(۸) شیخ حسن میلانی و بازی با استفتائات!
همانطور که در بخش اول گفته شد، یکی از تدلیسلات و کارهای خلافی که شیخ حسن میلانی و اطرافیان او در جهت پیشبرد اهداف غیرشرعی خود به کار بسته اند، انجام استفتائات مغرضانه از مراجع و علماء و نشر پاسخ های دریافت شده به صورت هدفمند می باشد. این جماعت به منظور تخریب شخصیت مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان ایشان، طی استفتائی از برخی مراجع (که بعض از آنها افتخار شاگردی مرحوم میرزا و حتی استفاده علمی از برخی شاگردان مرحوم میرزا را دارند)، خواستند سندی برای خود در این جهت مهیا کنند.
از آنجایی که شیخ حسن میلانی و اطرافیانش از مبانی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی آگاهی نداشته و متاسفانه هیچ تقیدی هم نسبت به حفظ امانت علمی ندارند، در تهیه این استفتاء کاملا مغرضانه و جهت دار رفتار کردند:
اولا عباراتی را که از آثار مرحوم میرزا و شاگردان ایشان جهت استفتاء انتخاب کرده اند، به صورت تقطیع شده و بعضاً تحریف شده و بدون اشاره به مبانی آنها آورده اند.
ثانیا به عبارات بسیار فراوانی از مرحوم میرزا و شاگردان ایشان که در تخالف با فلسفه و عرفان مصطلح بوده و ضدیت مرحوم میرزا و شاگردان ایشان را نسبت به مسائلی مثل وحدت وجود و سنخیت خالق و مخلوق و …نشان می دهد، هیچ اشاره ای نکرده اند.
ثالثا در متن استفتاء به نام مرحوم میرزا مهدی اصفهانی نیز هیچ اشاره ای نداشته اند. به عبارتی محل انتساب این عبارات در متن استفتاء مخفی مانده است تا هدف اصلی استفتاء که تخریب شخصیت مرحوم میرزا و شاگردان ایشان بوده است، برای دفاتر مراجع مخفی بماند.
بنابر این از یک طرف متن استفتاء را عباراتی تقطیع شده و تحریف شده آنهم بدون توجه به مبانی تشکیل داده است، و از طرفی دیگر گفته نشده است که اصل این عبارات منسوب به چه کسی است، و فقط در خصوص صحت یا بطلان عباراتی مقطع و محرف (آنهم تقطیع و تحریف جهت دار) با اخفاء مبنا سوال شده است، تا به این ترتیب پاسخهایی که از سوی دفاتر مراجع و علماء داده می شود کاملا درجهت بهره برداری این جماعت (شیخ حسن میلانی و اطرافیانش) قرار بگیرد.
کاری که در این استفتاء شده است مثل این می ماند که شخصی بیاید این آیه قرآن کریم که می فرماید “لا تقربوا الصلاه و انتم سکاری” را مدنظر قراردهد و سوالی را به این شکل تنظیم دهد که:
نظر جنابعالی در مورد کسانی که می گویند “هرگز سمت نماز نروید” چیست؟
بسیار روشن است هر انسان متشرعی به بطلان این حرف و قائل آن اذعان خواهد کرد. اگر کسی آمد و چنین سوالی را پرسید و جوابی را هم که مشخص است، شنید، آیا می تواند قرآن کریم را زیرسوال ببرد؟! هرگز.
ولی اگر سائل (با فرض اینکه واقعا نمی داند) سوال خود را چنین بپرسد:
نظر جنابعالی در مورد این آیه قرآن کریم که می فرماید “لاتقربوا الصلاه” چیست؟
با اینکه مضمون هردو سوال تقریبا یکی است، ولی یقیناً پاسخ سوال دوم غیر از پاسخ سوال اول خواهد بود.
کسانی که با مبانی علمی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی آشنایی مختصری داشته باشند، انتساب عبارات این استفتاء را بنحو مزبور به ایشان و شاگردان ایشان هرگز نمی پذیرند. لذا با توجه به اینکه برخی از مراجع مورد استفتاء زمانی توفیق شاگردی آیت الله میرزا مهدی اصفهانی را داشته و از مبانی علمی استاد خود آگاه هستند، و برخی دیگر نیز با اینکه ایشان را درک نکرده اند، ولی با شخصیت و مبانی علمی این بزرگ مرد که متخذ از تعالیم قرآن و عترت است، آشنایی دارند، از اینرو کسانی که متن این استفتاء را آماده کرده اند، مشخص نکرده اند که این حرفها منسوب به چه کسی است و هیچ نامی از مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان ایشان نبرده اند، چرا که خوب می دانستند اگر محل انتساب این عبارات را به روشنی بیان کنند، پاسخ هایی غیر از آنچه دوست دارند دریافت می کنند.
بعد از اخذ جواب استفتاء به نحو مذکور از دفاتر مراجع عظام، آن را تحت عنوان“برخی از سخنان تفکیکیان که در مورد آنها از آیات و مراجع تقلید دامت برکاتهم استفتا شده است” در بین مردم پخش کردند.
وقتی انسان این رفتار خلاف را می بیند، بیشتر به عدم پایبندی به دستورات شرع و عدم صداقت استفتاء کننده (شیخ حسن میلانی و اطرافیانش) پی می برد. توجه به دو نکته در خصوص این استفتاء، مناسب است:
۱- ایشان آوردن یک سری عبارات تقطیع شده و تحریف شده با اخفاء مبانی را در قالب استفتاء، آنهم برای رسیدن به پاسخی جهت دار، به عنوان “تحقیقات علمی” و “دفاع از حقایق دین” نامگذاری می کند! در حالی که این نحوه سوال پرسیدن (یعنی آوردن عباراتی تقطیع شده و تحریف شده با اخفاء و عدم توجه به مبانی و مشخص نکردن محل صدور اصل عبارات) در مرحله اول نشان از بی اطلاعی و جهل سائل دارد، و در غیر اینصورت نشان از نیرنگ و خدعه گری سائل است. اگر واقعا شخص سائل به دنبال حقیقت می بود، باید اولا اصل عبارات را بدون تقطیع و تحریف می آورد و ثانیا مبانی علمی هربحث را (در صورت اشراف و اطلاع برآنها) تبیین می نمود، ثالثا و بالاتر از همه اینها باید نمونه ای از سایر کلمات فراوان مرحوم میرزا و شاگردان ایشان که صراحت در رد بر وحدت وجود و جبر و…دارد و برخلاف برداشتهای خود میلانی از این عباراتِ مقطع و محرف است را نیز ذکر می نمود و فقط به بیان چند عبارت تقطیع و تحریف شده و آنهم با اخفاء مبانی بسنده نمی کرد، و رابعاً محل انتساب این عبارات را نیز به طور دقیق مشخص می نمود. چرا که حرفها و عباراتِ دقیق علمی، روی یک سری مبانی خاصی گفته می شود، و معنای صحیح عبارات با توجه به مبنا فهمیده می شود. لذا کسی که بدنبال حقیقت است وقتی نسبت به برخی از عباراتی که از یک عالمِ سرشناس صادر شده است سوال دارد، باید سوال خود را از کسانی که با مبانی علمی آن شخص آشنا هستند، بپرسد، نه اینکه حرفی را بدون مشخص نمودن مبنا و محل انتساب آن مورد سوال قرار دهد.
۲- در این استفتاء، به دروغ چنین وانمود شده است که مراجعی که این استفتاء را دیده اند، قاطعانه صحت انتساب این عبارات را به مرحوم میرزای اصفهانی و شیخ محمود حلبی تایید کرده اند! در حالی که این حرف دروغ محض است، و تنها یک ادعاست. چرا که همانطور که گفته شد کسی که این استفتاء را آماده کرده است اصلا هیچ علاقه ای نداشته که علماء و مراجع از محل انتساب این عبارات مطلع شوند. لذا هیچ نامی هم در اصل متن استفتاء از این بزرگان برده نشده است. حال سوالِ ما از آقای میلانی و اطرافیان ایشان این است که این مراجع و علمایی که این حرفها را به نحو مزبور و شکل خاصی که در استفتاء مطرح شده است منسوب به مرحوم میرزامهدی اصفهانی می دانند، چه کسانی هستند و چطور و درکجا صحت این انتساب را تایید فرموده اند؟! نکته قابل تأمل اینجاست که تمام مراجعی که از آنها این استفتاء شده است (آیت الله سیستانی، آیت الله صافی گلپایگانی، آیت الله سید محمد سعید حکیم،آیت الله سیدصادق روحانی)، بعد از نشر این استفتاء و پاسخ های آن، نسبت به استفاده های مغرضانه ی شیخ حسن میلانی از این استفتاء، علیه مرحوم میرزا مهدی اصفهانی علیه الرحمه ناراحت شده و نسبت به این حرکتِ غیر شرعی وی اظهار تأسف نموده اند و یکی از اعضاء دفترِ آیت الله سیدمحمد شاهرودی پس از دیدن استفتائی که شیخ حسن میلانی پخش کرده بود و استفتاء و جواب آن را مربوط به میرزا و شاگردانش قلمداد کرده بود فرمودند معلوم می شود مستفتی در این جهت غرض داشته است.
حتی حضرت آیت الله وحید خراسانی حفظه الله در عین حالی که از ایشان استفتائی بعمل نیامده بود، پس از نشر این استفتاء و متهم نمودن مرحوم میرزا و شاگردان ایشان به این حرفهای دروغین بسیار ناراحت شدند که خوب است در اینجا نظر ایشان را در خصوص انتساب این حرفها به استاد خود، از زبان خود ایشان بنگریم:
آیت الله وحید خراسانی: “حرف ایشان این بود که این سنخیتی که بین علت و معلول قائلند، باطل است و وحدت وجود و موجود از ابطل اباطیل است و کفر محض است. این عقیده ی خود میرزا بود و من خودم این را از او شنیده ام. خلاصه عین این حرف را من شهادت می دهم که میرزا مخالف بود با وحدت وجود و موجود و کفر می دانست اینرا بلااشکال، و او از این نسبتها منزه و مبرّی است و مجتهد قطعی بود و مجتهد مطلق هم بود نه متجزی، آنهم در اوج تقوی! این را هم بگویید. واقعا من زهد اینجور ندیده ام!
سوال می شود:پس حرفهای ایشان هیچ شباهتی به حرفهای فلاسفه نداشت؟
ضد فلسفه و عرفان و تصوف بود، با محی الدین عربی و همه ی اینها مخالف بود. خلاصه اگر راجع به میرزا می خواهید این قطعی(است) من شهادت می دهم که او مخالف وحدت وجود بود و اگر کسی نسبت وحدت وجود به میرزا بدهد باید حساب پس بدهد.” (صوت این قسمت موجود است)
همچنین آیت الله سیدان نیز که درآن جلسه در کنار حضرت آیت الله وحید خراسانی حضور داشتند، متن کامل سخنان ایشان را این چنین نقل کردند:
“بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطیبین المعصومین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. در ارتباط با بعضی از مطالبی که به نظر رسید که به حقیر نسبت داده شده، در برخورد و ملاقات بنده با حضرت آیت الله العظمی وحید حفظه الله به نظرم رسید که در دیداری با ایشان آنچه را که مکرر از ایشان شنیده بودم بازهم صحبتی شده باشد و همان هم بهتر مضبوط بماند تا اینکه مطالبی که به حقیر نسبت داده می شود روشن تر و مشخص تر در اختیار کسانی که دوست دارند در این قسمتِ از مطالب، مستند، مطالبی داشته باشند قرار بگیرد. در این تشرف اخیری که به قم داشتم و طبق معمول محضر معظم له مشرف می شدم و فرصتی در خدمتشان بودیم، در این فرصت اخیر و این دیدار اخیر، مثل بقیه ی دیدارهایی که بهره مند بودیم از خدمتشان و به مناسبتی ذکر مرحوم علامه فقیه مرحوم آیت الله العظمی آقا میرزا مهدی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه پیش می آمد، ایشان باز فصل مشبعی از مقام علم و عمل ایشان مطالبی را می فرمودند. و در هر نوبت شاید یک مختصر اضافه ای هم، که نوع مطالب مطالبی بود که به صورتهای مختلف تکرار می شد ولی گاهی اضافاتی هم می فرمودند. و در این دیدار اخیر از مطالبی که مطرح شد، تصریح جدی ایشان به اینکه مرحوم میرزا ضد وحدت وجود بودند بالضروره، و حدوداً این تعبیری که عرض می کنم حدود عین عبارات حضرت آیت الله وحید است: “حرف ایشان این بود این سنخیتی که بین علت و معلول قائلند باطل است و وحدت وجود و موجود از ابطل اباطیل است و کفر محض است، این عقیده ی خود میرزا بود و من خودم این را از او شنیده ام. عین این حرفها را من شهادت می دهم که میرزا با وحدت وجود و موجود مخالف بود و آن را بلااشکال کفر می دانست و از این نسبتها منزه و مبرّی است. این را هم بگویید” این مطلب را هم تذکر دادند که این را هم به دیگران بگویید که “حرفهای ایشان هیچ شباهتی به حرفهای فلاسفه نداشت، ضد فلسفه و عرفان و تصوف بود، با محی الدین عربی و همه ی اینها مخالف بود.” و باز اضافه کردند که “خلاصه اگر راجع به میرزا خواستند، من شهادت قطعی می دهم که او مخالف وحدت وجود بود و اگر کسی نسبت وحدت وجود به میرزا بدهد باید حساب پس بدهد.” و نیز در تعریف ایشان فرمودند که “میرزا مجتهد مسلم بود، این غلطها چیست! ایشان مجتهد قطعی بود و مجتهد مطلق هم بودند نه متجزی، آنهم در اوج تقوی.” و بیانات مفصلی در جهت تقوای ایشان بیان فرمودند. و این بیانات به این صورت، از مسائل روشن است در ارتباط با مرحوم میرزا، کسی که مقداری در زندگی ایشان، بیانات ایشان، نوشته های ایشان، اطلاعاتی داشته باشد. مثل اینکه بعضی نسبتهای دیگری داده بودند، حرفهای دیگری که بسیار بی مناسبت بود با مرحوم میرزا گفته بودند. این حرفهایی که ایشان فرمودند به مناسبت پاسخ به آن حرفها بود، و الا در اینکه مرحوم میرزا این چنین بود این از مسائلی نبود که بخواهد ایشان مطرحش بکنند و بیان کنند، یعنی وضوحش برای هرکسی که وارد بود به بیانات مرحوم میرزا، از روشن ترین مطالب بوده است. اصل صحبتش به این صورت در ارتباط با بعضی از حرفهایی که بعضی نسبت به مرحوم میرزا نسبت داده بودند ایشان به این صورت وقتی متوجه شدند، پاسخ دادند، و الا این مسائل آنقدر از مسائل روشن در ارتباط با مرحوم میرزاست که جای اینکه ایشان بخواهند ابتداً این مسائل را بیان بکنند نبود. و حتی مطلب تازه ای که در این دیدار من از ایشان دارم این است که ایشان فرمودند من مرحوم میرزا را که خب خدمتشان مشهد بودم، بعد آمدم تهران، و رفتم درس مرحوم میرزا مهدی آشتیانی، فلیسوف شرق. و مطالب را از ایشان در مباحث مختلف فلسفی و آنچه ایشان تدریس می کردند گرفتم، در حدی که ایشان قبول کردند که من حرفهایشان را دارم و به حرفهایشان رسیده ام و فهمیده ام آنچه را که فرموده اند. به من فرمودند که چه شده است که تو حرفهای من را فهمیده ای و این مطالب را درک کرده ای، اما با توجه به اینکه درک کرده ای نسبت به این مطالب حال قبول نداری و نمی پذیری این مطالب را و رد می کنی؟! من به ایشان این را گفتم، گفتم جهتش این است که من از مرحوم میرزا مهدی اصفهانی مطالبی یاد گرفته ام، که با توجه، حاصل حرفشان این بود که باتوجه به آن مطالبی که یاد گرفته ام دیگر نمی توانم اینها را قبول کنم. و قبل از بیان این مسئله این را فرمودند که از مهمترین چیزهایی که من از مرحوم میرزا دارم یکیش همین است که به گونه ای من از ایشان استفاده کرده ام که نتیجه اش این شد که با اینکه بفهمم همه ی این حرفها را اما در عین حال مانع از این بود آنچه از ایشان فهمیده بودم که قبول بکنم این مسائل را. به توضیح بنده یعنی مبانی ای از ایشان در اختیار من بود که با آن مبانی می توانستم که مطالب را تجزیه و تحلیل کنم و مبانی این آقایان را نپذیرم. و باز این هم شاهد بر اینکه ایشان در این حد در این جهت برنامه هایشان قوی بود که ایشان با اینکه در آنوقت در سن جوانی هم بودند، ولی اینقدر از مرحوم میرزا بهره گرفته بودند که می توانستند در مقابل قوی ترین تدریسهای مربوط به این مسائل ایستادگی کنند و آنچه را که به اصطلاح گفته می شود در ارتباط با مسائل فلسفی، نپذیرند. و در آن جلسه ایشان مسائل بسیاری را گفتند، حتی بعد از تصریح به اینکه قاعده ی الواحد را قبول نداشتند و بعضی از قواعد دیگر، یکی از حضار سوال کرد که فقط همین قواعد و اینها را قبول نداشتند؟ فرمودند نه،اساساً ایشان مبانیشان مخالف بود با مبانی فلسفه و عرفان، به طور کلی. این اجمالا مطالبی بود که از دیدار با ایشان بهره مند شدیم. امیدواریم که خداوند توفیق توجه به آنچه که حق است و حقیقت، به همه ی ما بیشتر مرحمت بفرماید.” (فایل تصویری این فرمایش موجود است)
در عین حال، و با وجود همه ی این مسائل، متاسفانه این استفتاء، در فضاهای مجازی و کانالهای خبری و در حوزه ها و دانشگاه ها، هنوز پخش می شود. و شیخ حسن میلانی از این استفتاء در نوشته های خود در جهت تخریب شخصیت مرحوم میرزای اصفهانی و شاگردان ایشان استفاده می کند. که این عمل نشانی جز بی تقوایی جناب میلانی ندارد.
لازم به تذکر است که پس از استفتاء فوق الذکر، خوشبختانه استفتاء دیگری توسط برخی از مومنین در جهت رفع تهمتها و دروغ هایی که به مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه نسبت داده شده بود، آماده و از حضرت آیت الله سیستانی حفظه الله سوال شد. متن استفتاء و پاسخ آن به شرح زیر است:
شایان ذکر است که استفتاء اخیر و استفتاء قبل بهمراه پاسخ های آنها، توسط چند نفر از آقایان اهل علم به صورت حضوری خدمت حضرت آیت الله سیستانی عرضه شد، و ایشان پس از ابراز ناراحتی نسبت به آنچه از سوی شیخ حسن میلانی صورت گرفته، حجیت استفتاءاول از حیث انتساب و انطباق آن با مطالب و فرمایشات مرحوم میرزا را ساقط دانسته و پس از قرائت استفتاء دوم آنرا تایید، و فرمودند الحمدلله استفتاء دوم مشکل را حل کرد و استفتاءاول را جبران نمود.
آنچه بسیار عجیب است این است که شیخ حسن میلانی حتی نسبت به فتوای دوم آیت الله سیستانی دست از تقطیع بر نداشته و اینباره فتوای مراجع است که باید دستخوش این کردار خلاف شرع و ناشایست حسن میلانی قرار بگیرد. وی سوال وارده در استفتاء دوم را و دو ثلث اول جواب را حذف نموده و فقط ثلث اخیر جواب را بهمراه استفتاءاول قرارداده و چنین وانمود کرده که فتوای دوم هم تاییدی برای اوست! عزیزان خود مشاهده کنند:
صفحه ۶۲ از کتاب شناخت اجمالی کلام فلسفه عرفان:
خوانندگان خود نگاه کنند و بدون هیچ تعصبی قضاوت نمایند، آیا چنین کارهایی خلاف شرع بیّن هست یا نیست؟ و چنین افرادی که این اعمال خلاف را بی شرمانه انجام می دهند آیا مجاز هستند که در حوزه ی مقدس امام عصر علیه السلام خود را به عنوان مدرس معرفی کنند ولو در کمترین دروس مثل ادبیات(با غمض عین از جهات دیگر)؟! تا چه رسد به اینکه بخواهند خود را مدرس عقاید معرفی کنند! و روشن است که این کارها و اینطور با کلمات بزرگان بازی کردن، جز بی تقوایی چیز دیگری نخواهد بود. و تعجب از افرادی است که این اعمال ناشایست را از شخصی به مثل حسن میلانی می ببیند و باز از او دفاع می کنند!
اللهم لا تکلنا الی انفسنا طرفه عین ابدا
(۹) شیخ حسن میلانی و اتهام بر سایر علماء
همانطور که در نوشته های پیشین گفتیم هدف اصلی وبلاگ تنبه ارائه ی مقالات و مستنداتی است در جهت رفع تهمتهای نااهلان و جاهلان از مقام شامخ بزرگان. و باز متذکر می شویم که مخاطب ما در این سلسله مقالات شخص شیخ حسن میلانی و یا معدود مریدان و سر سپرده ها ی وی نیستند، ولی از آنجا که این شخص با اعمال خلاف خود باعث ایجاد سوال برای برخی از متعلمین علوم قرآن و عترت شده است ناچاریم تا کمی بیشتر پرده از اعمال ناشایست او برداریم.
به طور خلاصه در مقاله نخست به معرفی اجمالی حسن میلانی پرداختیم، و سپس به بهانه ی دفاع شدید وی از کلام رایج امروز خصوصا کلام خواجه، در سه مقاله بعدی با ذکر مستندات فراوانی ثابت کردیم که اصل علم کلام در تبیین معارف قرآن و عترت ناکارآمد است و خصوص کلام خواجه به خاطر پیوستگی و آمیختگی شدیدی که با فلسفه دارد، نه تنها در بعضی از مسائل نفی فلسفه نکرده بلکه اثبات آنهم می کند و در همین جهت به منظور تثبیت و تدقیق بیشتر مطلب به بیان اجمالی بیش از ۳۰ مورد از تطابقات کلام تجرید با فلسفه در سه مقاله بعد پرداختیم. در مقاله قبل نیز در خصوص استفتاء مغرضانه شیخ حسن میلانی از دفاتر مراجع عظام که در جهت تخریب شخصیت مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان ایشان انجام شده بود مطالبی را عرض کردیم.
اما در این مقاله می خواهیم به یکی دیگر از اعمال ناشایستی که در کارنامه ی شیخ حسن میلانی موجود است اشاره کنیم و آن تخریب شخصیت سایر علماء و فقهاء (غیر از مرحوم میرزا) است.
میلانی پس از اتهام مرحوم میرزا مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه-به خاطر دشمنی ای که ظاهرا با ایشان دارد- حتی بعضی از کسانی که تکریم وتعظیم ایشان نموده اند، و یا حتی کسانی که شاید نامی از آنها به صورت محتمل در زندگی مرحوم میرزا باشد را متّهم کرده است.در همین راستا، براساس اینکه در نزد بعضی نامی از مرحوم سید علی شوشتری در زندگی مرحوم میرزا در میان است، میلانی مرحوم آیت الله سیدعلی شوشتری علیه الرحمه را نیز متهم به عرفان و تصوف می کند. در حالیکه مرحوم سید علی شوشتری یکی از فقهاء شناخته شده عالم تشیع در قرن ۱۳ می باشد. و در وصف ایشان همین بس که خاتم الفقهاء و المجتهدین شیخ مرتضی انصاری، سیدعلی شوشتری را به عنوان وصی خود انتخاب می کند و نماز بر پیکر آن فقیه بزرگ شیعه نیز توسط ایشان خوانده می شود. آنچه در نقل احوال مرحوم شوشتری موجود است تماماً اشاره به فقاهت و زهد آن عالم ربانی دارد. خوب است در اینجا نظری داشته باشیم به زندگی و برخی حالات مرحوم آیت الله سیدعلی شوشتری.
اقوال اصحاب تراجم در احوال مرحوم آیت الله سیدعلی شوشتری
آنچه که برخی از تاریخ نویسان و اصحاب تراجم، در احوال مرحوم سید و همچنین ارتباط ایشان با شیخ انصاری نوشته اند، چنین است:
صاحب کتاب تکمله النجوم السماء می نویسد:«آقا سیّد علی شوشتری نجفی از احفاد سیّد نعمتالله جزائری است، وی موافقت و مرافقت سفر و حضر با شیخ انصاری داشت و به وجه ثروت و دولت اکثر اعانت شیخ میکرد، به فقه و دقّت نظر، معروف و مشتهر میباشد، علماء او را مسلّم میداشتند.» (تکمله نجوم السماء فی تراجم العلماء ص۳۳۶)
مرحوم آیت الله سید محسن امین عاملی چنین می نویسد:«کان یصاحب الشیخ مرتضی الانصاری و بینهما محبه شدیده» (اعیان الشیعه ج ۸ ص ۳۱۶)
محمّد حسن خان اعتماد السّلطنه که در زمان حاج سیّد علی شوشتری بوده است در المآثر و الآثار اینطور بیان می دارد:«شیخ الطایفه استاد الکل مرتضی الانصاری، سید را بر جمیع اصحاب خویش علما و عملا ترجیح میداد، بلکه حضرت استاد مذکور را میگویند با وی در مقام ارادت بود.» (المآثر و الآثار، ص۱۴۵)
علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعه چنین از سید یاد می کند:«العلامه الأجل المیر السید علی التستری مراد الشیخ العلامه الانصاری و وصیه» (الذریعه إلی تصانیف الشیعه،ج۲۰،ص۲۳۳)
علامه شیخ محمود عراقی که از شاگردان شیخ انصاری است، و حوزه نجف را در دوران حیات سید درک کرده است، مینویسد: «حاج سید علی شوشتری، از اولاد سید نعمت اله جزائری و از مجاورین نجف اشرف، و در ورع و زهد و تقوی، سلمان عصر و مقداد دهر خود بود و با شیخ کمال معاشرت و آمیزش را داشت و بر جنازه شیخ مرحوم، او اقامه نماز نمود، و بعد از وفات شیخ تا یکسال تقریباً که زنده بود، امور خلق به او راجع بود، و اعتکاف مسجد سهله و کوفه را بسیار مواظبت مینمود، و مردم را در حق او چنان گمان بود که شرفیاب خدمت امام عصر (ع) میشود، و معروف به کرامات بوده…» (دارالسلام، عراقی( چ سنگی) ص ۳۳۵)
و صاحب کتاب لؤلؤ الصدف، اینطور می نویسد:«سید جلیل القدر صاحب کرامات متواتره حاجی سید علی شوشتری و ایشان از زهاد و علماء محسوب میشوند، شیخ انصاری مرحوم با «نهایت زهد و ورع و کرامات مع ذلک «نهایت ارادت» را نسبت به این سید جلیل داشته و «نهایت احترام» از ایشان مینموده است و اعتقاد به پارهای از کرامات ایشان داشته و چنین می دانستند که آن جناب (سید شوشتری) خدمت امام زمان رسیدهاند، و بعضی از حکایات غریب و عجیب از شیخ بزرگوار دربارۀ ایشان نقل کنند» (لولؤ الصدف، سید عبدالله اصفهانی، ص ۱۲۰)
و همچنین نواده ی شیخ اعظم، در کتاب “زندگانی و شخصیت شیخ انصاری” اینطور اظهار می کند: «سید علی شوشتری به جمیع ملکات متصف و دارای نفس قوّیه و کرامات ظاهره، و یگانه مصاحب و دوست صاحب سرّ شیخ بود. که بین ایشان چنان مودّت و یگانگی و الفت برقرار بوده که آنان را یک روح در دو قالب باید محسوب داشت.» (زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۳۵)
همچنین می گوید: «سیّد هرروز در جلسه درس شیخ حاضر میشد و علم طبابت را هم دارا بوده، جز آنکه به غیر از شیخ کسی را معالجه نمیکرد؛ وی پس از فوت شیخ، بر منبر او تدریس نموده و گویند چنان بوده که گویا شیخ درس میگوید. » (اقتباس از زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص۱۶۵ و ۱۶۸)
صاحب تکمله أمل الآمل نیز درخصوص ارتباط نزدیک سید و شیخ می گوید: السّیّد الأجل جمال السّالکین، زبده العلماء الرّبّانیّین، السیّد علیّ بن السّیّد محمّد التّستری وصیّ الشّیخ و صاحب أسراره و الّذی لم یکن یفارقه فی حضر و لا سفر مذ سکن النّجف و کان فی الجلاله و المعارف الرّبّانیّه و المنامات ما کان یظنّ أن الشّیخ من مَرَدَته و المنقطعین الیه فیالسّرّ. (تکمله أمل الآمل، ج۶، ص۴۵)
و آیهالله شبیری زنجانی حفظه الله در کتاب جرعه ای از دریا اینچنین میگوید: «از مرحوم حاج میرزا احمد کفایی شنیدم که از مرحوم آخوند مطلبی را نقل می کرد. در اینجا ابتدا باید عرض کنم که مرحوم آخوند شاگرد شیخ انصاری بود و تقریباً دو سال درس شیخ را درک کرد و بعد از شیخ هم دوسالی که آقا سیدعلی شوشتری زنده بود، به حسب توصیه شیخ درس آقا سیدعلی شوشتری می رفت. آقا سید علی مربی اخلاق شیخ هم به شمار می رفت و معروف بود که با حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اتصال دارد و خدمت حضرت مشرف می شود. مرحوم آخوند که شاگرد هردو بود در باره ی رابطه ی آنها با هم می فرمود:”مرید و مراد، معلوم نبود” » (جرعه ای از دریا، ج۱ ص ۱۳۹)
اینها نمونه ای بود از کلماتِ برخی بزرگان و اصحاب تراجم در شأن آقا سید علی شوشتری، عالمی که دوران عمر خود را در کمال نزدیکی با شیخ انصاری و صداقت طرفینی بسر برد و یکسال بعد از فوت شیخ در تاریخ ۱۸ جمادی الثانی ۱۲۸۱ دار فانی را وداع گفت، رحمت الله علیه.
با توجه به این نقلها، مسلماً مرحوم سید علی شوشتری ازبزرگان علماء شیعه و همچون آنان صاحب مشی فقاهتی بوده است نه مذاق عرفانی و صوفی گری. و با توجه به ارتباط نزدیک شیخ انصاری با سیدعلی شوشتری و محبت شدید شیخ به سید، مذاق فقاهتی سید (در برابر مشی عرفانی و میل به تصوف) بیشتر و بیشتر ثابت می شود. چرا که ارادت شیخ به کسی که ذره ای میل به تصوف داشته باشد، خصوصا وصی قرار دادن چنین شخصی و توصیه بر اقامه نماز برپیکرش توسط ایشان، محال است.
میلانی و اتهام بر آیت الله سید علی شوشتری
اما متاسفانه شیخ حسن میلانی تنها با استناد به یک جریان، فقیه بزرگوار شیعی مرحوم سیدعلی شوشتری را هم مورد اتهام قرار میدهد!
و حال آنکه اولا: این جریانی که آقای میلانی به آن متمسک شده است، بدون سند بوده و فقط از ناحیه ی خودِ متصوفه و مخالفین نقل شده است. آیا واقعا یک انسان متشرع می تواند به چنین نقلی اعتماد کند؟! و آیا انصافاً چنین نقلی قابل استناد است؟! مگر اینطور نیست که مخالفین همیشه سعی داشته اند انسانهای مومن و سرشناس علی الخصوص بزرگان فقهاء و علماء شیعه را به نحوی به خود نسبت دهند؟! اینکه عده ای از صوفیه، برخی از علماء را به خودشان نسبت می دهند دلیل بر چیزی نیست و نمی توان این مسئله را تاییدی بر صوفی بودن آن بزرگان دانست. چرا که روش صوفیه بر این است که سعی دارند علمائی را که به خاطر شدت زهد و تقوایشان به برخی مقامات معنوی رسیده اند به خودشان نسبت دهند. آیا این مرحوم مجلسی اول نیست که برخی صوفیه ایشان را به همین جهتی که گفتیم به خودشان نسبت داده اند؟! و البته علامه مجلسی علیه الرحمه که از این تهمت مطلع بوده، در پایان رساله “اعتقادات”، پس از بیان برخی از اعتقادات باطل صوفیه و برحذر داشتن مومنین از این فرقه ی ضاله، در این خصوص چنین می نویسد: «مبادا گمان بد در حق پدرم علامه مجلسی ببری و او را صوفی بدانی زیرا وی پاکتر از این است که دامنش به لوث تصوف آلوده شود و من از هر کس آشناتر به حال پدرم میباشم!». همچنین است حال بزرگانی مثل سیدبن طاووس. تا به آنجا که عده ای از آنها سلسله ی خود را به اویس قرن یا کمیل و یا حتی امیرالمومنین صلوات الله علیه منتهی می دانند! ولی همانطور که گفتیم با این نسبت دادن ها چیزی ثابت نمی شود.
و جالب اینجاست که حسن میلانی خودش در این جهت درنفی اتهام تصوف نسبت به برخی از علمای شیعه مقاله ای دارد ولی در عین حال در مورد مرحوم آیت الله سیدعلی شوشتری، به خاطر احتمالی که در خصوص تاثیرگذار بودن ایشان در زندگی مرحوم آیت الله میرزای اصفهانی از جانب برخی مطرح است، دست از عداوت خود برنداشته و با استناد به برخی حرفهای صوفیه، این فقیه جلیل القدر را از مذاق فقاهتی خارج دانسته و با کمال بی شرمی داخل در جرگه عرفا معرفی کرده و ایشان را قطب وحدت وجودی ها می خواند.
ثانیا: این داستانی که میلانی به آن استناد می کند، چه دلالتی بر مذاق تصوف و عرفانی مرحوم سیدعلی شوشتری می تواند داشته باشد؟ واقعاً یک شخص متشرع به صرف شنیدن چنین داستانی با فرض صحت آن، آیا می تواند صاحب آن داستان را متهم به عرفان و تصوف نماید؟! و اساساً این داستان چه دلیلی بر تصوف و عرفانِ شخص جولاست؟! خصوصاً که شخص جولا مُردّد بین سه نفر است و در آن تاریخ سه نفر جولا نام داشته ایم که مشخص نیست مراد از جولای این داستان کدامیک از آنهاست؟
نتیجه اینکه بعد از توجه به سابقه ی علمی و فقاهتی مرحوم سید علی شوشتری و همچنین عنایات و توجهات خاص مرحوم شیخ انصاری به ایشان، اگر بازهم چشم خود را ببندیم و فقط طبق برخی مدعیات صوفیه، سیدعلی شوشتری را داخل در این فرقه ضاله بدانیم (کاری که شیخ حسن میلانی کرده است)، آنگاه است که فقاهت شیعه را زیر سوال برده ایم و خیلی از بزرگان و فقهاء را متهم به تصوف ساخته ایم. که البته این همان کاری است که جناب میلانی بی مهابا آن را انجام می دهد. و واقعاً جای بس تأسف وتعجّب است که شخص میلانی به خاطر اینکه کسی را متّهم کند تا کجا حاضر است پیش برود؟!
گویا حسن میلانی سابقه ی خودش را فراموش کرده است که طبق اعتراف خودش تحت اشراف چه کسی بوده و سلسله اساتید او چه کسانی بوده اند که حالا با بزرگان فقهاء درافتاده است و آنها را متهم به وحدت وجود می کند! (جهت اطلاع در این جهت، مطالعه مقاله نخست از این سلسله مقالات توصیه می شود)
میلانی و اتهام بر آیت الله سیستانی
حسن میلانی، آیه الله سیستانی را نیز متّهم می کند. در یکی از جلساتی که وی در مشهد داشته است، وقتی یکی از حاضرین جلسه به او میگوید از آیه الله سیستانی در خصوص آثار مرحوم میرزا اینطور نقل است که ایشان فرموده اند “اعتقادات ما همین هاست که میرزا گفته” میلانی در پاسخ می گوید: «من قطع دارم آقای سیستانی هم کتابهای میرزا را نخوانده، و الا این حرف را نمی زد» .
یا درجلسه دیگری وقتی به وی گفته می شود که آقای سیستانی کتاب تنبیهات و میزان المطالب را تایید کرده اند، میلانی می گوید: «من به تو قول می دهم آقای سیستانی یک خط از اینها را هم نخوانده و نفهمیده اینها چه گفته اند و بعدا اینجور حرفی زده است».
میلانی، آیت الله سیستانی را متهم می کند که کتابهای میرزا را نخوانده و جالب اینجاست که در این جهت قطع دارد و قول هم می دهد، ولی ما واقعا نمی دانیم او این حرفها را از کجا می زند؟! در حالی که به شهادت بعضی بزرگان مثل آیت الله شیخ مهدی مروارید در همان اوایل چاپ کتاب تنبیهات این کتاب به دست این مرجع عالیقدر شیعه می رسد و ایشان این کتاب را مطالعه می کنند.
روشن است اینکه شخصی از محتوای یک کتاب اعتقادی بی اطلاع باشد و بعد چشم بسته آن را تایید کند، نشان از لاابالی گری شخص است که بدون اطلاع از محتوای کتابی بر آن مهر تایید بزند و آن را به عنوان اعتقادات شیعه معرفی کند؛ و یقیناً چنین شخصی نه تنها نمی تواند مرجع تقلید شیعه باشد بلکه حتی پشت سر چنین شخصی نمی توان نماز خواند، چرا که از عدالت ساقط است. ولی متأسفانه جناب میلانی چنین فسقی را به آیت الله سیستانی نسبت می دهد و در این جهت قول هم می دهد!
آیا میلانی از دادن چنین نسبت هایی به مرجع عالیقدر شیعه واقعا خجالت نمی کشد؟
میلانی و اتهام بر آیت الله وحید خراسانی
شیخ حسن میلانی، آیه الله وحید خراسانی حفظه الله تعالی را هم مورد اتهام قرار داده است. وقتی از او سؤال می کنند که چرا آیه الله وحید با میرزا مخالفت نمی کند و در مقابل از ایشان تجلیل می کند؟ چنین پاسخ می دهد که “چون منابع مالی آقای وحید از ناحیه ی همین ارادتمندان به میرزا و شاگردان میرزا تأمین می شود لذا اگر بخواهد حرفی بزند اسپانسرهای مالی اش را از دست می دهد”
نگاه کنید میلانی برای آن هدف نامقدسی که دارد یعنی کوبیدن شخصیت میرزا، چطور حاضر است مراجع عظام شیعه را متهم کند!
اینجاست که دیگر هیچ جای سخنی باقی نخواهد ماند…
گرچه میلانی با این کارهایش بار سنگینی برای خودش درست کرده اما به هر حال ما جناب میلانی را از مبشرات ظهور می دانیم و ظهور وی و امثال وی را در این دوران دلیلی از برای قُربِ فرج و تشریف فرمایی مولای انس و جان می دانیم، زیرا که در روایات ما از جمله ی اشراط الساعه اینطور بیان شده است که:
وَ عِنْدَهَا یَتَکَلَّمُ مَنْ لَمْ یَکُنْ مُتَعَلِّما (مستدرک الوسائل/ ج۱۱ / ۳۷۳)
آری وجود اشخاصی مثل حسن میلانی که خود درس نخوانده اند اما در عین حال در هر عرصه ای وارد شده و اظهار علمیت کرده و سخن می گویند از مبشرات ظهور فرج امام عصر علیه السلام می باشد.
ادامه دارد…