ايستاد هنگام افطار كه غلام حضرت علیه‌السلام برای ايشان آب و غذا می­برد حضرت علیه‌السلام با دیدن آب و غذا می­گریست و می­فرمود: «فرزند رسول خدا(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) گرسنه كشته شد؛ فرزند رسول خدا(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) تشنه كشته شد؛» ایشان پيوسته اين سخن را تكرار می­كرد و گريه می­كرد آن چنان كه اشك­های آن حضرت علیه‌السلام با آب و غذايش مخلوط می­شد. حضرت علیه‌السلام پيوسته اين گونه بود تا زمانی که رحلت كرد.»[12] از يكى از غلامان آن حضرت علیه‌السلام روايت شده كه می­گفت: «روزى امام سجاد علیه‌السلام به صحرا تشريف برد من نيز با او همراه شدم. حضرت علیه‌السلام سجده طولانی كرد و … سپس سر از سجده برداشت در حالی که بسيار گريسته بود؛ عرض كردم: آقاى من آيا وقت آن نشده كه اندوه­تان پایان پذیرد و گريه شما كم گردد؟ فرمود: واى بر تو؛ يعقوب پيغمبر علیه‌السلام دوازده پسر داشت خداوند يكى از پسرانش را از نظرش غايب كرد پس از حزن و اندوه مفارقت آن پسر، موى سرش سفيد گرديد و پشتش خميده و چشمش از بسيارى گريه نابينا شد و حال آن كه پسرش زنده بود؛ اما من به چشم خود پدر و برادرم را به همراه هفده تن از اهل بيت علیه‌السلام خود كشته و سر بريده ديدم پس چگونه اندوهم را سرانجامی باشد و گريه‏ام كم شود؟»[13] [1]- الکوفی، ابن­اعثم؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص1991، ج5، ص130؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی­تا، ج2، صص61-62؛ سید بن طاوس؛ اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1417، صص176-178و الطبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403، ج2، صص306-307.
[2]- ابن­اعثم، پیشین، ص 132؛ الخوارزمی، پیشین، ص69 و سید بن طاوس، پیشین، صص187-188.
[3]-ابن­اعثم، پیشین، صص132-133؛ الخوارزمی، پیشین، صص69-71 و الطبرسی،
پیشین، صص310-311 و با اختلاف در ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، 1379ق.، ج4، ص168.
[4]- ابن­اعثم، پیشین، ص133 و الخوارزمی، پیشین، صص69-71.
[5]-الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج5، ص357 و شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، ص43.
[6]- شیخ مفید، پیشین، ص62؛ ابن­اعثم، پیشین، ص56 و مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش.، ج2، ص54.
[7] -الطبری، پیشین، صص457-458؛ شیخ مفید، پیشین، صص117- 115 و ابن اعثم، پیشین، صص123-122و برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: الخوارزمی، پیشین، صص42-43 و ابن­اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ج4، صص81-82.
[8]- سوره زمر، آیه42.
[9]-الطبری، پیشین، ص458؛ شیخ مفید، پیشین، صص116-117 و ابن­اعثم، پیشین، ص123.
[10] -شیخ صدوق؛ الامالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش.، ص140؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی، بی­تا، ج1، ص170 و إربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381ق.، ج1، ص498.
[11]- امام صادق علیه‌السلام فرمود:الْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ(صلی‌الله علیه‌و‌آله و‌سلم) وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه‌السلام فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى الْجَنَّةِ… أَمَّا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه‌السلام فَبَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الهالكين قَالَ‏ «انَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» إِنِّي مَا أَذْكُرُ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَة. شيخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسين، بی تا، ج1،صص272-273؛ فتال نيشابوري، پیشین، ج1، ص170 و اربلي، پیشین، ج1، ص498.
[12]-شهید ثانی؛ مسکن الفؤاد، قم، کتابخانه بصیرتی، بی­تا، ص100؛ حلی، ابن­نما؛ مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1406،ص115 و عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه، قم، آل­البیت علیه‌السلام، 1409، ج3، صص282-283.
[13]-شیخ صدوق، پیشین، ج2، صص518-519؛ سید بن طاوس، پیشین، صص209-210؛ ابن شهرآشوب، پیشین، صص165- 166 و الطبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق.، ج1،ص300.
منبع : http://www.pajoohe.com/

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*