دلایل عدم تحریف قرآن
این آیه به صراحت دلالت دارد که قرآن از تحریف محفوظ مانده و تا ابد نیز مصون خواهد ماند و خداوند در برابر تحریف کنندگان از کتاب خود دفاع خواهد کرد. جباران و ستمگران نخواهند توانست، دست خیانت به سوى قرآن ببرند و آن را ملعبه خویش قرار داده و به دلخواه خود در آن تغییر و تبدیل به وجود بیاورند. طرفداران نظریه تحریف این آیه را چند نوع تأویل و توجیه کرده اند:
دلایل عدم تحریف قرآن نویسنده:آیت الله العظمى خوئى (ره)
۱ـ تحریف از نظر قرآن
آیات دالّ بر عدم تحریف قرآن
تحریف به معناى تنقیص و اسقاط قسمتى از آیات اصلاً راهى به قرآن ندارد و تحریف بدین معنى از نظر قرآن مردود است و ما بعضى از آن آیات را که اساس و شالوده عقیده به تحریف را در هم مىریزد، در این جا مىآوریم:
آیه اول: انّا نحن نزّلنا الذّکر و انا له الحافظون (۱)
ماییم که ذکر قرآن را فرو فرستادیم و به یقین آن را حفظ خواهیم نمود.
این آیه به صراحت دلالت دارد که قرآن از تحریف محفوظ مانده و تا ابد نیز مصون خواهد ماند و خداوند در برابر تحریف کنندگان از کتاب خود دفاع خواهد کرد. جباران و ستمگران نخواهند توانست، دست خیانت به سوى قرآن ببرند و آن را ملعبه خویش قرار داده و به دلخواه خود در آنتغییر و تبدیل به وجود بیاورند.
طرفداران نظریه تحریف این آیه را چند نوع تأویل و توجیه کردهاند:
1ـ مىگویند: منظور از «ذکر» که در این آیه به کار رفته است ، خود پیامبر است نه قرآن ، زیرا در آیههاى دیگر کلمه «ذکر» درباره خود پیامبر به کار رفته است آن جا که مىفرماید: قد انزل اللَّه الیکم ذکراً. رسولاً یتّلوا علیکم آیات اللَّه (۲) (در حقیقت)، خداوند چیزى را که مایه تذکر است بر شما نازل کرده، رسولى به سوى شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت کند.
مىبینیم منظور از ذکر در این آیه شریفه رسول خداست و معناى آن چنین است که ما پیامبر را فرستادیم و او را از شر اشرار محفوظ خواهیم داشت.
پاسخ: این تأویل، باطل و نادرست است زیرا کلمه «تنزل» و «انزال» که در آن دو آیه به کار رفته، به معناى نازل نمودن مىباشد و این کلمه دلالت دارد بر این که منظور از «ذکر» در هر دو آیه قرآن است نه پیامبر و اگر منظور از «ذک»ر پیامبر بود، کلمه «ارسال» و مشابه آن به کار مىرفت که به معناى فرستاده است نه تنزیل و انزال.
اگر فرض کنیم که این گفتار در آیه دوم درست است و منظور از «ذکر» در آن آیه رسول خداست، در آیه اول که مورد بحث است مسلماً این طور نیست و نمىتوان گفت که منظور از «ذکر» در آیه «حفظ» (حجر/ ۹) نیز پیامبر است زیرا سه آیه قبل از آن، این آیه شریفه واقع شده است: و قالوا یا ایها الذى نزل علیه الذکر انک لمجنون. (۳)
کفار و مشرکین گفتند: اى کسى که ذکر (قرآن) بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانهاى.
در این آیه، خطاب بر پیامبر شده که ذکر بر وى فرود آمده است و منظور از ذکر در این آیه شریفه قرآن است. با در نظر گرفتن این معنا جاى تردید باقى نمىماند که منظور از ذکر در سه آیه بعدى نیز قرآن است؛ نه پیامبر.
2ـ مىگویند: منظور از حفظ قرآن در این آیه شریفه، مصونیت قرآن از قدح و ایراد و ثابت بودن تعالیم و مفاهیم عالیه آن است، نه مصونیت قرآن از تحریف و اسقاط پارهاى از آیات آن.
پاسخ: این گفتار از گفتار اول ضعیفتر و بطلانش روشنتر است زیرا: اگر منظور آنان این باشد که خداوند در این آیه مصونیت قرآن را از انتقاد و ایراد کفار تضمین کرده است، بطلان آن جاى شک و تردید نیست ،چون قرآن از انتقاد مصون نمانده است بلکه ایراد و انتقاد کفار نسبت به قرآن بیش از حد شمارش است، پس این آیه حتماً متوجه این جهت نیست.
و اگر منظورشان این باشد که چون داراى روش مستقیم و صحیح و تعالیم محکم و اصیل و داراى دلایل قوى و متقن است و بدین جهت سطح قرآن بالاتر از آن است که دست انتقاد و ایراد به ساحت آن لطمه و خدشهاى وارد سازد و مقام قرآن برتر از آن است که شک و تردید افراد ، کوچکترین اثرى در آن بگذارد؛ این مطلبى است درست و صحیح ، ولى باید توجه نمود که این نوع مصونیت که به معناى استحکام دلیل و استقامت روش و ثبات حقایق آن مىباشد ؛ از اول با خود قرآن بوده و ذاتى است، نه این که بعد از نازل شدن از سوى خدا به آن متوجه شده است ولى مصونیتى که از این استفاده مىشود، مصونیت ذاتى نیست ، بلکه مصونیتى است که بعد از نازل شدن، خداوند آن را از تحریفات مصون و محفوظ بدارد. بنابراین، مصونیت ذاتى که همان استحکام ذاتى است، هیچ ارتباطى با مفهوم آیه مورد بحث ندارد زیرا:
اولاً: خود قرآن با این امتیازات و جهات خاصى که ذاتاً و از اول از آن برخوردار مىباشد، در برابر انتقادات، مدافع و حافظ خود بوده و پاسخگوى ایرادات خواهد بود و از این لحاظ احتیاج به یک حافظ خارجى ندارد.
ثانیاً: این آیه شریفه حفظ قرآن را پس از نازل شدن آن، تصمین مىکند نه در حالت نزولش، تا منظور از حفظ و مصونیت، استحکام و استقامت دلایل آن باشد.
3ـ مىگویند: درست است که این آیه بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارد ولى کدام قرآن؟ چون ممکن است منظور از آن تنها قرآنى باشد که نزد حضرت ولى عصر (علیه السلام) است نه همه قرآنها زیرا از ظاهر این آیه کلیت و عمومیت استفاده نمىشود.
پاسخ: این احتمال از دو احتمال گذشته ضعیفتر است زیرا قرآن باید در میان اجتماع و در نزد مردم که به آن نیازمند هستند، محفوظ و مصون از تحریف باشد نه در نزد امام زمان زیرا محفوظ ماندن قرآن در نزد وى به مانند محفوظ بودن آن در لوح محفوظ است یا در پیش یکى از فرشتگان خدا و این گفتارى است بسیار سست و غیر قابل قبول و شباهت زیادى به گفتار کسى دارد که بگوید: من هدیهاى به شما فرستادم ولى آن را در نزد خود یا در نزد یکى از دوستانم محفوظ داشتهام.
شگفتانگیزتر این که آنان مىگویند: منظور آیه مصونیت یک قرآن است، از میان تمام قرآنها،نه همه قرآنها، گویا این افراد خیال مىکنند که منظور از «ذکر» قرآنى است که در روى کاغذها نوشته شده، خوانده مىشود و داراى انواع و مصادیق مختلفى مىباشد، در صورتى که این مطلب واقعیت ندارد، بلکه منظور از «ذکر» کلام خدا و آن قرآن واقعى و آسمانى است که به رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرود آمده است و این قرآنهاى ظاهرى، حاکى، بازگو کننده و نشان دهنده آن هستند زیرا قرآنهاى ظاهر و مطبوع، اوراقى است که به تدریج کهنه و فرسوده شده و از بین مىروند، قابل دوام و بقإ؛کک س نیستند و همیشگى نمىباشند تا مورد توجه و هدف این آیه قرار بگیرند و به وسیله آن مصونیت قرآن بدین معنى براى همیشه تضمین شود بلکه منظور از «ذکر» قرآن واقعى بوده، منظور از حفظ و مصونیت آن نیز، مصون و محفوظ ماندن آن از دستبرد خائنان و بدعت گذاران است، بدین صورت که همیشه در دسترس تمام افراد بشر باشد ولى در عین حال حتى آیهاى از آن ساقط نشود. این گفتار به مانند آن است که بگوییم: فلان قصیده محفوظ است و منظور از محفوظ بودن قصیده تغییر نیافتن و از بین نرفتن آن خواهد بود به طوى که هم مىتواند آن را عیناً به دست آورد.
4ـ گر چه شبهات و ایرادهاى قبلى را که درباره دلالت این آیه بر عدم تحریف نپذیرفتیم و هر یک را پاسخ دادیم ولى شبهه دیگر نیز به استدلال با این آیه متوجه است که با وجود آن شبهه، دلالت این بر عدم تحریف مشکل خواهد بود و آن شبهه این است:
اگر طرفداران تحریف قرآن در خود این آیه نیز که جزئى از قرآن است، احتمال تحریف بدهند، استدلال نمودن با این آیه بر عدم تحریف قرآن صحیح و اطمینان آور نخواهد بود، زیرا اثبات عدم تحریف در قرآن با آیهاى که در خود آن احتمال تحریف وجود دارد، مستلزم «دور» بوده، اثبات مطلبى است با خود آن که بطلان چنین استدلالى، مسلم و بدیهى است ولى باید توجه داشت که این ایراد بر کسانى متوجه است که عترت طاهره و اهل بیت پیامبر (ص) را از مقام خلافت الهى معزول و بر کنار نموده، بر گفتار و اعمال آنان اعتماد نمىکنند، این گونه افراد جواب صحیح و قانع کنندهاى در برابر این ایراد ندارند اما کسانى که اهل بیت را حجت خدا و همدوش با قرآن و پشتیبان و پشتوانه آن مىدانند و به گفتار آنان اعتماد و تکیه مىکنند، از این گونه ایرادات و شبهات محفوظ و مصون هستند زیرا به عقیده آنان استدلال نمودن اهل بیت پیامبر با قرآن موجود و تأیید نمودن آنان همین قران را دلیل و گواه بر حجیت، مدرکیت، عدم تحریف و تغییر آن مىباشد و اگر فرضاً تحریف هم شده باشد، با امضا و تأیید اهل بیت این تحریف جبران گردیده، باز حجیت و مدرکیت قرآن تثبیت و تحکیم مىشود.
آیه دوم: و انّه لکتاب عزیزه لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید (۴)
و این قرآن، کتابى است قطعاً شکستناپذیر که هیچ گونه باطلى نه از پیش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمىآید، چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.
این آیه شریفه قرآن مجید را از انواع و اقسام باطل، پاک و به دور معرفى مىکند.
زیرا اگر در کلامى نفى متوجه طبیعت و موجودیت چیزى گردد، تمام افراد و مصادیق آن را نفى خواهد کرد و این آیه نیز طبیعت بطلان را از دامن مقدس قرآن زدوده و نفى کرده است.
بنابراین هیچ گونه بطلان که تحریف نیز یکى از مصادیق آن است، نمىتواند به ساحت قدس قرآن راه یابد.
اشکال: طرفداران تحریف از این دلیل چنین جواب دادهاند که: هدف آیه بیان مصونیت قرآن از تناقض در احکام و نفى کردن دروغ و بطلان از اخبار آن است و به این گفتار با روایت على بن ابراهیم قمى استشهاد مىکنند که وى در تفسیر خود از امام باقر (علیه السلام) آورده است که: «قرآن نه به وسیله تورات، انجیل و زبور که پیش از آن بودند باطل مىشود و نه بعد از آن کتابى خواهد آمد که به وسیله آن باطل شود».
و در مجمع البیان نیز از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که: «در اخبار قرآن از گذشتگان، باطل و دروغى نیست و به اخبار آن، از آیندگان نیز خلاف و بطلانى راه ندارد».
پاسخ: این گفتار در معناى آیه صحیح نیست زیرا این دو روایت که بدانها استشهاد مىشود بر این امر، دلالت ندارند که منظور از بطلان تنها دروغ در اخبار و یا نسخ به وسیله کتابهاى قبلى و بعدى باشد بلکه این دو روایت تنها بعضى از مصادیق و اقسام بطلان را که به قرآن راه ندارد، بیان مىکنند و مخصوصاً اگر روایات دیگرى را (۵) که بر عمومیت و وسعت معانى قرآن از نظر مفهوم و زمان و مکان دلالت دارند، در نظر بگیریم، حقیقت کاملاً روشن مىشود که منظور آیه شریفه این است که قرآن در تمام اعصار و قرون از هر نوع بطلان و از تحریف که یکى از روشنترین و بارزترین اقسام و مصادیق بطلان است، به دور و منزه و پاک است.
گواه این که: تحریف از مصادیق و اقسام باطل ساختن چیزى است و قرآن آن را از ساحت خودش نفى نموده است، این است که: همین آیه شریفه، قرآن را با عزت و غلبه و پیروزى توصیف نموده است و لازمه و مقتضاى غلبه و پیروزى و عزت هر چیز، به این است که از تغییر و ضایع شدن و از دست دادن حقیقت هویت خویش مصون و محفوظ باشد ولى اگر بگوییم که منظور از بطلان در آیه کریمه فقط تناقض و کذب است، این معنى با عزت و پیروزى که قرآن با آن توصیف شده است، تناسبى ندارد و نمىتواند معناى صحیح و زندهاى براى این آیه باشد.
۲ـ تحریف از نظر سنت و احادیث
روایات ثقلین و تحریف قرآن
اولین دلیل بر عدم تحریف قرآن، آیات خود قرآن بود که بخشى از آیات قرآن بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارند و ما دو نمونه از این آیات را در فصل پیش آوردیم و به توضیح آنها پرداختیم.
دومین دلیل بر عدم تحریف، روایات و اخبار «ثقلین» است که از رسول خدا نقل شده است.
منظور از اخبار «ثقلین» گروه احادیثى است که رسول خدا (صلی الله علیه واله) در این احادیث «عترت» یعنى اهل بیت و «قرآن» را جانشین خود معرفى فرموده و این که این دو همدوش و غیر قابل انفکاک از یکدیگرند و بر مسلمانان فرض و واجب است که از آن دو پیروى کنند و آنها را از هم جدا نسازند.
این گونه روایات از طریق شیعه و سنى فراوان نقل شده است. (۶) با مضمون این احادیث به دو شکل و طریق مىتوان بر عدم تحریف قرآن استدلال نمود:
شکل اول استدلال: قائل شدن به تحریف قرآن مستلزم این است که امت اسلامى نتواند به قرآن تمسک جوید و از آن پیروى کند زیرا در صورت تحریف، قسمتى از قرآن از بین رفته و از حجیت و مدرک بودن ساقط شده است، در صورتى که وجوب تبعیت از قرآن و تمسک به آن که صریح اخبار ثقلین است تا روز قیامت باقى و پا برجاست.
از این جا کشف مىکنیم و بر ما یقین حاصل مىشود که قول به تحریف باطل و قابل اعتبار نمىباشد.
توضیح این که: روایات «ثقلین» بر اقتران و همدوش بودن عترت و کتاب و بر بقاى آن دو، تا روز رستاخیز دلالت مىکند.
بنابراین باید، هم شخصى از افراد عترت تا روز قیامت پیوسته در میان مردم باشد و هم قرآن، تا هر دو براى همیشه و تا رستاخیر، قرین و همدوش و پشتوانه یکدیگر، هادى و راهنماى امت باشند تا در روز قیامت به پیشگاه پیامبر وارد شوند.
آرى، باید آن دو در جامعه با هم وجود داشته باشند تا همان طور که رسول خدا در این احادیث اشاره فرموده است، تبعیت از آنها موجب هدایت و سعادت امت اسلامى شده، مسلمانان را از ضلالت و گمراهى، تاریکى و بدبختى مصون و محفوظ بدارد.
این نیز روشن است که تمسک به عترت و تبعیت از آنان با دوست داشتن آنان و پیروى نمودن از راه، روش و دستوراتشان خواهد بود.
و این گونه تبعیت و پیروى نیز موقوف و وابسته به درک حضور و دیدن خود امام و به سخن گفتن با وى نمىباشد زیرا درک کردن خود امام براى همه افراد در زمان حضور خود امام هم ممکن نبود تا چه رسد به دوران غیبت وى.
آن چه که مىگویند: در زمان غیبت نیز باید لااقل عده مخصوص و معینى به حضور امام راه یافته و با وى ارتباط داشته باشند. گفتارى است بىاساس و ادعایى است بدون دلیل زیرا پیروى نمودن از گفتار و روش امام یک نوع ارتباطى است که این ارتباط همیشه در میان شیعهها با امامشان برقرار مىباشد، یعنى شیعیان در زمان غیبت نیز با امامشان مربوط بوده، او را دوست داشته، پیرو اوامر و دستورات وى مىباشند که از جمله دستورات اوست. مراجعه کردن به راویان احادیث و ناقلان اخبار اهل بیت و متخصصین آن که شیعه همیشه در حوادث و پیشامدهاى جدید به آنان مراجعه مىکنند و نظر پیشوایانشان را درباره این رویدادها از آنان سؤال نموده و فرا مىگیرند.
اما مسئله تمسک به قرآن چون بدون دسترسى به قرآن واقعى امکانپذیر نیست. این است که باید قرآن همیشه در میان مسلمانان موجود بوده، در دسترس آنان باشد تا بتوانند بر آن تمسک نموده، از آن پیروى کنند و از ضلالت و گمراهى نجات یابند. از این گفتار و بیان چنین بر مىآید؛ آن چه که مىگویند: قرآن آسمانى و واقعى در نزد امام زمان (ع) موجود و محفوظ مىباشد، مطلبى است نادرست. زیرا وجود واقعى قرآن در آسمانها و یا در نزد امام غایب تمسک نمودن به قرآن را براى مسلمانان میسور نمىکند بلکه باید قرآن در دسترس مردم باشد، مراجعه نمودن مردم به آن براى همیشه و براى همه ممکن و میسور باشد.
این بود خلاصه استدلال بر عدم تحریف قرآن با حدیث ثقلین از طریق اول.
اشکال: در رد این استدلال مىگویند که اخبار «ثقلین» گرچه بر عدم تحریف قرآن دلالت مىکنند ولى این دلالت اختصاص به آیات احکام و فقهى قرآن دارد نه همه آیات قرآن زیرا آیات فقهى قرآن است که مسلمانان باید به آنها تمسک کنند و اما سایر آیات قرآن که تمسک به آنها لزومى ندارد، احادیث ثقلین به این سلسله آیات ارتباطى ندارد و تحریف را از این قبیل آیات نفى نمىکند.
پاسخ: به نظر ما این گفتار پایه محکم و اساسى ندارد زیرا خداوند تمام آیات قرآن را براى هدایت و راهنمایى بشر فرستاده است و همه آیات قرآن، انسان را به سوى سعادت جاودانى و کمال انسانى رهبرى مىکند و در این هدف و جهتگیرى فرقى در میان آیات قرآن وجود ندارد چنان که در بیان فضیلت قرآن گفتیم که آیات قرآن گرچه در مواردى که به ظاهر صورت داستان و قصه دارند ولى باطن آنها موعظه راهنمایى، عبرت و وسیله هدایت است یا حکمى از احکام خدا را در بر دارد، بنابراین، همه آیات قرآن مورد استناد و تمسک مسلمین است و نه فقط آیات فقهى قرآن.
علاوه بر این، کسانى که قائل به تحریفند، اکثر آنان تحریف را تنها در آیات مربوط به بحث ولایت و مشابه آن مىدانند، در صورتى که آیات ولایت نیز لازم التمسک و لازم التبعیه است و آیات لازم التمسک هم طبق اخبار «ثقلین» به هیچ وجه قابل تحریف نبوده، همان طور که توضیح داده شد، از تحریف و تغییر مصون و محفوظ مىباشد.
شکل دوم استدلال: شکل و راه دوم در استدلال با اخبار «ثقلین» بر عدم تحریف قرآن، این است که اعتقاد به تحریف قرآن موجب سقوط قرآن از حجیت و از اعتبار و مدرکیت است و کسانى که به تحریف قائل هستند، در تمسک نمودن به قرآن موجود باید به ائمه هدى مراجعه نموده، در صورت تأیید و امضاى آنان از قرآن فعلى تبعیت کنند و به عبارت سادهتر: در صورت وقوع تحریف، حجیت و اعتبار قرآن موجود موقوف و منوط بر امضاى اهل بیت خواهد بود ولى از اخبار متواتر «ثقلین» چنین بر مىآید که خود قرآن یک حجت و مدرک مستقل و یکى از دو مرجع اصیل اسلامى است؛ یکى قرآن و دیگرى اهل بیت که از این دو مدرک باید مستقلاً پیروى شود و از آن روایت چنین استفاده مىشود که قرآن «ثقل اکبر» و بزرگترین حجت است و اهل بیت نیز «ثقل اصغر».
بنابراین چگونه ممکن است که قرآن را از حجیّت استقلالى بیاندازیم و حجت بودن آن را به اهل بیت، یعنى «ثقل اصغر» متوقف سازیم؟!
و اما این که گفتیم: در صورت وقوع تحریف، قرآن از حجیت مىافتد به این دلیل است که در اثر تحریف و تغییر، ممکن است بعضى از قراین و شواهد لفظى که در آیات قرآن به کار رفته و بیانگر معناى اصلى آیات بوده است، ساقط شود و در نتیجه معناى واقعى آیات که از قرائن و شواهد ساقط شده، استفاده مىشد، مجهول و ناشناخته بماند و معناى ظاهرى آیات که بر خلاف معناى واقعى آن است به جاى آن بنشیند.
اشکال: اگر کسى چنین اشکال کند که در این گونه موارد «اصالت عدم قرینه» جارى مىشود که بر خلافت معناى ظاهرى آیه، اصلاً قرینهاى نبوده است تا ساقط شود و معناى واقعى آن را تغییر دهد زیرا در صورت شک در وجود قرینه کلامى، عقلاً به ظاهر کلام تمسک مىجویند و بنا را بر عدم وجود قرینه مىگذارند.
پاسخ: در پاسخ این اشکال مىگوییم: مدرک و مبناى «اصالت عدم قرینه» روش عقلا است که عقلا و خردمندان، ظاهر هر سخن و کلام را مىگیرند و به احتمال وجود قرینه برخلاف معناى ظاهرى آن، اعتنا نمىکنند. این روش عقلایى چنان که در علم اصول ثابت شده است، در دو مورد به کار مىرود:
یکى این که این شاهد و قرینهاى که احتمال وجودش بود، منفصل و جدا از کلام بوده و یک قرینه و شاهد مستقل و خارج از کلام باشد.
دوم این که احتمال داده شود، قرینهاى در خود کلام بوده متصل و داخلى که گوینده در گفتن آن غفلت نموده یا شنونده در شنیدن آن اشتباه کرده، در نتیجه از کلام افتاده است.
در این دو صورت است که «اصل عدم قرینه» جارى شده و معناى ظاهرى هر سخن گرفته مىشود ولى اگر احتمال داده شود که در سخن و کلامى قرینه و شاهد متصل و داخلى برخلاف معناى ظاهرى آن بوده است که به علت تغییر و تحریف افتاده و ساقط شده است، در این صورت عقلا و خردمندان اصالت «عدم قرینه» جارى نمىکنند و در پیروى از معناى آن، توقف مىنمایند.
مثلاً: اگر از طرف یک فرد «واجب الطاعه» نامه به دست کسى برسد و در آن نامه به او دستور داده شود که خانهاى براى وى خریدارى شود ولى قسمتى از نامه از بین رفته باشد و آن کسى که مأموریت خرید خانه را دریافت نموده است، احتمال دهد که در آن نامه براى خانه مورد نظر شرایط و خصوصیاتى از قبیل بزرگ و کوچک بودن و از نظر قیمت آن بیان شده بود که از بین رفته است. در این مورد وى از نظر عقلا نمىتواند به «قاعده اصالت عدم قرینه» تکیه و اعتماد نموده و از بقیه نامه و از کلیت و عمومیت جمله «خانهاى خریدارى کنید»، تبعیت و پیروى نماید و به عنواناجراى دستور نویسنده، به خرید هر خانهاى که خودش صلاح بداند، اقدام کند. خردمندان چنین فردى را که بر چنین نامهاى اعتماد کند مجرى فرمان و دستور نمىدانند.
دفع توهم: شاید از این بیان، ذهن خواننده به یک نکته دیگر منتقل شود و با این گفتار و بیان که درباره «اصل عدم قرینه» آورده شد، اساس فقه و استنباط احکام شرعیه به هم بریزد و راه استدلال در احکام دینى بسته مىشود زیرا مهمترین ادله احکام عبارت است از اخبار و روایاتى که از ائمه معصومین نقل گردیده است و احتمال دارد، هر یک از روایات و کلمات داراى قرینه متصله بوده که قرینه از بین رفته و براى ما نقل شده است و بنابر آن بیان نمىتوان به این اخبار اعتماد نمود و آنها را مدرک براى استنباط احکام قرار داد.
پاسخ توهم این که: اگر خواننده عزیز بیشتر تأمل کند، این ایراد در ذهنش خطور نمىکند زیرا در موضوع اخبار و نقل روایات بر ظاهر گفتار راوى تکیه مىشود که اگر قرینهاى وجود داشت، حتماً رواى نیز آن را نقل مىنمود و حالا که رواى چنین قرینهاى را نقل ننموده، قطعاً وجود نداشته است و اما این که احتمالاً راوى در نقل آن قرینه غفلت و یا اشتباه رواى جریان پیدا کرده، بدین گونه این احتمال نیز برطرف مىشود.
نتیجه عقیده به تحریف: از همه آن چه گفته شد، چنین به دست مىآید که نتیجه عقیده به تحریف این است که قرآن از حجیت و مدرکیت ساقط شود و در این صورت به معناى ظاهرى آن استناد و تمسک نمودن، صحیح نمىباشد.
در عدم حجیت قرآن عقیده به تحریف مستقیماً و به تنهایى کفایت مىکند و هیچ گونه احتیاجى نیست که براى اثبات آن «علم اجمالى» را پیش بکشیم و بگوییم: در اثر تحریف «علم اجمالى» (۷)به اختلاف و بر هم خوردن ظواهر پارهاى از آیات براى ما حاصل مىشود و وجود این علم اجمالى است که قرآن را از حجیت ساقط مىکند زیرا اگر براى اثبات عدم حجیت ظواهر قرآن در صورت تحریف از راه علم اجمالى وارد شویم، در جواب خواهند گفت که:
اولاً: وقوع تحریف در قرآن سبب علم اجمالى به اختلاف و بر هم خوردن ظواهر آیات نمىشود.
ثانیاً: این علم اجمالى بىاثر بوده، تکلیفآور نمىباشد که مانع از استدلال و تمسک به ظواهر آیات قرآن گردد زیرا علم اجمالى در صورتى مؤثر و تکلیفآور خواهد بود که تمام اطراف علم اجمالى مورد ابتلا و عمل باشد و اگر یک طرف آن مورد ابتلا نباشد، منجز و تکلیف آور نخواهد بود و در این جا «علم اجمالى» به برهم خوردن ظواهر آیات قرآن در میان آیات احکام و غیر آیات احکام دور مىزند و چون آیات غیر احکام مورد عمل و ابتلا نمىباشند، این است که این علم اجمالى مؤثر و تکلیف آور نخواهد بود.
پندارى و پاسخى
گاهى طرفداران تحریف چنین مىپندارند که حجیت قرآن با عقیده با تحریف آن منافات ندارد و در عین این که به تحریف قرآن معتقدیم، مىتوانیم ظواهر قرآن را نیز حجت بدانیم زیرا حجیت ظواهر قرآن گرچه با تحریف ساقط مىشود ولى ائمه هدى (علیهم السلام) که قرآن موجود را امضا و تأیید و با قرآن فعلى استدلال نموده و اصحاب و یارانشان را در عمل نمودن به ظواهر آیات، تصدیق کردهاند، در مجموع حجیت ظواهر آن را تحکیم و تثبیت مىکند و به آن، اعتبار و مدرکیت مىبخشد. طرفداران تحریف با این پندار مىخواهند از یک طرف به تحریف قرآن معتقد شوند و از طرف دیگر با امضا و تأیید ائمه هدى حجیت ظواهر آن را حفظ کنند.
در صورتى که این افراد اشتباه مىکنند و پندارشان باطل و بىاساس است زیرا ارشاد و راهنمایى ائمه و مورد تأیید قراردادنشان در تمسک و استناد به ظواهر قرآن، نه از این لحاظ بوده است که آنان مىخواستند به قرآن، حجیت و مدرکیت دهند و با امضا و تأییدشان، تحریف و به هم خوردن ظواهر آن را جبران کنند بلکه این امضا و تأیید از این جهت بوده که آنان خود قرآن را حجت مستقل مىدانستند و ظواهر آن را دست نخورده، تحریف نشده و قابل اعتبار مىشناختند. این بود که دیگران را به استفاده و تبعیت از این ظواهر، رهبرى و راهنمایى مىنمودند. یعنى این تأیید و تصدیق از قرآن موجود، حکایت از اعتبار و حجیت واقعى آن مىکند، نه آن که به آن حجیت و اعتبار ظاهرى ببخشد.
۳ـ قرائت سورههاى قرآن در نماز
سومین دلیل بر عدم تحریف قرآن این است که پیشوایان ما به ما تعلیم دادهاند که در فرائض و نمازهاى واجب در رکعت اول و دوم بعد از سوره حمد، یکى از سورههاى قرآن را انتخاب نموده، همه آن را تا پایان قرائت کنیم و در هر رکعت نماز آیات نیز حداقل یک سوره کامل را به پنج قسمت تقسیم نموده، قبل از هر رکوع، یک قسمت آن را تلاوت نماییم، اینها از احکام و مسائلى است که از اول اسلام و از روزى که نماز تشریع شده، وجود داشته و بر اساس تقیه نموده است، زیرا در آن روز تقیهاى وجود نداشت.
بنابراین احکام، کسانى که قائل به تحریف مىباشند، نباید سورهاى را که احتمال تحریف در آن وجود دارد، در نماز قرائت کنند زیرا در نماز بعد از سوره حمد خواندن یک سوره کامل لازم است و کامل بودن سورهاى که احتمال تحریف در آن وجود دارد، قطعى نمىباشد، در صورتى که «اشتغال یقینى»، «برائت یقینى» مىخواهد، یعنى آن جا که فرمان و دستور قطعى از سوى شارع به انسان متوجه شده است، باید آن را به گونهاى انجام دهد که به ساقط شدنش نیز یقین نماید.
اشکال: شاید طرفداران تحریف ادعا کنند که خواندن سوره کامل در صورتى واجب است که شناختن آن ممکن باشد و در غیر این صورت واجب نخواهد بود.
پاسخ: این ادعا در صورتى درست است که احتمال تحریف در تمام سورههاى قرآن وجود داشته و هیچ یک از سورههاى قرآن از این احتمال خالى و مصون نباشند، اما اگر در این میان سوره معینى وجود داشته باشد که حتى به عقیده طرفداران تحریف نیز تحریف نشده است؛ مانند سوره توحید، در این صورت طرفداران تحریف نمىتوانند جز همان سوره، سوره دیگرى را در نماز بخوانند.
اشکال دیگر: شاید در پاسخ این اشکال نیز بگویند که ائمه اطهار (علیهم السلام) خواندن هر گونه سوره را در نماز تجویز فرمودهاند و اگر چنین تجویزى نبود، خواندن سورههایى که احتمال تحریف در آنها وجود دارد، جایز نمىشد.
پاسخ: مىگوییم که: همان اجازه و رخصت که از ناحیه ائمه (علیهم السلام) صادر شده است، مىتواند دلیل محکمى بر این معنى باشد که تحریف به قرآن و به هیچ یک از سورههاى آن راه نیافته است و گرنه اجازه ائمه موجب مىشد که نماز مسلمین در اثر خواندن سورههاى تحریف شده و ناقص، باطل شود و اگر بعضى از سورههاى قرآن تحریف مىشد، ائمه هدى (ع) مردم را به خواندن سورههاى تحریف نشده تشویق و وادار مىساختند و این عمل هیچ گونه مخالف تقیه هم نبود زیرا ما مىبینیم که آنان خواندن سوره توحید و سوره قدر را در نماز، نیکو و مستحب شمرد، فضیلت و ثواب بیشترى براى این دو سوره بیان نمودهاند. چه مانعى داشت که به جاى همان استحباب و ثواب بیشتر، لزوم و وجوب خواندن این دو سوره یا سورههاى دیگرى را که در آنها احتمال تحریف نیست، بیان فرمایند.
اشکال سوم: آرى، تنها چیزى که طرفداران تحریف مىتوانند ادعا کنند، این است که بگویند: وجوب خواندن سوره کامل به معناى واقعى آن منسوخ شده، آن چه لازم مىباشد، خواندن سوره کاملى است از قرآن موجود.
پاسخ: به نظر ما، حتى طرفداران تحریف نیز به چنین نسخى ملتزم و معتقد نیستند، این مطلب قطعى و مسلم است که بعد از پیامبر (صلی الله علیه واله) نسخ و تغییر در احکام به وقوع نپیوسته است. گرچه در امکان و یا محال بودن آن بحثى در میان علما وجود دارد، اما مسئله امکان غیر از مسئله وقوع است که فعلاً مورد بحث و گفتار ماست.
خلاصه گفتار
شکى در این نیست که ائمه (علیهم السلام) در نمازها بعد از سوره حمد، خواندن یک سوره کامل از سورههاى قرآن موجود را واجب دانسته و خواندن آن را به پیروانشان دستور دادهاند، دستورى که کوچکترین احتمال تقیه به آن راه ندارد و این حکم و دستور، یا از زمان خود رسول اکرم (صلی الله علیه واله) بوده است و یا بعد از وى به وسیله ائمه صادر شده است ولى احتمال دوم که در واقع نسخ در احکام مىباشد، درست نیست زیرا بعد از رسول خدا (صلی الله علیه واله) هیچ حکمى نسخ نگردیده، تغییرى در احکام واقع نشده است.
بنابراین مىماند احتمال اول که از زمان خود رسول خدا (صلی الله علیه واله) خواندن یک سوره کامل در نماز واجب بوده است و عمل کردن به این حکم در صورتى درست است که قرآن تحریف نشده باشد ودر صورت تحریف نیز باید سورههاى تحریف نشده براى خواندن در نماز تعیین مىشد تا سوره کامل در نماز خوانده شود. در صورتى که چنین تعیینى وجود ندارد و خواندن تمام سورههاى قرآن در نماز تجویز شده است و این خود نشانگر شقّ او یعنى عدم تحریف قرآن است.
این بود خلاصه استدلال به عدم تحریف قرآن از راه وجوب خواندن سوره کامل در نماز.
این استدلال اختصاص به موضوع نماز ندارد بلکه در هر موردى که ائمه به قرائت سوره و یا آیهاى کامل دستور دادهاند، جارى است و همه آنها مىتوانند به عدم تحریف قرآن دلالت کنند.
۴ـ عدم تحریف قرآن به وسیله خلفا
چهارمین دلیل بر عدم تحریف قرآن این است که مدعیان تحریف، یا ابوبکر و عمر را عامل مىدانند و یا عثمان را که در دوران خلافتش به پندار آنها آیاتى را تحریف نمودهاند یا افراد دیگرى را عامل تحریف مىدانند که در دورانهاى بعد، انجام دادهاند و همه این احتمالات سه گانه، باطل و بىاساس مىباشد که ذیلاً به توضیح آنها مىپردازیم:
عدم تحریف قرآن به وسیله شیخین
به نظر طرفداران تحریف ، نخستین احتمال در تحریف قرآن این است که این تحریف از ناحیه شیخین یعنى: ابوبکر و عمر به قرآن متوجه شده است و این احتمال از سه صورت بیرون نیست:
تحریف غیر عمدى و اضطرارى، تحریف عمدى در آیات مربوط به موضوع حکومت و زعامت، تحریف عمدى در آیات دیگر.
یک: تحریف غیر عمدى
مىگویند: چون قرآن در دوران ابوبکر و عمر جمع آورى نشده بود و به همه قرآن دسترسى نداشتند، لذا به ناچار و قهراً تحریف و تغییرى در قرآن به وجود آمد و قسمتى از آیات از بین رفت.
ولى این احتمال و پندار از چند جهت بىاساس مىنماید زیرا:
1ـ عنایت و توجه خاصى که رسول خدا (صلی الله علیه واله) نسبت به قرآن داشت و به قرائت و تلاوت آن اصرار و تأکید مىورزید و همچینن اهمیت خاص و فوقالعادهاى که اصحاب و یاران رسول خدا نسبت به قرآن قائل بودند، دلالت مىکند بر این که یقیناً قرآن مجید از همان دوران خود رسول خدا جمعآورى شده بود به طور یادداشتهاى متفرقه و پراکنده و یا از راه حفظ در سینهها و یا به هرصورت دیگر، در نزد مسلمانان محفوظ بود، دقیقاً از آن مواظبت و نگهدارى به عمل مىآمد و با این همه اهتمام و دقت امکان نداشت که کلمهاى از آن فراموش و یا جا به جا و یا تغییر و تبدیل شود.
افرادى که اشعار و خطبههاى دوران جاهلیت را حفظ و دقیقاً ضبط نموده بودند، چگونه متصور است که در حفظ و ضبط نمودن قرآن کوچکترین سستى و کوتاهى روا داشته و یا غفلت ورزند.
قرآنى که در راه آن از زندگى و از جان شیرین خود مىگذشتند و به هر نوع فداکارى و از خودگذشتگى و به هر گونه سختىها و ناراحتىهاى شدید و طاقت فرسا تن مىدادند، تلخىها مىچشیدند، از وطن و از مال و منال و از همسر و فرزند چشم مىپوشیدند. آنان در راه خدمت به قرآن و نشر احکام و قوانین آن، از همه چیز گذشتند و با فداکارىهایشان خطوط زرین در تاریخ بشریت به وجود آورده، با قدمهاى اعجاب انگیزشان روى تاریخ را سفید نمودند.
آرى، چنین افراد با این شرایط چگونه ممکن است، حفظ قرآن را بىاهمیت تلقى کنند؟! آیا با این وصف کدام عاقلى مىتواند چنین تصور کند که مسلمانان فداکار دوران اول اسلام اعتنایى به قرآن و حفظ آن ننمودند تا در نتیجه قسمتى از آن از بین رفت تا جایى که در موقع جمع آورى قرآن هر آیهاى را که مىنوشتند، محتاج به شهادت دو نفر بودند؟!
این احتمال به مانند احتمال زیادت در قرآن و مانند آن، از نظر عقل و بررسى تاریخ، مردود و غیر قابل اعتناست.
2ـ گذشته از این دلیل عقلى و تاریخى، حدیث متواتر «ثقلین» که قبلاً به آن اشاره شد، دلیل دیگرى بر بطلان این احتمال مىباشد.
زیرا این حدیث یعنى گفتار رسول خدا (صلی الله علیه واله) که «من دو چیز مهم در میان شما به امانت گذاشتم، یکى کتاب خدا و آن دیگرى عترت من (۸)» با از بین رفتن قسمتى از قرآن سازش ندارد، چون در صورت تحریف آن چه از پیغمبر باقى مانده، قسمتى از کتاب خواهد بود نه همه کتاب ولى از این حدیث چنین بر مىآید که همه قرآن از رسول خدا به یادگار مانده است نه قسمتى از آن.
بلکه بالاتر از این مىتوان از حدیث «ثقلین» استفاده نمود و آن این است که قرآن در زمان خود رسول خدا (صلی الله علیه واله) تدوین و جمع آورى شده بود زیرا در این حدیث رسول خدا مىفرماید که من کتابى در میان شما به امانت مىگذارم بدیهى است در صورتى مىتوان قرآن را کتاب نامید که همه آیات و مطالبش در یک جا جمع شود و در غیر این صورت کتاب نامیده نمىشود.
3ـ و از طرف دیگر اهمیت خاص و توجه شدیدى که مسلمانان نسبت به قرآن مبذول مىداشتند، نشان مىدهد که آنان از همان روزهاى نخستین و در دوران خود رسول خدا قرآن را جمع آورى نموده بودند.
و اگر فرض کنیم، مسلمانان هم به جمع آورى قرآن اهتمام نورزیده، این موضوع را بىاهمیت تلقى مىکردند، چرا خود رسول خدا (صلی الله علیه واله) این مسئله مهم را نادیده گرفته، از عواقب خطرناک سستى و اهتمام در انجام آن غافل بوده است؟! آیا وسایل و امکانات براى انجام آن نداشته است؟!
جواب همه این سؤالات منفى است زیرا مسلماً رسول خدا، هم به اهمیت موضوع توجه کامل داشته و هم از تمام وسایل و امکانات برخوردار بوده و هم کوچکترین اهمال و مسامحه را در این مورد روا نداشته است؟!
این است که به یقین باید گفت؛ رسول خدا در همان دوران به این عمل پرداخته و قرآن را جمع آورى نموده است.
دو: تحریف عمدى در آیات غیر سیاسى قرآن
احتمال دیگر این که، خلیفه اول و دوم آیاتى را که به امور سیاسى، یعنى به مسائل خلافت و زعامت آنان تماس نداشت، عمداً تحریف نمودهاند.
این احتمال هم به مانند گفتار و پندار اول کاملاً بىاساس و دور از حقیقت است زیرا:
اولاً: انگیزهاى براى این کار وجود ندارد و علتى نیست که انسان به یک کار بسیار بزرگ و خطرناک دست بزند بدون این که کوچکترین تماسى با کار وى داشته باشد.
و ثانیاً: موقعیت اسلام و مسلمانان در دوران حکومت ابوبکر و عمر نشان مىدهد که در آن زمان کسى نمىتوانست دستبردى به قرآن بزند، مخصوصاً این که حکومت آنان نیز بر پایه حفظ ظاهر استوار بوده و در ظاهر به امور مذهبى اهمیت شدید داده مىشد.
و از طرف دیگر افرادى در آن زمان وجود داشتند که با حکومت آن دو مخالف بودند، مانند سعد بن عباده و پیروان وى که از هیچ گونه اعتراض و انتقادى فروگذار و مضایقه نمىکردند و اگر آنان تحریف در قرآن به وجود مىآوردند، حتماً همان مخالفین این جریان را به رخ آنان مىکشیدند و در این مورد به باد انتقادشان مىگرفتند، در صورتى که راجع به تحریف قرآن ایرادى به آنان نگرفتهاند و کوچکترین انتقاد و اعتراضى در این مورد نسبت به آنان نداشتهاند و تاریخ در این جریان کاملاً ساکت و بىگواه است.
و همچنین امیرالمؤمنین(علیه السلام) که در خطبه شقشقیه و خطبههاى دیگرش از افرادى که بر وى مقدم شدند، انتقاد و خردهگیرى مىکند ولى هیچ اسمى از مسئله تحریف به میان نمىآورد.
این ادعاى باطلى است که کسى بگوید: قرآن تحریف شده و مسلمانان نسبت به این عمل اعتراض کردهاند ولى از نظر تاریخ براى ما مجهول مانده است زیرا اگر چنین اعتراضى واقعیت داشت، براى آیندگان در تاریخ نقل مىشد همان طور که مطالب کم اهمیتتر از آن نقل شده است.
سه: تحریف در آیات سیاسى قرآن
گروه دیگرى مىگویند که این دو خلیفه آیات سیاسى قرآن، یعنى آیاتى را که مربوط به موضوع خلافت و زعامت بوده، عمداً به نفع خود تحریف نمودهاند.
این پندار نیز در بىاساس بودن از دو احتمال قبلى کمتر نیست زیرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) و همسرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) و عدهاى از اصحاب آن حضرت در موضوع خلافت به ابوبکر و عمر به مقام معارضه در آمده و با روایاتى که رسول خدا درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیده بودند ، بر آنان اتمام حجت نموده و احقاق حق مىکردند.
گاهى از مهاجرین و انصار کسانى را که راجع به خلافت و موقعیت حضرت على سخنى از رسول خدا شنیده بودند، گواه و شاهد مىآوردند، گاهى با حدیث غدیر و امثال آن استدلال و احتجاج مىنمودند، گاهى از روایات دیگر استشهاد مىنمودند، چنان که در کتاب احتجاج جریان جالب اتمام حجت دوازده تن از اصحاب پیامبر نقل شده است که این دوازده تن صحابه در برابر ابوبکر به پا خاستند و احادیث و نصوص مربوط به خلافت و امامت على (علیه السلام) را به او تذکر دادند. علامه مجلسى نیز احتجاجات و استیضاحهاى حضرت على (علیه السلام) در موضوع خلافت که با دو خلیفه وقت داشته و فصل مخصوصى گشوده است. (۹)
بنابراین، اگر قرآن داراى آیه و مطلبى بود که با مسئله خلافت تماس صریح و روشن داشته باشد، در مقام اتمام حجت و استیضاح حق، بیان آن لازمتر و استشهاد نمودن با چنین آیهاى مهمتر از همه استدلالها و دلایلى بود که امیرمؤمنان على (علیه السلام) و گروه کثیر و قابل توجهى از یاران رسول خدا در این مورد مىآوردند. نبودن چنین استدلالى از روز اول و حتى در دوران خلافت امیرمؤمنان (علیه السلام) ، دلیل قطعى و واضحى است که چنین آیاتى وجود نداشته و تحریفى واقع نشده است.
۵ـ عدم تحریف قرآن در دوران عثمان
اما این که عثمان قرآن را تحریف کرده باشد، این احتمال هم مانند احتمال اول به دلایلى باطل و از احتمال قبلى ضعیفتر است زیرا:
1ـ در دوران خلافت عثمان اسلام به قدرى توسعه یافته و نیرو گرفته بود که نه عثمان و نه کسى بالاتر از عثمان نمىتوانست دستى به قرآن ببرد و چیزى از آن کم و یا زیاد کند.
2ـ اگر تحریف عثمان در آیات غیر سیاسى و غیر مربوط به مسئله حکومت و خلافت بوده باشد، براى چنین تحریفى دلیل و انگیزهاى وجود نداشت و اگر تحریف وى مربوط به آیات خلافت باشد. این گونه تحریف هم قطعاً به وقوع نپیوسته است زیرا اگر چنین آیاتى وجود داشت تا دوران عثمان در میان مردم در نقاط مختلف مملکت اسلامى منتشر مىشد و خلافت به دست عثمان نمىرسید تا بعداً آنها را تحریف کند و از میان ببرد و یا لااقل با وجود چنین آیاتى بر ضد عثمان استدلال مىشد و تحریفش را بر وى ایراد مىنمودند، در صورتى که اثرى از اینها در تاریخ دیده نمىشود.
3ـ اگر واقعاً عثمان عامل تحریف قرآن بود، این عمل در دست قاتلان وى بهترین عذر و محکمترین بهانه و دستاویز مىشد و آنان با داشتن چنین بهانه و دستاویز مهمى احتیاج نداشتند، در کشتن عثمان عذرها و بهانههاى دیگرى پیش کشیده، انحراف از روش خلفاى گذشته و مسئله حیف و میل در بیتالمال را عنوان کنند.
4ـ اگر قرآن به وسیله عثمان تحریف مىشد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از وى قرآن را به حالت اولى که در زمان خلفا و رسول خدا بود، بر مىگردانید و این عمل نه تنها مورد انتقاد و اعتراض کسى قرار نمىگرفت بلکه در برابر مخالفینش که به اصطلاح همان خونخواهان عثمان بودند، بهترین دلیل و مدرک براى وى محسوب مىشد و این عمل امیرالمؤمنین(علیه السلام) با برنامههاى اصلاحى آن بزرگوار کاملاً منطبق بود که آن حضرت پولهاى اعطایى عثمان را استرداد مىنمود و به بیتالمال بر مىگرداند و در این باره ضمن یک سخنرانى تاریخى چنین فرمود:
«به خدا سوگند، اگر ببینم که با پول بیتالمال زنان را تزویج و کنیزان را خریدارى نمودهاند، باز پس خواهم گرفت و به بیتالمال عودت خواهم داد زیرا دایره عدالت وسیع است و کسى که زندگى در سایه عدل بر وى تنگ آید، زندگى در سایه ظلم براى او تنگتر خواهد بود». (۱۰)
این روش، امیرالمؤمنان(علیه السلام) بود، درباره اموال و ثروتهاى عمومى و اگر تحریفى در قرآن واقع مىشد، در این مورد نیز قهراً همین روش را پیش مىگرفت و آن را به حالت اولى بر مىگردانید.
سکوت آن حضرت درباره قرآن و امضا نمودن وى همان قرآن را که در عصر حکومت عثمان معمول بود، دلیل محکم و قاطعى است بر این که قرآن در زمان عثمان تحریف نشده است.
۶ـ عدم تحریف قرآن در دورانهاى بعد از خلفا
سومین احتمال درباره تحریف قرآن این است که شاید گروهى چنین خیال کنند که قرآن پس از دوران حکومت خلفاى سه گانه به وسیله افراد دیگر تحریف شده است ولى تا آن جایى که ما اطلاع داریم کسى این احتمال را نداده چنین پندار و ادعایى را نکرده است.
آرى، تنها چیزى که در این جا به برخى از طرفداران تحریف نسبت داده شده، این است که او مىگوید: حجاج بن یوسف قیام نمود و قسمتى از آیات قرآن را که در انتقاد از بنى امیه نازل شده بود، از بین برد و به جاى آنها آیات دیگرى را بر قرآن افزود و قرآنها طبق دستور وى با همان سبک و روش نگارش یافت و به شهرهاى بزرگ مانند: مکه، مدینه، مصر، شام، کوفه و بصره ارسال شد و قرآنهاى دیگر جمع آورى گردید و حتى یک جلد از آنها هم در دست مردم باقى نماند و قرآنهاى موجود از روى همان قرآنهایى که به دستور حجاج نوشته شده بود، به وجود آمده است. (۱۱)
این بود خلاصه نظریه تحریف قرآن پس از دوران خلفا که به هذیان و یاوهگویى اشخاص مریض با سخن اطفال و دیوانگان شباهت بیشترى دارد تا به حقیقت گویى و بیان واقعیت زیرا حجاج بیشتر از یک تن از استانداران خلفاى بنىامیه نبود و او کمتر و کوچکتر از این بود که دست به سوى قرآن ببرد بلکه او عاجزتر از این بود که بتواند یکى از فروع و احکام کوچک اسلام را تغییر بدهد، کجا برسد به موضوعى که اساس و پایه دین اسلام است. او چگونه مىتوانست تمام قرآنها را جمعآورى کند به طورى که حتى یکى از آنها هم در دست مردم باقى نماند، در صورتى که در آن تاریخ، قرآن در تمام نقاط کشور پهناور اسلام منتشر شده و به نقاط غیر اسلامى نیز راه یافته بود؟!
چطور این حادثه مهم را حتى یک نفر مورخ به عنوان نمونه نقل ننموده و یک نفر محقق تاریخ دان در بررسى خویش کوچکترین اشارهاى به آن نکرده است، در صورتى که علل و انگیزههاى فراوانى بر نقل آن وجود داشت؟!
شگفتانگیزتر این که حجاج به این کار مهم و خطرناک دست بزند، کسى از مسلمانان بر وى اعتراض نکند و پس از پایان حکومت و دوران تسلط وى نیز مسلمانان از این عمل نابهجاى او چشمپوشى نماید و خیانت وى را ادامه دهد! اگر فرض کنیم که حجاج چنین قدرتى داشت که تمام نسخههاى اصلى قرآن را جمعآورى کند به طورى که حتى یک نسخه از آنها باقى نماند، ولى آیا او مىتوانست قرآن اصلى را از سینه مسلمانان و از قلب حفاظ قرآن نیز محو کند، حفاظى که تعداد آنان در آن روز بیشتر از شمارش بوده آمارشان را جز خدا کسى نمىدانست؟!
گذشته از این اگر در پارهاى از آیات انتقاد صریحى از بنىامیه وجود داشت، بیش از حجاج، معاویه که از قدرت و نفوذ بیشترى برخوردار بود، بر این عمل اقدام مىنمود و اگر او هم چنین عملى را انجام داده بود، یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) در برابر معاویه ایستادگى و بر عمل او اعتراض مىکردند و علیه او استدلال و اتمام حجت مىنمودند چنان که به اعمال مختلف معاویه اعتراض و با دلایل محکمى علیه وى استدلال مىکردند که در کتب تاریخ و حدیث و کلام ضبط شده است.
از همه آن چه گفته شد، چنین استفاده مىشود که طرفداران تحریف قرآن در این گفتار و پندار بىاساس خویش علاوه بر این که با کتاب و سنت مخالفت مىکنند با دلایل روشن عقلى نیز مخالفت مىورزند؛ مثلى است معروف که مىگویند: «به آدمى آن چه را که نشدنى است بگو اگر پذیرفت بدان که عاقل نیست.»
پی نوشت :
۱ ) حجر، ۹٫
2 ) طلاق/ ۱۰، ۱۱٫
3 ) حجر/ ۶٫
4 ) فصلت، ۴۱، ۴۲٫
5 ) قسمتى از این روایات را در بخش «فضیلت قرآن» آوردهایم، به آن جا مراجعه شود.
6 ) اسناد این حدیث را در بخش تعلیقات، شماره مطالعه فرمایید.
7 ) علمى است که در میان دو یا چند چیز بدون تعیین، دور زند.
8 ) انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى.
9 ) بحارالانوار، ۷۹/۸٫
10 ) «وللَّه لو وجدته قد تزوج به النّساء و ملک به الاماء لرددته فانّ فى العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»: نهجالبلاغه، در استرداد گرفتن تیولهاى اعطایى عثمان: خطبه ۱۵٫
11 ) مناهج العرفان، ۲۵۷٫
منبع:ترجمه البیان
ممنون از اشتراک گذاری این مطلب مفید
سپاس از محتواگذاریتون
باز هم مطالب وبسایت شمارو پیگیری و استفاده خواهم کرد