سه شنبه , ۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » حدیث عنوان بصری

حدیث عنوان بصری

سید احمد خراسانی : فقیه کیست تقوا چیست ؟ منبع: شیعه نیوز
عنوان بصری که خود از اهل سنت بود و دیر زمانی در درس مالک بن انس حضوریافته بود،در دوران پیری،با درک حضور امام صادق‌(ع)حقایقی رااز آن حضرت دریافتند، امام (ع) بنابر رسالت خود و برای ایجادآمادگی و ظرفیت وجودی برای طی مراحل عملی و تبیین معارف دینی حدیث معروف «عنوان بصری» را بیان نمودند.
به گزارش«شیعه نیوز»،مرکز خبر حوزه، به مناسبت با سالروز شهادت رییس مذهب شیعه حضرت امام صادق‌(ع)شرحی مختصر از حدیث عنوان بصری را در گفت‌و گو با حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خراسانی انجام داده است که به شرح زیر است .
*شرح ماجرا
عنوان بصری می‌گوید ؛ روزی به محضر امام صادق ‌(ع) رفتم و از ایشان خواستم که به من علم بیاموزند ، حضرت فرمودند: شرایط من خاص است و مشغله‌ام زیاد، تمام ساعات شبانه‌روز من پر است، بنابراین معذور هستم از اینکه شما را بپذیرم، سپس فرمود: « وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ»مرااز ورد و دعایم باز ندار برو، همان برنامه‌ای که با مالک‌بن‌انس داشتی همان را ادامه بده و از او استفاده کن، عنوان بصری می‌گوید: من خیلی غمگین و دلگیر شدم، از محضر امام صادق‌(ع) بیرون آمدم و گفتم لابد، فرزند رسول خدا‌(ص) با بصیرت خود در چهره‌ام قابلیتی ندیده است تا شاگرد ایشان باشم ، به مسجد‌النبی رفتم و دو رکعت نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و گفتم:« اَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ» خدایا از تو می‌خواهم، قلب جعفر صادق‌(ع) را به من مهربان کنی و او به من لطف و عنایت کند تا از محضر او علم بیاموزم.
عنوان بصری نقل می‌کند آنچنان جاذبه امام صادق‌(ع) مرا گرفته بود، که دیگر حاضر به دیدار با مالک‌بن انس نبودم، کاسه صبر من لبریز شد و عشق و علاقه من به دیدار با امام صادق‌(ع) مرا بی‌تاب نموده بود و دوباره به در خانه فرزند رسول خدا‌(ص) برگشتم بعد از اینکه در زدم کسی در را باز کرد و گفت: حضرت مشغول نماز است.
*آرامش در محضر امام (ع)
بعد از مدتی که گذشت دوباره خادم آمد و گفت: وارد شوید و من با خوشحالی وارد خانه حضرت شدم،« فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ»سلام گفتم وامام درمحل نماز خود ایستاده بود،پس در مقابل آن حضرت نشستم ، امام سرخود را پایین انداخته بود بعد سر مبارک رابالا گرفت و به من نگاه کردندو فرمود: کنیه شما چیست؟
عرض کردم: «ابوعبدالله»، در این لحظه امام فرمود: خداوند کنیه تو را ثابت گرداند و تو را موفق گرداند، مشکل تو چیست؟ با این جمله امام صادق‌(ع) یک آرامش به من دست داد.
عنوان بصری می‌گوید: به امام صادق‌(ع) عرض کردم آمده‌ام تا از محضر شما، علم بیاموزم و از خداوند این امیدرا دارم که دعای مرا اجابت کند و من موفق به کسب علم در نزد شما شوم.
عنوان بصری،راه درازی را از بصره تا مدینه طی کرده و با کمال افتادگی در نزد امام‌(ع) حاضر شده است تا از امام کسب علم کند.
سوالی که مطرح می‌شود این است که، این چه علمی است که عنوان بصری از امام‌(ع)‌، در خواست می‌کند؟
از این همه سعی و تلاش عنوان بصری معلوم می‌شود وی علم مدرسه‌ای را از امام طلب‌ نمی‌کند، این علم دیگری است که عنوان بصری با وجود سن بالا، عطش آن را پیدا کرده است و هر کجا به دنبال آن رفته عطش او، بر طرف نشده است تا به سرچشمه زلال رسیده است، این علم و معرفت را در محضر امام صادق‌(ع) یافته است و اگر چه در ابتدا، امام‌(ع) دست رد بر سینه او زده است، ولی عنوان بصری با اصرار فراوان آن علم را از حضرت طلب می‌کند.
در این لحظات بود که امام صادق‌(ع) به عنوان بصری فرمود: « یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ » دانش و علم به وسیله یادگیری حاصل نمی‌شود، علم نوری است؛ در دل کسی قرار می‌گیرد که اراده حق‌تعالی، به هدایت او تعلق گرفته باشد.
« إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ » (الکافى ج ۱ص ۳۲) وقتی که خداوند اراده خیر، به بنده‌ای کند او را فقیه دین می‌کند.
*بصیرت در دین غیر از عالم بودن با اصطلاحات رایج است .
در روایتی درباره جناب حبیب‌ابن مظاهر ، آمده است که :
«و کان رجلا فقیهاً » حبیب‌ابن مظاهر مردی فقیه بود .
به نظر می‌رسد،این اصطلاح فقیه،باین معنی نیست که احکام فقهی راازطهارت تادیات بداندومسلط باشد،بلکه « فقاهت دردین،بصیرت در دین» است، دین راباتمام وجودش دریابدو نتیجه دریافت دین با تمام وجود این است که اگر تمام دنیا یک طرف، و چند نفر معدود،در طرف دیگر قرار گرفته باشند،در حقانیت خود، ذره‌ای تشکیک نمی‌کند،نه این که،ادعاشودبه جایی رسیده است،مثل امیرالمومنین‌(ع) که فرمود: «مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ»(بحارج۳۴ص۳۴۲)هیچگاه درحق ،شک نکردم،امابه جایی رسیده است که امیرالمومنین‌(ع)میفرمایند: «لاَتَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ مَنْ یَسْلُکُهُ»(مستدرک الوسائل ج۱۲ص۱۹۳)در وقتی که در راه هدایت هستید به خاطر کم بودن افراد، نترسید.
*علمی که در مدرسه یافت نمی‌شود
امام صادق‌(ع) به عنوان بصری فرمود: آن عملی که تو دنبال آن هستی، در مدرسه، یافت نمی‌شود، بلکه خداوند باید آن را در دل قرار دهد و این مساله همان «حقیقت نوریه» علم است که از آن به عنوان «خیر، فقاهت و بصیرت» در دین یاد شده است.
حضرت علی‌(ع) وقتی دیدند به بعضی افراد، لقب فقیه داده شده، فرمودند: « أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِالْفَقِیهِ حَقِّ الْفَقِیهِ» (الکافى ج ۱ص ۳۶) به شما خبر بدهم که فقیه واقعی، چه کسی است؟، ایشان فقیه را حقیقت نوریه‌ای معرفی کردند که خداوند فقه را در دل او قرار می‌دهد.
امام صادق‌(ع) می‌فرماید:« فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ» (وسائل الشیعه ج ۲۷ص ۱۳۱) شیخ انصاری‌(ره) درباره این حدیث شریف می‌فرماید: آثار صداقت، نسیم و عطر روح نواز صدور از عصمت از این روایت به مشام می‌رسد.
آن فقیهی که مردم، دین و دنیای خود را در اختیار او قرار می‌دهند، فقیهی است که به این مقامِ حدیثِ امام صادق‌(ع) رسیده باشد و الا اگر این حقیقت نوریه در او نباشد، هیچ گونه آثاری بر فقه و علم او، مترتب نخواهد شد.
امام صادق‌(ع) به عنوان بصری فرمود: شما دنبال علم هستید؟ جواب داد: بله. حضرت فرمود: « فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ » اول در جان خودت، حقیقت بندگی را پیاده کن، چون فرمود: علم آن است که از ناحیه معبود، در دل عابد قرار بگیرد به دنبال علم برو و از خداوند طلب فهم کن تا خداوند به تو فهم عنایت کند، عنوان بصری وقتی این کلام را از حضرت شنید گفت: یا شریف! امام فرمودند: بگو یا اباعبدالله» (به من یا شریف نگو)
گفتم: « یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ» حقیقت بندگی چیست؟ این حقیقت بندگی چیست، که اگر تحقق یافت آن وقت دروازه‌هایی از علم، بر روی جان بنده، باز خواهد شد؟
امام صادق‌(ع) فرمود«ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ» حقیقت بندگی سه چیز است: کسی به حقیقت بندگی رسیده است که، این سه مورد را در خود بیابد.
اول اینکه،«أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً»اعتقاد شخص، این باشد که آنچه خداوند به او داده است،امانت است نه ملک.ازجمله داده‌های خداوند تبارک و تعالی، عقل، وجود، سلامتی و حیات است بعد از این موارد، داده‌های خداوند، مال، ثروت و امکانات دنیوی است. خیلی فرق می‌کند،که کسی آنچه در اختیار دارد،ملک خودبداندیا خود را امانت‌دار بداند،اگرشخصی خودرا مالک دانست،دیگر هر نوع مصرفی که خواست نسبت به اموالش خواهد داشت، مثلا اگر کسی خود را مالک چشم،گوش،دست وپا،سلامتی،حیات دانست اهمیتی نمیدهد که این نعمت‌ها را در کجا صرف کند!
حال اگر کسی تمام داده‌های خداوندی را امانت دانست، امانت، باید نزدامانت‌دار حفظ شود و باید آن را در مورد، مقدار و کیفیتی مصرف کند که مالک به او اجازه می‌دهد،لذااین یک دستورالعمل اخلاقی، عرفانی و قرآنی است.
«لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ»بنده مالک چیزی نمی‌شود و مال را،مال خدا می‌بیندوهرجایی که خداوند دستور دهد، آن را قرار می‌دهد.
«العبدُ و ما فی یده کانَ لِمولاه» عبد، خودش و آنچه در اختیار اوست، مال مولایش است، پس عبد «مال» ندارد و مال را «مال الله» می‌داند و باید ببیند مالک چه دستوری برای مصرف مال داده است.
این یکی از اصول حقیقت عبودیت دروجود انسان است،اگر وجدان خدا خواه و فطرت خداجوی جامعه نسبت به این باور و عقیده زنده و بیدار شود، دیگر معنا ندارد در جامعه، مشکلی وجود داشته باشد،یا این که شخصی،همه چیزازمال و ثروت داشته باشدوکسانی ازحداقل امکانات زندگی محروم باشند، وجود نخواهد داشت.
افرادی در جامعه وجود دارند که می‌توانند با انفاق یک دهم اموال خود، به افراد نیازمند،آنها را ازمشکلات بزرگی نجات دهند،و این نخواهد شد مگراینکه،اموال و ثروت خود را امانت از طرف خدا بدانند،نه اینکه خود را مالک آنها قرار دهند.
اصل دوم این است « وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً » کسی که عبد شد، برای خود برنامه‌ریزی نمی‌کند وقت آزاد برای هر نوع کاری ندارد .
کسی که عبدشد،وقت اوبرای مولا است و تمام وقت خود را باید برای دستورات مولا در انجام واجبات و ترک محرمات صرف کند.
« وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ » تمام شغل عبد ، در اختیار انجام واجبات الهی و ترک محرمات خواهد بود.
امیرالمومنین در نهج‌البلاغه می‌فرماید:
«شُغِلَ عَنِ الْجَنَّهِ وَ النَّارُ أَمَامَهُ» (الکافى ج ۸ص ۶۷) کسی که بهشت و جهنم مقابل اوست وقت خالی ندارد.
شهیدمطهری‌(ره)درباره حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی‌(ره)نقل میکند:
روزی آیت‌الله بروجردی‌(ره) اظهار علاقه کردند برای عتبه بوسی عازم مشهد مقدس،شوند افرادی که در دفتر ایشان کارهای حاشیه‌ای را انجام می‌دادند،پیش خود گفتند که الان شرایط سفر برای مرجع تقلید شیعیان جهان فراهم نیست در نتیجه اعضای دفتر بهانه آوردند که این سفر انجام نشود،مرحوم آیت‌الله بروجردی علت این کار را از آنها سوال کردند، یکی از اعضای دفتر عنوان می‌کند که چون شما شخصیت اول شیعه هستید،سفرشما از قم به مشهد مقدماتی لازم دارد و آن اینکه ازکدام مسیرحرکت کنیم درچه شهرهایی پیاده شویم،شان و شخصیت شما ایجاب می‌کند که با برنامه این سفر انجام شود.
*آیت‌الله بروجردی برای خود تدبیری نکرد
شهید مطهری نقل می‌کند: آیت‌الله بروجردی‌(ره) خیلی ناراحت شدند و فرمود: و الله تا این ساعت ، من در زندگی برای خودم هیچ تدبیری نکرده‌ام،حال بااین سن و سالی که از من گذشته است، شما می‌خواهیدبرای من برنامه‌ریزی کنید! من همه تدبیر و برنامه‌ام انجام وظایف الهی است و به ما مربوط نمی‌شود که نتیجه چه خواهد شد، من هیچ وقت، درس نخوانده‌ام که مرجع تقلید شوم! هیچ وقت در زندگی، برنامه‌ای برای آقا شدن در دنیای اسلام نداشته‌ام! و همه چیز را به عنوان انجام وظیفه انجام داده‌ام و نتیجه این شده است.
آغاز علم شناخت خداست:
عالی‌ترین موضوع تدبیر و مدیریت در زندگی برای بنده، این است که مواظب انجام تکالیف الهی باشد.
سابقا اولین کتاب حوزوی که طلاب جدیدا‌لورود، آن را می‌خواندند، جامع المقدمات بود اولین بخش این کتاب «شرح امثله» نام داشت.
در ابتدای این بخش حدیث شریف نبوی‌(ص) ذکر شده بود: قال النبی‌(ص) «اول العلم معرفه الجبار و آخرالعلم تفویض الامر الیه».
آغاز علم، ‌شناخت خدا و پایان علم نیز، واگذاری امور به خداوند متعال است، همان مطلبی که در قرآن آمده است« وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد» «من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست!» (غافر۴۴) انسان شر وخیر را نمی‌شناسد، چه بسا فکر می‌کند اگر مجتهد شد یا به مقام عالی علمی رسیدمی‌تواند به مردم خدمت کند. خداوند می‌فرماید« وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» «چه بساچیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند،وشما نمى‏دانید». (بقره۲۱۶) برای رسیدن به مقامی،شب و روز تدبیرمی‌کنددرحالیکه معلوم نیست،برای او «خیر» باشد و چه بسیا برای او، شر باشد پس در نتیجه عبد، نمی‌تواند برای خود تدبیر کند که به کجا می‌خواهد برسد،«تدبیر عبد، عمل به تکلیف است» در ادامه روایت، حضرت می فرماید: « فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً» وقتی انسان آنچه را که خداوند به او داده است ملک خود قرار نداد بلکه امانت دانست، « هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ» انفاق کردن بر او آسان می‌شود در چیزی که خداوند، دستور داده که در آن موضع انفاق کند « وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا» وقتی عبد مدیریت زندگی را به خدا واگذار کرد، مصائب دنیا برای او آسان می‌شود و آنها را سعادت و خیر می‌داند.
« وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُبِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَنَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ » وقتی عبد، اوامر الهی را انجام دهد و محرمات الهی را ترک کند، وقت اضافی پیدا نمی‌کند که با مردم جدل و مباحات کند لذا حضرت امیرالمومنین‌(ع)می‌فرماید: طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ،‏ (مستدرک الوسائل ج ۱ص۱۱) خوشا به حال کسی که عیب خودش، او را از عیوب مردم، باز می‌دارد. در نتیجه این سه عنصر، یعنی «امانت داشتن آن چه که خداوند به او عطا نموده است»،‌ «واگذار کردن تدبیر امور زندگی به خداوند» و «قرار دادن اوقات خود برای تکالیف الهی» حقیقت عبد و بندگی را به تصویر می‌کشد.
در ادامه حدیث، می‌فرماید: اگر کسی این سه عنصر را در خود پیدا و پیاده کرد به گوهر گران بهای حقیقت عبودیت دست یافته است و اگر کسی به حقیقت عبودیت دست یافت«فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى»به اولین درجه تقوی، دست یافته است کسی که به تقوای الهی دست یافت به مقام متقین خواهدرسیدکه میفرماید:تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ،این سراى آخرت را(تنها) براى کسانى قرار مى‏دهیم که اراده برترى‏جویى در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است!(۸۳قصص). کسی که خود را بنده خدا می‌داند، اهل فساد و فتنه نیست.
وقتی بحث به اینجا می‌رسد،عنوان بصری احساس خاصی پیدامیکند و آنچه را که سالیان زیادی در طلب آن بود، انگار پیدا کرده است و در نتیجه آرام گرفته و خوشحال می‌شود.
عنوان بصری دراین قسمت تقاضایی ازامام صادق‌(ع)میکندو می‌گوید: « أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی» به من وصیت کن، امام فرمود« أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ» تو را به ۹ چیز وصیت می‌کنم که این وصیت نه‌گانه من، برای همه کسانی است که طالب سیروسلوک هستند در واقع مرز واقعی، عرفان‌های واقعی و کاذب را می‌توان در این گفتار حضرت جستجو کرد.

امام فرمود« فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى » این وصیت من به همه کسانی است که می‌خواهند سیر و سلوک الهی را بپیمایند.
« وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ » از خدا نیز می‌خواهم که به تو توفیق دهد این وصیت را انجام دهی و بعد حضرت ادامه می‌دهد:
« ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ » سه مورد از این موارد نه گانه آداب سیر و سلوک و مربوط به ریاضت و تهذیب می‌باشد.
سه عنصر دوم،دررابطه باحلم وسه عنصر سوم،به بحث علم،میپردازدامام‌(ع)به عنوان بصری فرمود: « فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا» این موارد را حفظ کن و تو را بر حذر می‌دارم از اینکه آنها را سبک بشماری.
« قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ » گفتم با تمام وجود آماده دریافت وصیت‌های شما هستم و با جان و دل می‌شنوم.
امام فرمود: اما آن سه دستور العملی که مربوط به ریاضت نفس است« فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْه» از خوردن چیزی که میل نداری، تو را بر حذر می‌دارم، چون نتیجه زیانبار چنین عملی، حماقت و بلاهت را به دنبال دارد. « وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّه‏» تا گرسنه نشدی غذا نخور و زمانی هم که گرسنه شدی، از حلال بخور و نام خدا را نیز، بگوی.
« وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ » حدیث پیامبر‌(ص)رابیادآور که فرمود: هیچ ظرفی بدتر از ظرف پر شکم، نیست اگر خواستی غذا بخوری، معده و بطن را سه قسمت قرار بده « فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ» یک سوم برای طعام، یک سوم برای آب و یک سوم برای نفس کشیدن.
اما آن سه دستور العملی که مربوط به حلم است:
« فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً »اگرباکسی روبرو شدی واو به توگفت:اگریکی بگویی ده تامی‌شنوی!شمادرجواب به او بگو اگر،ده تابگویی،یکی هم نخواهی شنید!معنای حلم،این است،همانگونه که‌هابیل درپاسخ برادرش قابیل ،چنین رفتاری را به کار برد.قرآن درباره داستان‌هابیل وقابیل می‌فرماید: « وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّمایَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» «وداستان دو فرزند آدم رابحقّ برآنها بخوان : هنگامیکه هرکدام ،کارى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از یکى پذیرفته شد، و از دیگرى پذیرفته نشد ؛ ( برادرى که عملش مردود شده بود ، به برادر دیگر ) گفت :«به خدا سوگند تورا خواهم کشت!» (برادردیگر)گفت:«(من چه گناهى دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران مى‏پذیرد» (مائده۲۷)
« وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ » کسی که به تو دشنام داد به او بگو آنچه که درباره من می‌گویی، اگر صحیح است خداوند مرا بیامرزد،اگر شمادروغ می‌گویی،ازخداوندمی‌خواهم که شما را بیامرزد.
*شما درباره من اشتباه …
نقل شده است که کسی نامه‌ای به خواجه‌نصیرالدین طوسی نوشت و در آن نامه به ایشان خطاب سگ داد! خواجه در جواب او نوشت مثل اینکه شما درباره من اشتباه کردی،چونکه اعضاوجوارح من با سگ فرق دارد سگ پوزه،چنگال، دندان تیز و… داردو من فاقد این‌ها هستم « وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاء» اگر کسی تو را تهدید به فحش کرد، تو به او بگو من خیرخواه شما هستم.
اما آن سه دستورالعملی که درباره علم است و باید علاقمندان سیر و سلوک الی‌الله آن را رعایت کنند این است که « فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَإِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَتَجْرِبَهً » از عالم،آن چیزیراکه نمیدانی،سوال کن، جوانان طالب عرفان، باید با علما،دوست، رفیق و همراه باشند تا در مسیر خود به بیراهه نروند.
سوال انسان جاهل ازعالم نباید گزنده باشد برای این نباشد که بخواهد اورا امتحان یا مغلوب کند یعنی،برای فهمیدن سوال کند. « وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً » بر حذر باش از اینکه خود رأی، باشی!نگاه کن ببین موازین عرفان چیست؟ عرفان آن نیست که ذوق، سلیقه و علاقه شخصی در آن نقش داشته باشدبلکه عرفان،آن چیزیست که خداورسول خدا(ص) دستور داده‌اند و در قرآن و سنت بیان شده است.
« وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا » درتمام شئون زندگی، اهل احتیاط و دقت باش به راننده‌ای محتاط گفته می‌شود که در همه حال مخصوصا در پیچ‌های تند جاده، با سرعت مجاز رانندگی کند.
« وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ» از فتوا دادن آن چنان فرار کن که از شیر فرار می‌کنی، ما دامی که دیگران عهده‌دار این مساله هستند چرا برخی،برای رسیدن به منصب فتوان دادن،سر و دست می‌شکنند.
منصب فتوا دادن،واجب کفایی است واگر کسی پیدا نشدو قبول نکرد، افراد می‌توانند در این مسئله ورود پیدا کنند.
انسان بایدتعلیم ببیندو مجتهدشود ولی درمساله فتوا دادن باید پرهیز کند همچون سیدبن طاووس‌(ره)بااینکه در خواست زیادی برای نوشتن رساله عملیه از ایشان بود، قبول نکرد و به دیگران واگذارکرداگر زمانی اتفاق افتاد که، کسی پیدا نشد که این منصب را عهده‌دار شود،انسان باید در این عرصه ورود پیدا کند.
« وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً »گردن خود را پل عبور مردم قرار نده واقع مطلب این است کسی که فتوا می‌دهد گردنش پل عبور، مردم است.
در این لحظه امام صادق‌(ع) به عنوان بصری فرمود: آیا مطلب را گرفتی و او هم می‌گوید بله.
بعد حضرت فرمود:« قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ» بلند شو، آنچه که لازم بودبه تو گفتم من کسی هستم که مشغول به کارهایی هستم « وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏» بحار الانوار ج۱ص۲۲۴-۲۲۶، مشکاه الانوار ص۳۲۵-۳۲۶
*عدالت شرط اجتهاد
شیخ یوسف بحرانی درکتاب الدررالنجفیه»بعد از ذکر روایت می‌نویسد: قد استفید من الخبر المذکور بمؤنه ما ذکرنامن الاخباروکلمات و علمائنا الابرار ، از این حدیث عنوان بصری به انضمام روایات دیگر و با توجه به کلمات علما و بزرگان، چند مطلب قابل استفاده است «لا یکتفی فی الحکم بعداله الفقیه و جواز تقلیده و الاخذ بفتیاه و قبول احکامه بعد اتصافه بهذ العلوم الرسمیه و ان کان فیها صاحب الید الطولا و الدرجه العلیا و المرتبه القصوی بمجرد الملکه».
ازفقیهی،تقلید جایز است که که اولاً دارای شرایط جامع اجتهاد باشد، ثانیاً از شرایطی به نام عدالت برخوردار باشد.
و آن عدالت نیزهمان چیزیست که امام صادق‌(ع)دراین حدیث به عنوان بصری آموختندوآن حقیقت عبودیت است که مجتهد جامع الشرایط باید در خودش پیدا و پیاده کند.
اولین شرط برای اجرایی کردن این معارف در جامعه، این است که آنها را باید نشر داد. وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
بایدازمیان شما، جمعى دعوت به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند!وآنها همان رستگارانند.(۱۰۴آل عمران).نشرو آگاهی دادن، باعث پایه‌گذاری و اجرا شدن معارف ناب درجامعه است واگراین مطالب ناب، نشر داده نشود،زمینه و فضای لازم جهت گسترش عرفان کاذب بوجود می‌آید اگر به جوان‌ها عرفان صحیح آموزش داده نشود، به عرفان کاذب رجوع خواهند کرد والسلام.

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*